زندانی ساخته اند

رییس جمهور جدید ایران رو می دیدم که از تلویزیون نمایش می داد… هنوز مثل چندین سال قبلش حرف هایی می زد که اصلا با ساختار جملاتش مشکل داشتم … گفته بودم 12 سال بعد بنده رییس جمهور ایران خواهم بود.. بعد از تحصیل هم به دنبال کار در شهرداری ای خواهم بود تا به این مقام برسم … لحظه ای فکر کردم اگر تا 12 سال آینده من نباشم ؟! چو ایران نباشد تن من نیز ایضا !
ایده ی بهتری به ذهنم رسید…
سر کوچه رییس جمهور عزیز می خوام برم مشغول کار بشم… کاغذ پاره که برای کارکدن مهم نیست.. هم محله ای می شویم و شاید خدا خواست و.. تورم را با یک رقم حص خواهم کرد.. تهدید جنگی نخواهد بود و اشتغالم تضمین شده..
از اینجا می روم.. ریاست جمهوری نخواهد بود که نقشه ای بکشم برایش..
– نظر تاسیس نهاد جدیدی: «دروغ و آمار»
خودم هم سخن‌گویش می شوم.. رییسش هم رییس مردم! هرچه فکر کردم دیدم سخن‌گوی دولت نمی شم؛ چون همسری به خوبی «…» نمی یابم!
پس یا باید کوچ کنم به محله ای جدید یا نهاد جدیدی تاسیس شود برای اشتغالم. شاید کوچ برای تاسیس تیری باشد به همه نشان های موجود..

باید از این زندان کوچ کنم.. ولی چگونه !؟

پ.ن: از این ناراحتم که مادرانمان کم رنگ شده اند ظاهرا ! اما شاید مادران ما نیز نگران فرزندان فرزندانشان باشند …

یک نظر

پاسخ دادن به م‍‌همّد بذرکار لغو پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *