فشارخون كودك درون

اينجا زمين بازيه حوالي خونمونه كه من دوران كودكي تابستونا گاهي كه از اونجا رد ميشدم با لوازم بازي آنجا مث تاب و سرسره كشتي ميگرفتم. اون موقه يعني دهه بيست و سي اونجا زمينش خاكسنگي! بود و جز همون چارتا ماسماسك چيز ديگه اي نداشت . امروز بعد مدتها دوباره كه از اونجا رد شدم… چشام هلوپ بدرآمدن قل خوران افتادن جلو پاهام…يه زمين چمن مصنوعي با جايگاه تماشگران آبسردكن نورافكن خفن كه بچه ها تا بوغ سگ بازي كنن جايگاه مخصوص مربي و ذخيره از اون فرمي كه يكيش ورزشگاه آزاديه يكيش همين جا و حصار تا موقع خرشوتي توپ نره بيرون. در هر حال. در موقعي كه داشتم از اين ورزشگاه جديالتاسيس سان  مي ديدم به طور غير ارادي فشارم زده بود بالا!ظاهرا ضميرناخوداگاه من و در واقع كودك دورن بهش برخورده بود كه چرا زمان بچگيش از اينا براش نبوده … و بالغ من سعي داشت براش توضيح بده خوب پيشرفت يعني همين و قرار نيست همه چي هميشه برامون باشه و تازه مصلحت بر اين بوده چون اگي از اين امكانات برات رديف ميكردن تو قطعا ترك تحصيل ميكردي از فرط بازي خوتو خفه ميكردي و مواردي از اين دست…تازه الان بچه هاي ديگه بازي ميكنن شادي ميكنن بچه هاي خودتم بعدن ميان، بده كه بچه هاي اين دوروزمون شاد باشنو از اين حرفا…
كودك درونمم در جواب با اخمي خون الود گفت : ديگي كه واسه من نجوشه ميخوام سره سگ توش بجوشه!!

3 نظر

اضافه کردن نظر

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *