دلسوزی ، خوب یا بد

* در این متن چندین بار با واژه ی غلام روبرو خواهید شد. غلام اسم کسی نیست و فقط به جای ضمیر مبهم فلانی کاربرد دارد.

معمولن وقتی کسی در دوره ی پیش دانشگاهی است به بعضی از سال پایینی ها توصیه می کند که از همان زمان قدمی در راه درس خواندن بردارند. بعضی ها هم به دوستان کوچکتر توصیه میکنند که بعضی عادات زشت خود را کنار بگذارند. مثلن وقتی من سال سوم بودم یکی از دوستان به من توصیه کرد که کمتر بخوابم. آن موقع بعضی روز ها پیش می آمد من در بیست و چهار ساعت که تا یازده ساعت می خوابیدم که به نسبت زیاد بود. لازم به ذکر نیست که این توصیه برای من خیلی مفید واقع شد.

تا به حال باید کاملن متوجه شده باشید که من در این نوشته نمی خواهم به شما بگویم درس بخوانید. سال سوم و پیش دانشگاهی آن قدر از این حرف ها می شنوید که ملکه ذهنتان می شود. من می خواهم درباره ی عادتی بنویسم که افراد کمی به آن مبتلا هستند. این عادت دلسوزی برای دیگران است. دلسوزی در حالت کلی چیز بدی نیست ، در واقع از نظر من نشانه ای از انسانیت است. اما اگر دلسوزی برای دیگران به خصوص برای دوستان به یک عادت تبدیل شود و از کنترل شخص خارج شود میتواند بسیار مضر باشد.

به عنوان مثال به من توجه کنید. یک زمانی دلسوزی های من خوب بود. می دیدم غلام درس نمی خواند ، می زدم پس کله اش درس می خواند. اما آن موقع دبیرستان بود و حالا پیش دانشگاهی است. نمی دانم چرا در پیش دانشگاهی بعضی ها بیخیال می شوند ، همین غلام هر چه در این دو سه ماه تابستان گفتم درس بخوان و هزار دلیل برایش آوردم ، توجهی نشان نداد. ممکن است با خود بگویید ” غلام درس نمی خواند ، به تو چه مربوط ” اما وقتی این غلام یکی از دوستان نزدیک من باشد ، همان دلسوزی مذکور برای من دغدغه ی ذهنی بوجود می آورد.نتیجه شد همان بلایی که هفته دوم و سوم مهر بر سر من آمد. این دغدغه ذهنی با یک واقعه تلخ دیگر که با حضور این دغدغه مقارن شد توانستند من را به طور کامل دو هفته از زندگی سالم دور کنند.

فکر کنم تا به حال توانستم یک تصویر کلی از نتیجه ای که می خواهم بگیرم ارائه کنم. سال پیش دانشگاهی برای هیچ کس از نظر عوامل محیطی به صورت تضمینی عالی نخواهد بود. هر اتفاقی ممکن است به چیزی ختم شود که اعصاب شما را تحریک کند. پس سعی کنید آنهایی که می توانید را حذف کنید. یکی از آنها ممکن است برای شما همین باشد. اگر آدم دلسوزی هستید ، سعی کنید دلسوزیتان را تحت کنترل بگیرید و سعی کنید یاد بگیرید که اگر کسی یک بار حرف شما را نشنید ، یک بار دیگر بگویید و اگر باز هم نشنید بدانید که او نمی خواهد بشنود ( اینکه چرا نمی خواهد بشنود بحث دیگری است ). من هم سعی می کنم خودم این چیزها را بفهمم و کمی از دلسوزی هایم کم کنم.

3 نظر

پاسخ دادن به مازیار لغو پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *