• اگر سمپادی هستی همین الان عضو شو :
    ثبت نام عضویت

خاطرات سوتی‌ها

پاسخ : سوتی‌ها

آخرین جلسه ی شیمی بود معلم شیمیمون داشت از بچه هایی که مستمرشون 20 نیست میپرسیدو نمره هارو 20 میکرد >:D<
بعد من دیدم حوصلم داره سر میره رفتم عقب پیش دو تا از بچه ها. :>
شب قبلش واسه یکیشون یه off خیییلی باحال گذاشته بودم دوستمم همون موقع گوشیشو در آورد تا یه سری بزنه دید من off گذاشتم واسش داشت با خنده میخوندش همون موقع معلممون با لبخندگفت دیگه اس ام اس نخونید دیگه :)
بعد دوستم خیییلی با اعتماد به نفس گفت اس ام اس نمیخونیم خانوم رفتم تو یاهو!!
دوستان :O بعد =))
معلم :O :))
منو دوستمم :-"
:))
 
پاسخ : سوتی‌ها

با دوستم جلو در اسانسور ایستاده بودیم و دکمه رو هی فشار می دادیم
هر چی صبر کردیم دیدیم اسانسور بالا نمی یاد
یکم که گذشت چندتا پسر اومدن در اسانسور رو باز کردن رفتن تو ما هم هاج و واج نگاشون میکردیم :)) :)) :))
 
پاسخ : سوتی‌ها

نقل قول از یک همکلاسی :
زنگ جغرافیا بحث گسل و لایه های زمین و از این جور چیزا بود
بعد دوستم برگشته میگه ما تو گوشته ایم!!!!!!!!!!؟؟؟ :-/ ???
منم گفتم: چی؟؟!!!؟ :O
گفت تو لایه های زمین ما تو کودومشیم ؟گوشته؟!!؟ :-/ ???
یه نفسه عمیق کشیدم و گفتم نه!!! :|
بعد گفت: پس چی؟!؟! :rolleyes:
دیدم اوضاع بده خشونت به درد نمی خوره گفتم پوسته عزیزم ،پوسته!!! :)
با یه تعجبی که انگار تا امروز فکر میکرد تو هسته یم گفت: اِ اِ ... :O
 
پاسخ : سوتی‌ها

این معلم دینیِ گرم صحبت بود برداشت گفت یه بار پیامبر تو خونش در حال قرآن خوندن بود که یه عابری رد میشه وقتی صدای قرآن رو میشنوه مجذوبش میشه میره پشت تیر چراغ برق قایم میشه و به صدای قرآن گوش میده =)) =))
 
پاسخ : سوتی‌ها

دوستم سر کلاس زبان ازم پرسید adverb run چی میشه؟!!!!!
:O :O :)) :)) :)) :)) =)) =)) =)) =)) =)) =)) =))
یکی نبود بهش بگه چندین ترم قبلو مگه رد نکردی؟!!!
 
پاسخ : سوتی‌ها


از ی بنده خدایی پرسیدم ناهر چی داشتین؟
میگه برنج با تخم مرغ!!!!
میگم چرا حالا با تخمِ مرغ؟
میگه چون مرغامون تموم شده بود.
(حالا علی نگفتم تو بودی)
 
پاسخ : سوتی‌ها

فقط یه کم طولانیه یه بار جمعه به خاطر آزمون گزینه دو رفتیم مدرسه اما ریاضی اش از جایی نود که ما خونده بودیم پس معلم ریاضی مون(آقا هم هست) اومده بود مدرسه تا سوالا را برامون عوض کنه. از قضا هیچ کدوممون اون مبحثو نخونده بودیم پس دور معلممون حلقه زدیم. یکی از بچه هامون با اعتراض گفت آقا خودتون دیشب به من گفتین که جمعه نمیاین!
معلممون هم نه برداشت نه گذاشت گفت:چ..چی...من که دیشب پیش تو نبودم...
 
پاسخ : سوتی‌ها

به نقل از مــهــســافــت...! :
سوتی ـــــــه ؟ :-?

