• اگر سمپادی هستی همین الان عضو شو :
    ثبت نام عضویت

خاطرات سوتی‌ها

پاسخ : سوتی‌ها

خودکارم نمینوشت
هی داشتم سرشو فشار میدادم که بنویسه ( یه لحظه فک کردم مداد فشاریمه که نوک تموم کرده که نمینویسه :-[)
 
پاسخ : سوتی‌ها

امروز تو آزمایشگاه میخواستیم عصاره یه گیاهی رو بگیریم :-& بعد دبیر گرام اومده میگه این خاک داره برو بشورش بعد بیا صافش کن
رفتم شستم و اومدم تمام آبشو گرفتم و خیلی شیک اون گیاهی که باید عصاره میگرفتیم رو انداختم دور آب و خاک باقی رو نگه داشتم
به دبیرمون میگم من الان چیکار کنم؟
میگه : گیاهت کو؟
میگم: انداختم دور
دبیرمون: :-w :))
بچه ها: =))
من: #-o
 
پاسخ : سوتی‌ها

چن روز پیش با2تا از دوستان رفته بودیم گردش(!).از کنار یه ساختمون 12-13 طبقه رد شدیم که تمام شیشه هاش آبی بود(نمیدونم اسم مدل شیشه ها چیه).بعد یکی از دوستام گفت:
-چه جالب.با هم کل ساختمون هماهنگ کردن پرده هاشونو یه رنگ بزنن.چه آدمای خوبی توش زندگی میکنن.
من: :O
جالب اینجاس که اون یکی دوستم جوابشو داد:
-احتمالا با هم فامیلن.
دوست1: نه بابا 12-13 طبقه کلا یه فامیل باشن؟؟!! :O
من که دیگه داشتم میمردم.جالبه یکی دو دقیقه داشتن هی راجبش حرف میزدن. =))
 
پاسخ : سوتی‌ها

با دوستام رفته بودم مسافرت بعد خواهرم زنگ زد به گوشیم منم خیلی عجله داشتم میخواستم یه جوری دست به سرش کنم گفتم :ببین الان شارژم تموم میشه کاری نداری؟
خواهر:ابله من زنگ زدم :-"
 
پاسخ : سوتی‌ها

امروز که میخواستیم بریم فرز1:
بابام:فرزانگان1 کجاست؟
من:فلسطین
داداشم:چی؟ :O فلسطین؟ :O
من:آره دیگه مگه چیه؟ (:|
داداشم:یعنی چی آخه سپید فلسطین که ایران نیست :-?
منم که فرصت را برای سرکار گذاشتن غنیمت شمردم B-): ا نمیدونستی تو ایران نیست :-" مام فردا داریم میریم خارج :-"
داداشم: X-( یعنی چی خوب؟ :O :O
دیگه دلم سوخت گفتم بش اسم یه خیابونه :))
 
پاسخ : سوتی‌ها

من:یگانه من خیلی زشتم 8->
یگانه:نه توخیلی بانمکی
من:نه من میدونم خیلی زشتم
یگانه :نه توخیلی بانمکی ببین اصن من حاضربودم زشت باشم ولی یک این اتفاق برام نیافته
من: :D
 
پاسخ : سوتی‌ها

عاقا ما بچه بودیم نفهم بودیم جاهل بودیم
شب چهارشنبه سوری بیرون داشتن منور میزدن منم دیده بودم اومده بودم خونه با گریه که عاقا آمریکا حمله کرده ...
 
پاسخ : سوتی‌ها

همین دو روز پیش با بروبچ رفته بودیم صمدی(اغذیه فروش معروف نزدیک مدرسه)
وقتی ساندویچ ها رو خوردیم سس هامون زیاد اومد یکی از بچه ها گوله شون کرده بود من انداختمشون زیر پام بچه هام جلوم
من هم پامو محکم زدم رو سس و در درجه اول زد فاتحه شلوار خودمونو خوند ولی از صورت تا شلوار بچه ها قرمز شده بود!!!
 
پاسخ : سوتی‌ها

آغا امروز ما معلم نداشتيم نصفمون تو حياط بودن ما ها ه تو راهرو به سمت حياط عازم بوديم ي بنده خدايي ترقه انداخت بعد چون فقط ما كلاس نداشتيم ناظممون اومد بالا ما رو تو راهرو ديد گفت سر كلاس ببينم
اومدسركلاس گفت :كاره كي بود خودتون بگيد ؟
ما: :-?
ناظم با حالت داد:كاره كي بود؟
من: خانون ما رو به زور كردين بعد تقصير ها رو مي ندازين گردن ما(. معني: ما رو به زور تو كلاس كردين بعد تقصير ها رو مي ندازين گردن ما؟)
بچه ها: :)) :))
من: ^#^
ناظم: X-( X-( ~X(
 
پاسخ : سوتی‌ها

امروز انقد تبریک تولد شنیدم ;;) آخر سر که داشتیم با بچه ها خداحافظی میکردیم به جای اینکه بگم عیدت مبارک گفتم تولدت مبارک :-"
 
پاسخ : سوتی‌ها

یکی از بچه ها به معلم :
عاقا من سه تا سوال بیش تر شما ندارم!
1-روز و ماه و سال تولدتون رو بگید!
2-محل کار ،ادرس خونه،تلفن منزل و تلفن محل کار و شماره موبایل خودتون رو بگید!
3-(چیزی به ذهنش نرسید)بچه ها کمک کنین!!
 
