يكي از بچه ها با يه حالت خيلي متفكرانه اي نشسته بود بعد از 2،3 دقيقه پرسيد دماي بالا يعني هوا گرم تره؟
ما هم كه طبيعتا اينجوري بوديم ديگه.
+
يكي از معلم هامون اومد گفت: ... دوستٍ پسرم ،احسان،....
ما هم همه شنيديم دوست پسرم (bf) احسان...
بعد يه دفعه كل كلاس ساكت شد و همه در اين حالت بودن = آخه سنٍ مامانه ما رو داشت
بعدش خودش فهميد چي گفته اومد كلي داستان چيد تا درستش كرد
× دوستم از این شلوار جین پاره ها خریده بود بعد وقتی باباش دیده گفته این شلواره پارست برو عوضش کن...
بهت انداختن اینو ...
× یکی از بچه های دوم انسانی ما یکم ترسناکه
بعد امروز برنامه با دوم انسانیا بود به دوستم گفتم برو واسم میکادو و خرما بیار > <
بعدِ یک دقیقه میبینم با ترس داره میدُوه طرفم ...
میگم چی شده چرا برنداشتی ؟
میگه دیدم دختر ترسناکه جعبه ی میکادو رو بغلش گرفته ترسیدم بر دارم ... :-s
بعد گفتم یه میکادو ارزش این همه ترس رو نداره ...
یه هفته پیش از مدیریت برام هشدار اومد ک برم مشخصاتمو درس کنم منم هرچی رو ک لازم بود از قبل پر کرده بودم با اعتماد ب نفس کامل ب مدیریت پیام دادم ک اشتباه شده و من مشخصاتم کامله
الان بعد یه هفته ک داشتم پروفایلمو بررسی میکردم دیدم سال فارغ التحصلیمو ب جای 1394نوشتم 1994
آبروم رفت
یه روز بابام صدام زد گفت بیا ... (یادم نمیاد چی بود) بخور . آقا منم که گرسنه و اینا شروع کردم به خوردن و خلاصه در صدد بودم که ته شو به خاک برسونم . از اول تا آخر بابام همینطوری دست ِ زیر ِ چونه به من نگاه می کرد ! منم که ظرف جلوم بود و رو غذا تمرکز داشتم !
برگشتم گفتم : بابا میدونی اینطوری نگاه می کنی از گلوم پایین نمیره ؟! خوب بیا این لقمه مال ِ تو
پدر گرام : عزیزم میدونی این و واسه خودم درست کرده بودم تعارف زدم بیای از کنارش بخوری !؟ حالا نوش ِ جانت البته
تو خوابگاه با بچه های هم اتاقی خداحافظی کردم که برم ترمیینال که بیام شهرمون بعد گوشیم رو تو اتاق گذاشتم ، فراموش کردم ببرم ! بعد 2 تا هم اتاقیم دیدنش یکی موبایل رو برداشته بود سریع میدوید که به من برسه گوشیم رو بهم بده اون یکی دیگه با گوشیش زنگ زده به گوشی من که بگه علی صبر کن داریم موبایلت رو برات میاریم !!!! ((: :
نوه خالم کلاس اوله ؛ چند تا برگه که روش حروف الفبا نوشته آورده میگه بیا با هم رنگ کنیم
میگم همه ی اینا رو بهتون یاد دادن؟ آفرین آفرین
میگه نه همشو!
بعد حرف "ش" رو نشون داده میگه: مثلا "س" رو بهمون یاد دادن ولی هنوز نقطه هاشو بلد نیستم
تا دو ساعت بهش میخندیدیم بچه مونده بود چکار کنه آخرش خودشم الکی شروع کرد خندیدن
---------------------------
تو جاده بودیم؛ وسط راه نگه داشتیم یکم هوا بخوریم، هوا هم بشدت سرد و طوفانی!
دوباره که سوار شدیم، متوجه شدیم یکی از درا بازه
بابا مبگه در سمت توئه. میگم نه سمت خودته پدر جان! خلاصه باز کردم بستم رفع نشد
به مامان میگه در سمت توئه مامان میگه نه سمت خودته! خلاصه باز کرد بست بازم رفع نشد
عموم باهامون بود بابا بهش میگه در سمت تو بازه. عمو میگه نه در سمت خودته! خلاصه باز کرد بست رفع نشد
فقط موند در سمت بابا. میگه فک کنم سیم کشیاش قاطی کرده! خلاصه کاپوتو زده بالا تو هوای یه عالمه درجه زیر سانتیگراد - - رفت بیرون یک دست کاری کرد ماشینو هی چراغ روشن خاموش شد کمی هم هشدار داد بعد بابا اومد نشست تو ماشین و مشکل رفع شد
گفت دیدین مشکل از این در نبود؟
و ما هم تایید
خب پدر من نیاز به کاپوت باز کردن و خجالت و این چیزا نبود! همه خودی بودیم که! یه بار در سمت خودتو امتحان میکردی حل میشد
نمیدونم اینیکه میگم سوتیه یا نه به هر حال میگم بخندید دیگه دلخوش باشید...
