• اگر سمپادی هستی همین الان عضو شو :
    ثبت نام عضویت

تا حالا ضایع شدین/کسی رو ضایع کردین؟!

پاسخ : تا حالا ضایع شدین؟

دیشب داشتم تو پارک دوچرخه سواری میکردم یهو جلوی یه خونواده که نوزادم داشتن ترمز گرفتم و کم مونده بود پرت شم هوا
اون خونواده: :O
مامانمینا: :)) =))
خیلی ضایع بود حالا خوبه نیفتادم
 
پاسخ : تا حالا ضایع شدین؟

اون روز اومدم ب دختر عمه ام پز شلوار جدیدمو بدم...
خوب ک دقت کردم...
این همونو تو پاش دیدم...
آخ... #-o
 
پاسخ : تا حالا ضایع شدین؟

دوستم رفته شمــــــال
امشب با دوست دیگه م بهش ز زدیم
میگم: کجایی؟
1: بهشهر.الان شام خوردیم تو هتلم
من: اووووووو...بابا مایه دار....خب حالا شـــــام چی خوردی؟
1: کوفته تبریزی
2: (دوست دیگه م) خنگه!کوفته تبریزی رو که تبریز میخورن
من: :O این اسمِ غذاس فقط!
کلی دوستم ضایع شد...
------------------------------------------------------------------------------------
جدیده! واسه رفاه حال مدیر خودم ترکیب کردم پستمو
جاتون خالی واسه شام کوکو سیب زمینی پختم. سرِ همون قضیه که مامانم همش از آشپزیِ دختر همسایه مون تعریف میکرد
داشتیم خداحافظ بچه میدیدم که پدرِ گرام گفتن شام بیارین ما گرسنه ایم.
خلاصه ماهی تابه کوکو به اون عظمت رو گذاشتم رو میز که پدر و داداش کوچیکم امیر بخورن و منو مامانم بعد خداحافظ بچه بیایم بخوریم
خلاصه...
سریال تموم شد و ما اومدیم دیدیم فقط یک قاچ کوکو مونده واسه ما دونفر :P تازه اگه داداش بزرگَمو حساب نکنیم
گرسنه م ک بودیم.خیلی ضایع شدیم :(( :(( :((
بعد امیر میگه: من بیشتر از بابا خوردم
مامانم گفت: منو خواهرت تربچه ایم پس؟
بعد میگه: عه!ندیدم شمارو ~X( ~X(
 
پاسخ : تا حالا ضایع شدین؟

یه دختر بچه ای هس تو ساختمونمون ، دبستانی ِ ، در خونمون ُ زد من درو باز کردم.
اون:سلام
من:سلام خوبی ؟!
اون:یه دستبند درست کردن واستون.دستبندو داد به من
من:(رفتم جلو بغلش کردم) بد گفتم مرسی عـزیزم x:خیلی خوشگله x:
اون:مامانت خونه نیس؟
من:نه چطور؟
اون:پس مامانت که اومد این دستبندرو بده بهش بگو واسه اون درست کردم!
من: X-( X-(
 
پاسخ : تا حالا ضایع شدین؟

جلسه قبل کلاس المپ شیمی ، یادآوری بحث پیوند کووالانسی و ساختار لوییس و اینا بود!!!
استاد گرامی فرمودند ساختار COCl2 رو بکشیم :D :-$
بعد در عین ناباوری پرسیدند:بلدی؟ :O
خب من سرم پایین بود...دوباره پرسیدند!سرمو آوردم بالا دیدم دارن منو نگاه میکنن X_X !!
آقا بِم بر خورد :-"
خیلی با بی حالی گفتم بله!!( جا داشت بگم پ ن پ !!! )
خلاصه ما رو بردن پا تخته و در حین کشیدنش بودیم که استاد گفتن:اولش به هیچکی نگاه نکردم ببینم کی به خودش میگیره :|

داستانی داریم ما... :|
 
پاسخ : تا حالا ضایع شدین؟

چند روز پیش مهمونی داشتیم بعد من عجله داشتم میخاستم برم کلاس ! بعد سریع رفتم با همه خداحافظی کردم و دست دادم بعد با عمم دست دادم بغلش زن عموم بود بعد دسام رو دراز کردم دست بدم دیدم دست نمیده بعد دستم رو بردم جلوتر یهو فهمیدم این که زن عمومه ! اصن این جوری شدم :-[ :-[ سریع پریدم بیرون از تو خونه
 
پاسخ : تا حالا ضایع شدین؟

یکی زنگ زده منم اصلا حوصلشو نداشتم..
شروع کردم نصفه نصفه حرف زدن یعنی مثلا انتن ندارمو قطع میشه و از این حرفا..!!
میگه صدات قطع و وصل میشه ولی صدای ضبط ماشین واضح میاد :D
 
پاسخ : تا حالا ضایع شدین؟

داشتیم تو خیابون راه میرفتم بادوستم که یه ذره مریض بود.آروم اروم میومد!
منم یه آدمی پشت سرم احساس میکردم و فکر میکردم همون دوستمه!