پاسخ : سوتی‌ها

به نقل از Elena.MR :
اول راهنمایی که بودم توی کتاب زبانمون یه شخصیت بود به اسم Mr Brown
که من آقای قهوه ای ترجمش کردم ... :-"
یادش بخیر یه Mr.Karami هم داشتیم 8->
یکی از بچه های کلاس خوندش مستر کمری! :O
وای خدا مردیم از خنده :)) :D
 
پاسخ : سوتی‌ها

چند روز پیش زنگ ادبیات داشتم شعر "قصه ی تکرار آرش" رو از رو میخوندم: شهر،از آن سوی سنگر ها شیرِ مردان (shir-e-mardan) را صدا میزد! X_X :)) :-"
یعنی اصن کل کلاس ترکید یهو! =)) :))
 
پاسخ : سوتی‌ها

رو شیشه ی بوفه یه کاغذ هست قیمت هارو نوشتن روش بعد نوشته بود "سوس قرمز" ... بعله! :-??

یکی از دوستان: اِ اِ اِ آخ جون هفت کتاب! 8->
ماها: :-w منظورت هشت کتابه دیگه؟!

نمیگم کی: در حج له بازه حیای گربه کجا رفته :-/
بعضی ها: دیزی؟! نه؟ :-$

حالا با تمام این تفاسیر به نظرتون خوب میشن؟ من که دعا گویَم براشون [-o< عیدِ دعا کنید! :)
 
پاسخ : سوتی‌ها

امروز قرار بود سر کلاس زبان (مدرسه)روی آهنگ کار کنیم
بعدش گفتم بذار تو سرویس گوشش بدم
خب فی الواقع فقط منو و معلمم و راننده حضور داشتن
آهنگو گذاشتن و خیلی شیک شروع کردم به گوش کردن :D
دیدم صداش کمه با خودم گفتم ...بیا این همه پول دادی پاش الان صداش در نمیاد ...بعد کلی زیاد کردمش :-"
اما همین که دستم و گذاشتم پشتش که باندش بود دیدم داره میزنه ها ;;)
کلا با یه لبخند ملیح خفش کردم ...خیلی خجالت آور بود خداییش X_X
 
پاسخ : سوتی‌ها

سوتی که...
آزمون جامع داشتیم همه رفتیم نشستیم وسط حباط گفتیم امتحان نمیدیم!
کلی تهدید و اینا، آخرش گفتن یا برید خونه یا برید امتحان
نصفی رفتن بیرون
نصفی رفتن امتحان
نصف بیرونیا اومدن
قرار شد سفید بدیم
همه نوشتیم
همه گند زدیم!
 
پاسخ : سوتی‌ها

امروز رفتم بخوابم به مامانم میگم:مامان بهار زنگ زد پ.خ بده! =)) =)) =)) :-[
به جای اینکه بگم بیدارم کن! :D
 
پاسخ : سوتی‌ها

دیروز مامان بزرگم داشت خاطره تعریف میکرد برا مامانم.. بعد میگف :آره اون زمان پدر ما .... بلانسبت شما ..... خیلی خرش میرفت....!!!!
مامانم:خرش ؟؟؟ بلا نسبت من؟؟؟؟ :| :| :| :|
من: =)) =)) =)) =)) =))
 
پاسخ : سوتی‌ها

یه روز تو سالن مدرسه داشتم با یکی از بچه ها حرف میزدم هی یکی میزد به شونم یهو برگشتم گفتم میشه خفشه ا....

یهو یه چیزی دیدم : X-( X-( X-( (ناظم)
دوستم: :O :O
منم که : :-ss :-ss
 
پاسخ : سوتی‌ها

شلمچه بودیم یکی از راویا اومده بودتوی ماشین ماوداشت همینجوتوضیح میداد بعدگفت بچه ها الان میریم دهلاویه وداستان زندگی شهیددکترچمرانواززبون خودشون میشنویم
ماهمه :O :O :O :O :O :-/ :-/ :-/ :-/ ;)) ;)) ;)) ;)) ;)) ;))
 
Back
بالا