• اگر سمپادی هستی همین الان عضو شو :
    ثبت نام عضویت

بهترین شعرهایی که تا به حال خوندی!

ارسال‌ها
179
امتیاز
883
نام مرکز سمپاد
.
شهر
.
سال فارغ التحصیلی
0000
آن کلاغی که پرید
از فراز سر ما
و فرو رفت در اندیشهٔ آشفتهٔ ابری ولگرد
و صدایش همچون نیزهٔ کوتاهی، پهنای افق را پیمود
خبر ما را با خود خواهد برد به شهر
همه میدانند
همه میدانند
که من و تو از آن روزنهٔ سرد عبوس
باغ را دیدیم
و از آن شاخهٔ بازیگر دور از دست
سیب را چیدیم
همه میترسند
همه میترسند، اما من و تو
به چراغ و آب و آینه پیوستیم
و نترسیدیم
 

aliiii9

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
480
امتیاز
7,598
نام مرکز سمپاد
شهیدبهشتی2
شهر
اردبیل
سال فارغ التحصیلی
1401
مدال المپیاد
طلایimc/چهارم پایا
زندگی رسم خوشایندی است
زندگی بال و پری دارد با وسعت مرگ
پرشی دارد اندازه عشق
زندگی چیزی نیست که لب طاقچه عادت از یادمن و تو برود
زندگی جذبه دستی است که می چیند
زندگی نوبر انجیر سیاه در دهان گس تابستان است
زندگی بعد درخت است به چشم حشره
زندگی تجربه شب پره در تاریکی است
زندگی حس غریبی است که یک مرغ مهاجر دارد
زندگی سوت قطاری است که درخواب پلی می پیچد
زندگی دیدن یک باغچه از شیشه مسدود هواپیماست
سهراب سپهری
 
ارسال‌ها
938
امتیاز
17,326
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
1920
مدال المپیاد
نقره
دانشگاه
شریف
رشته دانشگاه
فیزیک
درد ما را در جهان درمان مبادا بی‌شما

مرگ بادا بی‌شما و جان مبادا بی‌شما

سینه‌های عاشقان جز از شما روشن مباد

گلبن جان‌های ما خندان مبادا بی‌شما

بشنو از ایمان که می‌گوید به آواز بلند

با دو زلف کافرت کایمان مبادا بی‌شما

عقل سلطان نهان و آسمان چون چتر او

تاج و تخت و چتر این سلطان مبادا بی‌شما

عشق را دیدم میان عاشقان ساقی شده

جان ما را دیدن ایشان مبادا بی‌شما

جان‌های مرده را ای چون دم عیسی شما

ملک مصر و یوسف کنعان مبادا بی‌شما

چون به نقد عشق شمس الدین تبریزی خوشم

رخ چو زر کردم بگفتم کان مبادا بی‌شما


مولانا
 

aliiii9

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
480
امتیاز
7,598
نام مرکز سمپاد
شهیدبهشتی2
شهر
اردبیل
سال فارغ التحصیلی
1401
مدال المپیاد
طلایimc/چهارم پایا
چه کسی می گوید که گرانی شده است؟
دوره ارزانی است

دل ربودن ارزان
دل شکستن ارزان

دوستی ارزان است
دشمنی ها ارزان

چه شرافت ارزان
تن عریان ارزان

آبرو قیمت یک تکه نان
و دروغ از همه چیز ارزان تر

قیمت عشق چقدر کم شده است
کمتر از آب روان

و چه تخفیف بزرگی خورده
قیمت هر انسان!
 

aliiii9

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
480
امتیاز
7,598
نام مرکز سمپاد
شهیدبهشتی2
شهر
اردبیل
سال فارغ التحصیلی
1401
مدال المپیاد
طلایimc/چهارم پایا
چشم ها را باید شست جور دیگر باید دید
واژه ها را باید شست
واژه باید خود باد ‚ واژه باید خود
باران باشد
چترها را باید بست
زیر باران باید رفت
فکر را خاطره را زیر باران باید برد
با همه مردم شهر زیر باران باید رفت
دوست را زیر باران باید برد
عشق را زیر باران باید جست
زیر باران باید با زن خوابید
زیر باران باید بازی کرد
زیر باران باید چیز
نوشت حرف زد نیلوفر کاشت
سهراب سپهری
 