× پس من ـَـم مامان بزرگ ــَـم به پیتزا میگه پیکزا :rolleyes:
اگه اینجوریه مامان بزرگ منم به خیار میگه خیال، به آدامسم میگه آدانس :-"
:D
 
پاسخ : سوتی‌ها

این که خدایی تاریخی بود
با دوستام رفته بودیم جایی B-)
من داشتم ازشون عکس میگرفتم ;;)
گوشیم زنگ زد یه شماره ناآشنا
بعد من ج میدم میگم بله؟ :-/
بعد سلام میکنه
منم که شوت کلا فک کردمه دوستمه( صداش خیلی شبیه بود :D) :-"
بعد گفتم: سلام, خوبی؟
...
من:ببخشید من الان نمیتونم صحبت کنم بعدا بهت زنگ میزنم
3 بار دقیقا تکرار شد
.
.
.
بعد رفتم خونه به دوستم زنگ میزنم میگم خط خودت کجاس که با غریبه میزنگی؟!
دوست: من نبودم به خدا
من X_X :-ss
حالا مزاحمه ول نمیکرد
دیوونه شده بودم :)) :)) :))
 
پاسخ : سوتی‌ها

به نقل از melika :) :
اگه اینجوریه مامان بزرگ منم به خیار میگه خیال، به آدامسم میگه آدانس :-"
:D
اگه اینجوریه که من تا حالا نشنیدم مادر بزرگم "استامینوفن" و "آشپز خونه" رو درست تلفظ کنه!
 
پاسخ : سوتی‌ها

خونه مامان بزرگم بودم منو خالم تو اتاق بودیم
مامان بزرگم : من میرم بانک برمیگردم
بعد 5 دقیقه دیدم زنگ درو میزنن رفتم درو باز کردم دیدم مامانبزرگم یادشون رفته روسریشونو سرشون کنن
من و خالم :)) :))
مامان بزرگم :D
 
پاسخ : سوتی‌ها

دیروز باخالم رفتم کلاس زبان بعد خالم برای اولین بار منو سوار مترو کرد(اه اه این مامانه منم اینقدر گیره ک تا اونجا رسیدیم 100 بار زنگ زد ک حالم خوبه یا نه حالم بهم خورد ) دیگه بالا خره رفتیم امتحان دادم برگشتم نزدیک خونه بودیم داشتم به خالم می گفتم خالللللللللللللللللله جونم دمت گرم بهم یاد دادی چجوری سوار شم از این ب بعد دیگه اینقدر منت این مامانمو نمی کشم ک 5 دقیقه زود تر منو برسونه سر کلاس همینجوری داشتم می گفتمو خالمم داشت تایید می کرد چشتون روز بد نبینه می خواستم از جوب بپرم بعد پام گیر کرد ب لبه ی جوب پخش زمین شدم پرررررررررررررررررررررررررررررر خاک شده بودم حالا خالم وایستاده بود می خندیدو می گفت اینجوری می خوای خودت تنها بری و بیای مامانت 1چیزی میدونه ک میگه من باورم نمیشد حالا منم زانوم داشت از درد می ترکید رون پامم درد گرفته بود این خاله ماهم هنوز خندش تموم نشده بود که مارو بلند کنه بابدبختی از رو زمین بلند شدیم بعد خالم می گه ااااااا عزیزم خوب اگه جاییت درد می کرد چرا ب من نمی گی کمکت کنم خدایش این خاله ی ماهم 1چیزش می شه هااااااااااااااا
 
پاسخ : سوتی‌ها

به نقل از Death Angel :
اگه اینجوریه که من تا حالا نشنیدم مادر بزرگم "استامینوفن" و "آشپز خونه" رو درست تلفظ کنه!
مامان بزرگ من جدا از این که مثلا به رکابی میگه رقابی تو اسمم مشکل داره میگه مهتا!