صب سر کلاس المپیاد دبیرمون(یه اقا پسر 19 ساله) فرمول به دست آوردن مقدار پلاسما در خون رو قاطی کرده بود آخرشم ج پیدا کرد بعد گفت اه بابا قاطی کردم بیخیال شید... یکی از بچه ها برگشت یه سوال درمورد همون فرمول پرسید تا این پسره خواست دهن وا کنه ج بده دوستم پرید گفت: ای بابا نمیبینی میگه قاط زدم ولش کن دیگه!! دبیرمون قرمز شد در حد لالیگا!!!
دبیر: :-[ X-(
دوستم:
من:
بقیه:
حالا بعد کلاسم زنگ زدم به مامی که تو میای دنبالم یا خودم برگردم... گوشی دستم جلو آموزشگاه وایسادم دارم داد میزنم : ای بابا مامان تکلیف منو مشخص کن خودم بیام یا میای حالا مامانم میگه خودت بیا راستی کلاس چطور بود منم برگشتم میگم مثله همیشه این پسره نی قلیون اومد دیگه قرار بود چه طور باشه؟؟؟؟!!!
یهو دیدم صدای در آموزشگاه اومد سرمو چرخوندم دیدم به به استاد با دو تا چشم اندازه ی پرتقال با تعجب داره به من نگا میکنه!!
خدا به خیر کنه جلسه ی بعدو... :-ss
فک کنم ورقه مو از وسط تو صورتم پاره کنه
زنگ ریاضی بود ....دبیرداشت بادقت درس میداد که دیدیم یکی از بچه ها داره میخنده .....دبیرمون گفت اگه خنده داره بگو ماهم بخندیم ...گفت خانوم میشه دستتونو از رو کمرتون بردارین اخه از پشت شکل آفتابه شدین!!!....(حالت : یه دست رو کمر ودست دیگه درحال نوشتن روتخته) :)
معلم ریاضیمون فامیل یکی از بچه هارو پرسید بعد فک کرد میگه اسمم امنه اس تا اخر کلاس همش امنه امنه میکرد مام آی بهش میخندیدیم یاد اهنگ معروف امنه امنه.....هم افتاده بودیم اخر کلاس به معلممون گفتیم که اسمش امنه نیست حالا
معلممون
ما
یکی از بچه ها:
آغای فلان میشه تخترو یه لحظه خیلی بدین بالا؟؟
.......
تو یه مراسم دانش آموزی یکی رفته بود بحرفه:
السلام علیک یا ابا عبدالله و علی الارواح اللتی...و علی الارواح التی....السلام علیک یا ابا عبدالله ...با سلام خدمته شما دوستانه خوبم
.......
کخ ریزیمون گرفته بود وسط کلاس اجازه گرفتیم رفتیم تو سالن برقه کلاسو قطعیدیم بد اومدیم تو کلاس میبینیم این دبیره داره با کنترل ور میره :ای بابا اینکه درست بود که چرا یهو خاموش شد...تِف
...درس شو دیگه عه(کله دکمه های دیتارو فشار داد فک کنم )
بد دیدیم داره گندش در میاد: ببخشید میشه یه بار دیگه برم بیرون؟؟؟
روز معلم بود
يه هديه گرفته بودم براي يكي از دبيرا و قبل از ورودش گذاشته بودم رو ميزش
وقتي دبير وارد شد فهميدم اين اون دبير نيست و اين زنگ با يه دبير ديگه داريم
رفتم هديه رو ازش گرفتم و گفتم ببخشيد . اشتباه شده . اين مال يه دبير ديگه ست .دركمال خونسردي.....
سر امتحان دین و زندگی سوال این بود : حدیث جابر را بنویسید . (سوما میدونن، حدیثی هست که نام همه ی امام ها رو به ترتیب با نام پدرشون نوشته و باید حفظ بشیم)
یکی از بچه ها بعد کلی زحمت و حساب کتاب : خانوم چرا تعداد امام ها 13 تا شد؟
من : اشکالی نداره دوستم، دوباره بشمار درست میشه
یکی به من ایمیل زده از همین سایت از تو پروفایلم بر داشته میگه شما دروس دانشگاهی تدریس میکنی!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
یکی نیست بگه ی ذره فکر کن من 16 سالمه .چطوری