aliiii9

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
480
امتیاز
7,598
نام مرکز سمپاد
شهیدبهشتی2
شهر
اردبیل
سال فارغ التحصیلی
1401
مدال المپیاد
طلایimc/چهارم پایا
نمی دانم...
تو را به اندازه‌ ی نفسم دوست دارم
یا نفسم را به اندازه‌ ی تو !؟
نمی دانم...
چون تو را دوست دارم نفس می کشم
یا نفس می کشم که تو را دوست بدارم !؟
نمی دانم...
زندگی‌ ام تکرار دوست داشتن توست ،
یا تکرار دوست داشتن تو ، زندگی ام !
تنها می دانم:
که دوست داشتنت
لحظه لحظه ، لحظه‌ ی زندگی ام را می سازد
و عشقت ذره ذره ، ذره ی وجودم را !
عادل دانتیسم
 

someon

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
142
امتیاز
591
نام مرکز سمپاد
sa
شهر
tu
سال فارغ التحصیلی
0000
یاری اندر کس نمیبینم یارانع را چه شد؟
دوستی کی آخر آمد دوستاران را چه شد؟
آب حیوان تیره گون شد خضر فرخ پی کجاست؟
خون چکید از شاخ گل باد بهاران را چه شد؟
کس نمیگوید که یاری داشت حق دوستی !
حق شناسان را چه حال افتاد ؟! یاران را چه شد ؟!
لعلی از کان مروت بر نیامد.سالهاست...
کوشش خورشید و سعی باد و باران را چه شد؟!؟!
شهرِ یاران بود و خاک مهربانان این دیار...
مهربانی کی سرآمد؟شهریاران را چه شد؟؟؟
گوی توفیق و کرامت در میان افکنده اند !
کس به میدان در نمی آید ! سواران را چه شد؟
صدهزاران گل شکفت و بانگ مرغی بر نخواست !
عندلیبان را چه پیش آمد؟هــزارانـــ را چه شد؟
زهره،سازی خوش نمیسازد،مگر عودش بسوخت ؟ (میشه این جا مگر رو برای تاکید و دلالت حساب کرد و ممکنه سوالی نباشه)
کس ندارد ذوق مستی.میگساران چه شد؟
.
..
...
هعی....
حـــافظ ! اسرار الهی کس نمیداند...خموش !
از که میپرسی که دور روزگاران را چه شد؟
 

:-|

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
471
امتیاز
8,069
نام مرکز سمپاد
frz1
شهر
قم
سال فارغ التحصیلی
94
رشته دانشگاه
مهندسی معماری
تو دیگر نیستی
انار شکسته ای
که خاطرات خونینش تنها بر دست و دهان می ماند
تو دیگر نیستی
مگر به صورت شعری در دهان
و لمس سر انگشتان تمام شده ات در دست های من
شگفت
لعل گونه
پرداخت شده
آبگون
انار دهان گشوده از این بیش نمی ماند بر درخت
#شمس_لنگرودی
 

aliiii9

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
480
امتیاز
7,598
نام مرکز سمپاد
شهیدبهشتی2
شهر
اردبیل
سال فارغ التحصیلی
1401
مدال المپیاد
طلایimc/چهارم پایا
آفتِ انقلاب
نه فتنه است حریف وطن به آسانی
نه غرب و شرق، نه داعش، نه دشمن جانی
نه پهلوی، نه بنی صدر و فرقه ی رجوی
نه ماهواره و موسیقی و غزلخوانی
نه بی حجاب رساند خلل به رکن عفاف
نه روسری است فقط شرط پاک دامانی
نه برگزاری کنسرت دین دهد بر باد
نه پایکوبی و سوت و کف خیابانی
نه ما موافق فسقیم یا مخالف زهد
فغان ز زهد عیان و ز فسق پنهانی
نمازخوان نکند هیچ بی نمازی را
هزار رشته ی تسبیح و مُهر پیشانی
به جای این همه تدبیرها بیندیشید
به اختلاس و ریا و فساد دیوانی
حقوقِ مال ز کف دادگان و کارگران
اگر ادا نشود، وای بر مسلمانی
اساس ملک به عدل است و گر جز این باشد
بدین روال نماند چنان که می دانی
بدین روال، فغان خیزد از در و دیوار
اگرچه پر شود از آیه های قرآنی
خلاصه آفت این انقلاب، دانی چیست؟
فساد! آن که کشد ملک را به ویرانی
افشین علا
 