یادم رفته بود سر جلسه خودکار ببرم قبل امتحان به دوستم گفتم خودکار داری؟ گفت آره.گفتم یادت باشه بهم بدی...5دقیقه بعد... سارا بده دیگه...سارا:چی؟ من: :| بوس.خو خودکار دیگه!
بعد دیدم این چشم و ابرو انداخت برگشتم دیدم مدیر پشت سرمون وایساده #-o
مدیر:Dگه چی؟
من:هیچــــــــی...با اجازه من برم سر جلسه X_X

پسر داییم کوچیکه تازه 6-7 سالشه موقعی که 4-5 سالش بود میخواسته بره خونه ی مامان بزرگش خونه مامان بزرگش نزدیکه خونشونه راحت خودش میرفت...خلاصه این رفته بوده دستشویی بعدش میخواسته بره خونه ی مامان بزرگش...بعد عادت داشته که شلوار رو کامل در میاورده لباس زیر هم پاش نبوده...خلاصـــــــــه این شلوارشو در میاره میره دستشویی دیگه نمیپوشه.مامانش هم تو آشپزخونه بوده اینم بی شلوار راه میافته میره طرف خونه ی مامان بزرگش...مامانش تعریف میکرد میگفت دیدم در میزنن رفتم دم در دیدم این بچه بی شلوار وایساده بعد پسر داییم میگه مامان بزرگ فرستادتم خونه...همه هم داشتن نگام میکردن!چرا؟!
 
پاسخ : سوتی‌ها

ئاغا یه مردی بودش خلا3 از اساتید دانشگاه و اینا و کلی باهاش رودروایسی داشتم که مثلن با کلاس بحرفم :D :D :D

بعد چن روز پیشا دیدمش میخواستم بگم : سلام . حال شما خوبه ؟ خانواده محترمتون خوبن

بعد برگشتم گفتم :

سلام .حال محترمتون خوبن ؟

بیچاره مرد از بس خندید منم که : :-[ :-[ :-[

:)) :)) :))
 
پاسخ : سوتی‌ها

دختر خاله ام یه دختر داره که اسمشو گذاشته بارین. مامان بزرگم اینو دیده بود به دختر خاله ام میگفت:اسمش چیه؟
دختر خاله ام:بارین
مامان بزرگم:باران! چه اسم قشنگی!
_نه مامان بزرگ اسمش بارینه!
_خب دیگه بارن گفتم که اسمش قشنگه!
_باران نه بارین!
_من که نمی فهمم!بارانه دیگه!
 
پاسخ : سوتی‌ها

وقتی تو روی طرف وایسی و آقای غلامی رو بگی آقای گلابی ... ;;)
 
پاسخ : سوتی‌ها

به نقل از Ham!D Shojaee :
وقتی تو روی طرف وایسی و آقای غلامی رو بگی آقای گلابی ... ;;)


وقتی فامیل یکی از دبیرتون ویسی باشه بعد تو فکر یه جمله ای بعد صداش بزنی : خانم جمله

وقتی فامیل همون دبیر ویسی رو وقتی تو فکر برگه زردآلو هستی(به کردی میشی قیسی) بگی خانم قیسی

حالا سوتی ضایه تر اینه که نفهمیدن :)) :)) :))

اینا همش برام پیش اومدن :D
 
پاسخ : سوتی‌ها

یک بار تو برگه امتحان اشتباهی به جای اینکه اسم خودمو بنویسم اسم دوستمو نوشتم بعد وقتی معلممون میخواست برگه ها رو بده گفت چرا رو دو برگه این اسم نوشته شده من دیدم برگه منو ندادن رفتم دیدم خط منه برگمو گرفتم
کلاس و معلممون :)) :))
من :-"
 
پاسخ : سوتی‌ها

سوتی یه کوچولوی 7 ساله :D:
چرا سرعت اینترنتتون اینقد کمه؟
- تو الان بچه ای توضیح بدم تو قاطی می کنی :)
- نه تو بگو .
- بزرگ شدی برات توضیح می دم
- خودم می گم. یا اینترنتتون کم سرعته یا کامپیوترتون سیروس داره نه نه اشتباه کردم ویروس داره
بعد چند دیقه :
- این بازی رو باز نمی کنه . آنتی ویروس خطا میده
- حالا دیدی می گم کامپیوترتون ویروس داره
- آفرین خوب شد گفتی من که اصلا نمیدونستم . عزیز من سایته مشکل داره (باز هم میگویم این جانب هیچ گاه کم نمی آورد :D :D)
 
پاسخ : سوتی‌ها

رفتیم با دوستم کتاب خونه دانشگاه
رفتیم داخل آسانسور نوشته GF :))
اینو که دیدم گفتم یه BF کم داره همون موقع یه پسری اومد تو آسانسور میگه
ببخشیدBF چی شده؟
=)) =))
 
Back
بالا