بعد از 20 دقیقه برگشتم میبینم این همه مدت با یه پسره داشتم حرف میزدم! :-[
بیشعور نمیکنه یه اهم اوهوم بگه آدم متوجه بشه!یا سریعتر بره از من! تازه خوششم اومده! X-(

برگشتم نگاه میکنم بهش یه لبخند ملیح میزنه! فکر کرده مونولیزاست! L-:
 
پاسخ : تا حالا ضایع شدین؟

پارک بودم منتظر دوستم پسرخالم زنگ زد شمارش نیفتاد اخر شمارشم کپی دوستم بود برداشتم گفتم کجایی خسته شدم از بس توی پارک این پسرا اومدند بقلم روی صندلی نشستند
یهو دیدم طرف از خنده داره میپکه میگم الو
میگه فاطی بذار حالا خودم میام دنبالت
گفتم شما؟
گفت مگه منتظر دوست پسرت نبودی؟
گفتم نه
گفت طوری نیس حالا دیگه باش
نیم ساعت بعد دیدم پسرخالم اومد وقتی رسید و منو با مامانم دید درجا خشکش زد
بمیرم براش
 
پاسخ : تا حالا ضایع شدین؟

زیاد سر کلاس ریاضی دوم راهنمایی ضایع شدم چون اصلاً هیچی نموخندم چون بلد بودم اون وقت همیشه آقای اسلامی مسلم از من میخواست سؤالای سخت رو ج بدم. (;
 
پاسخ : تا حالا ضایع شدین؟

دبیر:کی یاد داشت کرده؟
من: (دروغ:)من! :D :D
- بده ببینم :| :|
من:چی !! :-[ :-[ :-[ :-[ :-[ :-[ :O :O :O {ماسمالی: اِ اِ اِ تو اون دفترمه}
خیلی ضایع شدم!!
 
پاسخ : تا حالا ضایع شدین؟

من:مادر (مادربزرگم)این کنترل اسپیلتو ندین دسته این نوه ها که همش گند بزنن بعد من همش بیام درس کنم... :-? B-)

مادر: نه مونا جان اونا کاری ندارن اون باباجی ـه که همش دسکاری میکنه ~X(

من:اِ... :|
 
پاسخ : تا حالا ضایع شدین؟

یه معلم داشتم اسمشون محسن هاشمی هستش انقدر ضایع بازی دراوردم سر کلاس بهم میگفت تابلو :|
 
پاسخ : تا حالا ضایع شدین؟

دیشب رفته بودم فضا سبز پشت سینما از 9 تا 12 مراسم بود.بعد یه قسمتش که کلن ازین سنگ ریزه هاس یه میله مشکی زده بیرون بعد تاریک هم هست...من حواسم نبود خوردم به این داشتم میفتادم مجبور شدم ادمای دو طرفمو بیگرم... حالا منو میگی خواسم نبود کیو گرفتم...سمت راستیم که دختر بود هیچ سمت چپیم پسر بود حالا منم بازوشو گرفتم نیوفتم =))
یه دفعه نگاه کردم دیدم استین کوتاه پوشیده فهمیدم پسره...اصلن نگاش نکردم معذرت خواهی کردم رفتم اون طرف تر کار داشتم . بعد بر گشتم دیدم با دوستاش اونجاس....فک کنم یه یک ساعتی اونجا وایساده بود
بعد اومدو ماشین برا سایرین تعریف کردم اونا: =)) =)) =)) =)) =)) =)) =))حتما منتظر بوده ببینه از سمت تو خبری میشه یا نه که تا اون موقع اون جا وایساده بود =)) =)) =)) =))
 
پاسخ : تا حالا ضایع شدین؟

یه بار سوم زاهنمایی داشتم جلو تخته جذر حل میکردم

5*5رو نوشتم برابر 15 بعد که تموم شد معلم گفت اشتباهه منم داشتم دفاع می کردم ^#^

دو سه بار از اول تا اخرش رو برای معلم توضیح دادم و هنوز خودم نفهمیده بودم :(( ~X(تا این که خود معلم برام گفت
 
پاسخ : تا حالا ضایع شدین/کردین؟

زنگ زدم به سینما میخواستم بپرسم سانستون چنده؟
گفتم ببخشید سایزتون چنده :-"
 
پاسخ : تا حالا ضایع شدین/کردین؟

من:مامان کجاییم؟
مامانم:تو ســئول
من: X-( لابد منم دونگ ای ـــم منتظرم پادشاه با اسب سفید بیاد دنبالم!
مامانم:اونجارو ببین
من:(به تابلو نگاه میکنم میبینم روش نوشته سئول) :-" :-" :-"
مامانم:حالا پادشاه کجا رفت؟!دنبالت نمیاد چرا؟!
 
پاسخ : تا حالا ضایع شدین/کردین؟

آغا ما تو جمع فامیل نشسته بودیم.....
همه همین جوری دور هم......
منم نمی دونم چرا چشم نبض گرفته بود...... (;اینجوری
بعد که اومدم تو آشپزخونه دیدم پسر عمومم دنبالم پاشد اومد ، برگشته می گه چیه زهره؟ چرا هی چشمک می زنی؟ :-/
من : :O X_X نه ، چیزه ، اشتب شد
پسر عموم : ^-^
 
پاسخ : تا حالا ضایع شدین/کردین؟

تو [size=12pt]مهد كودك بودم
5-6 سالم بود هنوز
يه دختري بود هي دوس داشت منو ضايع كنه
به روشاي مختلف
اما هي تيرش به سنگ مي خورد :D
يه روز نمايش داشتيم
اونم قرار بود لباس شانه به سرو بپوشه
من زود تر رفتم سر كمد لباسا و يك عدد آدامس موزي جويده شدهچسبوندم قسمت كلاه لباس
بقيشم خودتون حدس بزنين ........
بهش ميگن شوخي سمپادي
همونجا بود كه از سمپپاد واسم دعوتنامه فرستادن :D :D :)) :))
[/size]
 
Back
بالا