mohad_z

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
2,394
امتیاز
22,769
نام مرکز سمپاد
فرزانگان سه
شهر
طـــهـران
سال فارغ التحصیلی
95
رشته دانشگاه
زیست فناوری/ ژنتیک
فرشته ام ، نه شیطان ، کی ام و چی ام؟ همینم!
نه ز باده و نز آتش ، که نواده ی زمینم!
منم و چراغ خردی که بمیرد از نسیمی
نه سپیده دم به دستم ، نه ستاره بر جبینم
منم و ردای تنگی که به جز «من» اش نگنجد
نه فلک بر آستانم ، نه خدا در آستینم
نه حق حقم ، نه ناحق نه بدم ، نه خوب مطلق
سیه و سپیدم : ابلق! که به نیک و بد عجینم
نه برانمش ، نه در بر ، کِشَمَش ، غم است دیگر!
چه بگویم از حریفی که من اش نمی گزینم؟
نزنم نمک به زخمی که همیشگی است ، باری ،
که نه خسته ی نخستین ، نه خراب آخرینم
تب بوسه ایم از آن لب ، به غنیمت است امشب
که نه آگه ام که فردا ، چه نشسته در کمینم

حسین منزوی
 

aliiii9

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
480
امتیاز
7,598
نام مرکز سمپاد
شهیدبهشتی2
شهر
اردبیل
سال فارغ التحصیلی
1401
مدال المپیاد
طلایimc/چهارم پایا
قیصر امین پور:
چشمه‌های خروشان تو را می‌شناسند
موج‌های پريشان تو را می‌شناسند
پرسش تشنگی را تو آبی، جوابی
ريگ‌های بيابان تو را می‌شناسند
نام تو رخصت رويش است و طراوت
زين سبب برگ و باران تورامی‌شناسند
هم تو گل‌های اين باغ را می‌شناسی
هم تمام شهيدان تو را می‌شناسند
از نشابور بر موجی از «لا» گذشتی
ای که امواج طوفان تو را می‌شناسند
بوی توحيد مشروط بر بودن توست
ای که آيات قرآن تو را می‌شناسند
گرچه روی از همه خلق پوشيده داری
آی پيدای پنهان تو را می‌شناسند
اينک ای خوب، فصل غريبی سر آمد
چون تمام غريبان تو را می‌شناسند
کاش من هم عبور تو را ديده بودم
کوچه‌های خراسان تو را می‌شناسند
 

Mehrka

MEHRKA
ارسال‌ها
339
امتیاز
3,882
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
دوردورا
سال فارغ التحصیلی
1400
مدال المپیاد
...
دانشگاه
...
رشته دانشگاه
...
گاهي گمان نميکني ولي خوب ميشود
گاهي نميشود که نميشود که نميشود
گاهي بساط عيش خودش جور ميشود
گاهي دگر تهيه بدستور ميشود
گه جور ميشود خود آن بي مقدمه
گه با دو صد مقدمه ناجور ميشود
گاهي هزار دوره دعا بي اجابت است
گاهي نگفته قرعه به نام تو ميشود
گاهي گداي گدايي و بخت با تو يار نيست
گاهي تمام شهر گداي تو ميشود
گاهي براي خنده دلم تنگ ميشود
گاهي دلم تراشه اي از سنگ ميشود
گاهي تمام آبي اين آسمان ما
يکباره تيره گشته و بي رنگ ميشود
گاهي نفس به تيزي شمشير ميشود
از هرچه زندگيست دلت سير ميشود
گويي به خواب بود جواني مان گذشت
گاهي چه زود فرصتمان دير ميشود

قیصر امین پور
 
ارسال‌ها
938
امتیاز
17,326
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
1920
مدال المپیاد
نقره
دانشگاه
شریف
رشته دانشگاه
فیزیک
گر جان عاشق دم زند آتش در اين عالم زند
وين عالم بی اصل را چون ذره ها برهم زند

