• اگر سمپادی هستی همین الان عضو شو :
    ثبت نام عضویت

خاطرات سوتی‌ها

پاسخ : سوتی‌ها

چند سال قبل مامانم با چند تا از همکاراش رفته بود مکه.واسه نماز میرن مسجدالحرام یه جایی رو انتخاب میکنن نمازشونو بخونن میبینن خیلی شلوغه چندتاشون میگن بیاین بریم اونور یکیشون میگه اخه اون موقع قبله مون کدوم طرف میشه؟!
مامانم اینا:بلههههههههههههههههههههه؟!؟!؟!؟!؟! :O :O :O :O :O :O :O :O :O :O :O :O
همکارشون:بیاین بریم دیگه!الان اونجام شلوغ میشه هاااااااااا! :-" :-" :-" :-"
 
پاسخ : سوتی‌ها

فرناز:سلام نسرين يه شماره اي زنگ زد با تو كار داشت...نميدون كي بود؟؟؟؟
نسرين:خو شمارش چند بود؟؟؟
فرناز:صفر نهصدو پونزده صد و خرده اي.....
مارو ميگي =)) =)) =)) =)) =))
 
پاسخ : سوتی‌ها

اومدم به یکی که غش کرده بود آبُ قند بدم، رفتم آبُ قندُ دُرُس کردم، بعد دیدم این خیلی بد مزه ـس طَرَف نمیتونه بخوره.. بعد یه کم آبلیمو ریختم توش مثن بشه شربتِ آبلیمو.. اصن هم حواسم نبود که آبلیمو خودش ضعف میاره.. :-" :-" :D
 
پاسخ : سوتی‌ها

رفته بودیم مهمونی
موقع شام رفتم به صاحبخونه کمک کنم بهش گفتم چیکار کنم میخواست بگه کاسه ها رو ماست کن گفت ماسه هارو کاست کن =)) =)) =))
 
پاسخ : سوتی‌ها

این دیگه اِند سوتیه :-" (حالا خوبه نباشه :-" )
ی بار اول سال امت شیمی داشتیم :)
سوال گفته بود ک یون ابپوشیده فلان رو بکشید (فلان مثلن هر چی :-" )
بعد دوستم فلان رو :-" تو ی ظرف پر از آب کشیده بود :))
ینی ی وضی آقا ;))
 
پاسخ : سوتی‌ها

عاغااااااااااا با چنتا از دوستام داشتیم از وسط یه فلکه رد میشدیم!
یهو یه ماشین که داشت با سرعت میومد،جلوی ما ترمز کرد!
بعد راننده سرشو از ماشین اورد بیرون داد زد گفتش ک :چرا از کنار فلکه راه نمیرین؟!!!
منم عصبانی شدم خواستم جوابشو بدم،داد زدم گفتم:مگه فلکه ام جای دور زدنه؟!!!!!!!!!!!!

:O :O :O :O :O :O :-? :-? :-? :-? :-? :-?
=)) =)) =)) =)) =)) =)) =)) =))
 
پاسخ : سوتی‌ها

سريع ميخواستم برم بيرون غذا حاضر نبود منم خيلي گرسنه ، سوپ حاضر بود . اومد براي اولين بار سوپ با نون ! خوردم .
سوپه خيلي داغ بود . بعد حواسم نبود نونُ فوت كردم قاشق سوپُ گذاشتم تو دهنم.. ;))

البته سوتيش يه كم سوختگي داشت ;))
 
پاسخ : سوتی‌ها

زنگ زدم گاج میگم نزدیکترین شعبتون به فلانجا کجاس :-/
میگه شما بیاین شعبه مرکزی ثبت نام کنین ما نزدیک میدیم به انتقالترین شعبه!!!! :O
من: :)) =)) :))
اون: #-o
بعدش دوتایی: =)) =)) =))
 
پاسخ : سوتی‌ها

وقتی یکی فش فش می کنه خیلی ناخودآگاه بهش می گم کوفت (البته بعضی مواقع تو دلم می گم!)
امروز نشسته بودم یهو فش فش کردم بعدشم خیلی شیک به خودم گفتم کوفت! :-" :-" الان دیگه همه مطمئن شدن که من دیوونه م!
 
پاسخ : سوتی‌ها

کتاب ادبیاتمو دادم به خواهرم که معنی شعرهاشوبرام بخونه
یه مصراع بود:ای باد شرطه برخیز...
بعد خواهرم ازروش خوند:ای باد موافق بوز(booz)من اولش اینجوری شدم :-\ :-\
بعدهم دوتامون باهم این شکلی شدیم =))
 
پاسخ : سوتی‌ها

یروز سرکلاس شیمی معلم شیمیمون داشت راجبه اسیدوباز صبت میکرد
خواست بگه یماده ای که الا یادم نمیاد "خشکش ترش نیس" به نظرتون چی گفته باشه خوبه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟/
دقیقا گفت "خسکش ترس نییییییییش"
:O :)) :D
 
پاسخ : سوتی‌ها

خالم: پیر زنه mybaby داشت =))
+فک کنم اونeasy life ئـ ها! :))
عمه ی دخترخالم توی بیمارستان دندونای مامان دست منه خاست بگو بدمش .
یک دفعه اون می پره میگه خواهردندونای مادر ک دست منه تودندونای کیو شستی. =))
 