عالم همه دريا شود دريا ز هيبت لا شود
آدم نماند و آدمی گر خويش با آدم زند

دودي برآيد از فلک ني خلق ماند نی ملک
زان دود ناگه آتشی بر گنبد اعظم زند

گه آب را آتش برد گه آب آتش را خورد
گه موج دريای عدم بر اشهب و ادهم زند

خورشيد افتد در کمي از نور جان آدمي
کم پرس از نامحرمان آن جا که محرم کم زند

مريخ بگذارد نری دفتر بسوزد مشتری
مه را نماند زهره را تا پرده خرم زند

افتد عطارد در وحل آتش درافتد در زحل
زهره نماند زهره را تا پرده خرم زند

نی قوس ماند نی قزح نی باده ماند نی قدح
نی عيش ماند نی فرح نی زخم بر مرهم زند

نی آب نقاشی کند نی باد فراشی کند
نی باغ خوش باشی کند نی ابر نيسان نم زند

نی درد ماند نی دوا نی خصم ماند نی گوا
نی نای ماند نی نوا نی چنگ زير و بم زند

اسباب در باقی شود ساقی به خود ساقی شود
جان ربی‌الاعلی گُوَد دل ربی‌الاعلم زند


مولانا
 
آخرین ویرایش:

Su Señor

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
327
امتیاز
1,161
نام مرکز سمپاد
شهید بابائی
شهر
قزوین
سال فارغ التحصیلی
0000
گفته بودی که:«چرا محو تماشای منی؟
آنچنان مات که یکدم مژه بر هم نزنی!»
مژه بر هم نزنم تا که ز دستم نرود
ناز چشم تو به قدر مژه بر هم زدنی !

فریدون مشیری
 

افخم نیا

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
252
امتیاز
704
نام مرکز سمپاد
تیزهوشان شهید سلطانی 3 (1 سابق)
شهر
کرج
سال فارغ التحصیلی
96
دانشگاه
علوم پزشکی تبریز
رشته دانشگاه
دندانپزشکی

دانی که چها چها چها میخواهم

وصل تو من بی سر و پا می‌خواهم

فریاد و فغان و ناله‌ام دانی چیست؟!

یعنی که تُرا تُرا تُرا می‌خواهم

#ابوسعید_ابوالخیر
 
ارسال‌ها
550
امتیاز
14,405
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
1397
رشته دانشگاه
پزشکی
در کوچه‌ها باد می‌آمد
این ابتدای ویرانیست آن روز هم که دست‌های تو ویران شد
باد می‌آمد
ستاره‌های عزیز
ستاره‌های مقوایی عزیز
وقتی در آسمان، دروغ وزیدن می‌گیرد
دیگر چگونه می‌شود به سوره‌های رسولان سر شکسته پناه آورد؟

ما مثل مرده‌های هزاران هزار ساله به هم می‌رسیم و آنگاه
خورشید بر تباهی اجساد ما قضاوت خواهد کرد.
من سردم است
من سردم است و انگار هیچوقت گرم نخواهم شد
ای یار ای یگانه ترین یار «آن شراب مگر چند ساله بود؟»
نگاه کن که در اینجا
زمان چه وزنی دارد
و ماهیان چگونه گوشت‌های مرا می‌جوند
چرا مرا همیشه در ته دریا نگاه می‌داری؟

من سردم است و می‌دانم که از تمامی اوهام سرخ یک شقایق وحشی
ز چند قطره خون
چیزی بجا نخواهد ماند
خطوط را رها خواهم کرد
و همچنین شمارش اعداد را رها خواهم کرد
و از میان شکل‌های هندسی محدود
به پهنه‌های حسی وسعت پناه خواهم برد.

پ.ن:پیشنهاد میکنم با صدای خودِ فروغ بشنوید...فوق العاده است!
 

احسان از نوع قیچی ساز

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
651
امتیاز
2,395
نام مرکز سمپاد
شهید مدنی 1
شهر
تبریز/قم
سال فارغ التحصیلی
1400
دانشگاه
بارهم نمیدونم
رشته دانشگاه
فیزیک محض / ریاضی محض
برخیز تا یک سو نهیم این دلق ازرق فام را