پاسخ : سوتی‌ها

یه مزاحم همینجوری عین بز پشت سر هم زنگ میزد X-(
وسط زنگای اون معاونمون زنگ زد L-:
از بخت بدِ ما شمارشونم کپ هم بود!!! :O
حالا گوشیرو برداشتم میگم:
با تو نیستم میگم مزاحم نشو؟؟؟.....اوهوم بله خوبین شما خانم سهرابیان؟!!! X_X
=)) =)) =))
 
پاسخ : سوتی‌ها

تو مدرسه ها یه بار ساعت یه رُب به 6 صُب رفتم برا سرویسم وایسادم
بعده یه رُب که دیدم تو خیابون کسی نیس تازه فهمیدم به جا یه رُب به 7 یه رُب ه 6 رفتم :-" :-" :-"
 
پاسخ : سوتی‌ها

امروز رفته بودم بانک چندتا قسط مسط بریزم یارو گفت فیش رو پر کن........منم اومدم بنویسم 2میلیون و دویست هزار ریال(به عدد)......3 تا صفر اضافه گذاشتم شده بود 2 میلیارد و دویست میلیون ریال!!!!!!!
خودم که حواسم نبود بعد یارو گفت عه؟؟ :O........ دویست میلیون؟؟؟......بقیش هم معلومه دیگه.........من :-[.....ملت (<
یارو چقد صداش بلند بود.........ملت هم چقد زود میزنن زیر خنده X-(..........حالا انگار چی شده........اه......خورد تو حالم........... :( :(
اصن من دیگه دور و بر اون بانکه نمی پلکم........ X_X X_X
 
پاسخ : سوتی‌ها

اين خاطره-سوتي مال دوران راهنماييمه
ما يه روز قرار بو د كلاس رياضي داشته باشيم ولي معلممون نيومد
به جاش يه خانمه ديگه اومد
من: خانم ببخشيد چرا معلممون نيومده؟
خانمه: به شما مربوط نيست.. L-:
من: خوب ميخوام بدونم چرا نيومده
خانمه: خيلي مشتاقي برو دفتر بپرس L-:
من : پس يه لحظه من ميرم بپرسم :D
خانمه : :O
بعد رفتم دفتر پرسيدم اومدم سر كلاس
خانمه : خوب پرسيدي؟ X-(
من : (با كماله خونسردي) آره ميگفتن حالش خوب نبوده
خانمه (كه فكر ميكرد من دانش آموز ضعيفيم ) : بيا پا تخته چهار تا سوال حل كن ببينم چطوري حل ميكني :-w
من : باشه!
بعد اومدم تند و تند حل كردم :D
....چند روز بعد مامانم كه رفته بود زيارت با اين خانمه برخورد كرد! نگو يه فاميلايه دورمونه :-"
مامانم: كدوم مدرسه تدريس ميكنين؟
خانمه : ابن سينا
مامانم : دختر منم اونجاس كلاسه 201
خانمه: يه جلسه رفتم سر كلاسشون.....
مامانم : خوب؟
خانمه : كلاسه خوبي داشتن فقط يه دختره يه پررو تو كلاسشون .....
مامانم :آره از اينا زيادن :-<
بايد قيافه ي مامانمو ميديدين وقتي فهميد اون دختره من بودم =))
 
پاسخ : سوتی‌ها

پارسال اردو رفتیم مشهد :-"
بعد 2نصفه شب بود گروه ما خودبخود نمیبرد :-"
پاشدم گفتم بابا پاشید آماده شین بریم مشهد :-"
همه :O
من : هاااااان؟ :| منو چرا نگاه میکنید من میگم ب معلمه خودمون میریم :)
بچه ها:الان مشهدیم بریم مشهد؟ :O
من: وااااااااا من گفتم ؟ :-" آهان منظورم حرمه :))
 
پاسخ : سوتی‌ها

آخه مهد كودكم مردانه و زنانه داره.......... h-:
اين يكي از سوتي هاييه كه مامانم ديروز داد.......ما كه از خنده .... =)) =)) =))
 
پاسخ : سوتی‌ها


+ داداشم میگه حوصلم سر رفته میگم پاشو برو فلان جا به مناسبت ایام فاطمیه جشن گرفتن :-"

بعد دیدم داره میخنده :-"

× من منظورم همون ایام شعبانیه بود خو :rolleyes: :-"



+ دیروز آزمون تیزهوشان برای ورودی های دبیرستان بوده برای مدارس دیگه :-"

بعد مهمون داشتیم ...

خانومه داشت از دخترش تعریف میکرد میگفت خیلی درساش خوبه و اینا :-"

بعد همونجا دخترش رفته بود تو آشپزخونه آب بخوره :-"

بعد مامانش میگفت هر چی بهش گفتم آزمون شرکت کن گفته نمیخام 8-> تیزهوشان نمیرم 8->

یهو دخترش اومد رو به من کرد گفت راستی یادم رفت بگم چقد دیروز آزمون سخت بود #S-:

+ مامانش سرخ شده بود :))
 
Back
بالا