بر باد قلاشی دهیم این شرک تقوا نام را

هر ساعت از نو قبله‌ای با بت پرستی می‌رود

توحید بر ما عرضه کن تا بشکنیم اصنام را

می با جوانان خوردنم باری تمنا می‌کند

تا کودکان در پی فتند این پیر دردآشام را

از مایه بیچارگی قطمیر مردم می‌شود

ماخولیای مهتری سگ می‌کند بلعام را

زین تنگنای خلوتم خاطر به صحرا می‌کشد

کز بوستان باد سحر خوش می‌دهد پیغام را

غافل مباش ار عاقلی دریاب اگر صاحب دلی

باشد که نتوان یافتن دیگر چنین ایام را

جایی که سرو بوستان با پای چوبین می‌چمد

ما نیز در رقص آوریم آن سرو سیم اندام را

دلبندم آن پیمان گسل منظور چشم آرام دل

نی نی دلارامش مخوان کز دل ببرد آرام را

دنیا و دین و صبر و عقل از من برفت اندر غمش

جایی که سلطان خیمه زد غوغا نماند عام را

باران اشکم می‌رود وز ابرم آتش می‌جهد

با پختگان گوی این سخن سوزش نباشد خام را

سعدی ملامت نشنود ور جان در این سر می‌رود

صوفی گران جانی ببر ساقی بیاور جام را

باصدای شجریان که یک چیز دیگه است
 

افخم نیا

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
252
امتیاز
704
نام مرکز سمپاد
تیزهوشان شهید سلطانی 3 (1 سابق)
شهر
کرج
سال فارغ التحصیلی
96
دانشگاه
علوم پزشکی تبریز
رشته دانشگاه
دندانپزشکی
دل‌خوشم با نفسی
حبه قندی ، چایی
صحبت اهل دلی
فارغ از همهمه دنیایی...
دل‌خوشی ها کم نیست؛
دیده ها نابیناست.

سهراب سپهری
 

Nemesys

کاربر انجمن خاک‌خورده
ارسال‌ها
688
امتیاز
9,183
نام مرکز سمپاد
Sh.HiddenHand
شهر
MD
سال فارغ التحصیلی
95
مدال المپیاد
ادبیات و شیمی
ما عاشقیم و خوشتر از این کار، کار نیست
یعنی به کارهای دگر اعتبار نیست

دانی بهشت چیست که داریم انتظار؟
جز ماهتاب و باده و آغوش یار نیست

فصل بهار، فصل جنون است و این سه ماه
هر کس که مست نیست یقین هوشیار نیست

سنجیده ایم ما، بجز از موی و روی یار
حاصل ز رفت و آمدِ لیل و نهار نیست

دیشب لبش چو غنچه تبسم به من نمود
اما چه سود ز آنکه به یک گل بهار نیست

خندید صبح بر من و بر انتظار من
زین بیشتر ز خوی توام انتظار نیست

فرهاد یاد باد که چون داستان او
شیرین حکایتی ز کسی یادگار نیست

ناصح مکن حدیث که:« صبر اختیار کن»
ما را به عشق یار ز خویش اختیار نیست

کار تو بوسه بر مه و بار تو مشک ناب
ای زلف یار، خوش تر از این کار و بار نیست

برخیز دلبرا که در آعوش هم شویم
کان یار یار نیست که اندر کنار نیست

امید شیخ بسته به تسبیح و خرقه است
گویا به عفو و لطف تو امیدوار نیست

بر ما گذشت نیک و بد اما تو روزگار
فکری به حال خویش کن این روزگار نیست


بگذر ز صید و این دو سه مه با عماد باش
صیاد من! بهار که فصل شکار نیست

عمادالدین بُرقَعی خراسانی
 

Mthlvr

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
109
امتیاز
428
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 1
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
1401
دست او آیا نخواهد چید، سیب را از شاخه امید؟
نونهال مهر را پر بار، چشم او ایا نخواهد دید؟
-نه نخواهد دید
-دست او از شاخه امید، میوه شیرین نخواهد چید.
*
باز میگردد دریغا بازگشت او
نیشخند دره ها را تاب نتواند
پیش طعن کوه ها از شرم گشتن آب نتواند
باز می گردد و میخواند:
«دره ای اغوش بگشوده، جاودان آغوش بگشوده
انتظارت چیس؟کارت چیست؟
هان پذیرا میشوی این عابر آواره را در خویش؟
این پریشان خورده سر بر سنگ را، دلریش؟
دره، آیا این پریشان را ز درگاهت نمی رانی؟
جاودان در گرمی آغوش خاموشت نمی خوانی؟»
دره خاموش است
دره سر تا پای آغوش است
*
و سکوتی سرد و صامت در فضا گسترده سنگین بال
ناگهان پژواک"وایِ" مرد در دره طنین افتاد
جغد زد شیون
چرخ زد کرکس
دره زد لبخند

«حمید مصدق-لبخند دره»
 
بالا