دوهفته پیش بود رفته بودم بیرون به داییم زنگ زدم بیاد دنبالم برم خونه مادرجونم بعد وقتی رسیدم به محل قرار با دایی جان فقط یه سمند سفید وایساده بود:/ از اونجایی که ماشین داییم دقیقا سمند سفیده فکر کردم خودشه رفتم کنار شیشه ماشین دوتا دستامو گرفتم کنار صورتم تا داخل ماشینو ببینم سر جمع یه سایه مبهم دیدم حدس زدم داییمه و طی یک اقدام ابلهانه یه لبخند به پهنای کل صورتم زدم و از پشت شیشه واسش دست تکون دادم بعد درو باز کردم دیگه خودتون میدونید با چی مواجه شدم:// تقریبا جنازه ی یه مرد غول پیکر که از خنده کل فرمون ماشینو داشت میجوید
هنوز وقتی به اونروز فک میکنم تنم میلرزه
خب توی گروه چت کلاس دانشگاه داشتیم سر یک چیزی بحث میکردیم که یکی از بچه ها استیکر اخم فرستاد! من هم میخواستم ریپلای کنم و بنویسم" خب حالا اخم نکن!" ولی auto correct گوشیم این جمله رو به شکل اعجاب آوری تبدیل کرد به" خب حالا تخم نکن! " و بعد در حالی که تمام 40نفر کلاس به این جمله واکنش دادن رفتم ببینم چرا انقدر دارن ریپلای میکنند که فهمیدم به به! :))
برای درست کردن هم رفتم نوشتم منظورم از تخم اخم بوده و پین کردم و باز هم تمام 40 نفر واکنش نشون دادن.
~_~
سر گروه استاژری ی گروپ سه تایی زدیم منو دوستم و یکی پسرا کلاس (ایکس) .
و خب منو دوستم قبلن با دو نفر دیگه هم قول دادیم .
و این جدیده میگفت خوشش نمیاد از اون دو نفر .
و دو نفری ک ما خوشم نمیاد رو پیشنهاد داد
منم ی نفرو پیشنهاد دادم (ایگرگ) .
و خب روم نمیشد بگم تو گروه ک از این دو نفر خوشم نمیاد
رفتم مثلن پی وی دوستم بهش گفتم ک اینا خوب نیستن
از اونور داشتم حرف میزدم باهاش
گفتم :
بیا اصن ایکسو بذاریم کنار با همون دو نفر اول و ایگرگ گروه بزنیم .
یهو دیدم دارم اینا رو تو گروه تایپ میکنم :-s
من یه بار رفتم کنکور بدم
شماره صندلیم مثلا 1368 بود. بعد من رفتم بالای سر صندلی 1386 گفتم اقا پاشو اشتباه نشستی. طرف یه نگاه به کارتش کرد یه نگاه به شماره صندلی گفت درست نشستم. گفتم نه عزیزم پاشو اشتباه نشستی حالیت نیس
بعد گفت ببینم کارتتو، نشون دادم دیدم اره راس میگه من اشتباه اومدم.
طرف یه نگاه عاقل اندر سفیه کرد فقط(احتمالا تو دلش گفت حتما رتبه 1 میشی)
خدا میدونه تا حالا چنتا 3*3=6 حساب کردم و تست هامو اینطوری زدم
سوتی فقط سوتی امشب من
سوتی +۱۸ ندادیم که اونم دادیم
بحث سر این بود که دو تا از پسر عمه هام تو دوران سربازی شوهر عمم به دنیا میان ( ماشاله ۱۰_۱۲ سالی سرباز فراری بود )
منم که کلا خون به مغزم نمیرسد حتی احتمال ندادم که بینش مرخصی اومده باشه
من : واااااا حالا بچه اولیه قابل پذیرش ولی دومیه از کجا اومد مگه سربازی نبودن؟؟؟!!!
بقیه : :eek::eek::eek::eek::eek:
من: هییییین
من تا آخر مهمونی :
ی سوتی دادم جلسه های اول باشگاهم هنوزم یادش میوفتم خندم میگیره
کمربند مشکی بعد یاددادن حرکت:خب..اسمش چیه؟
من:زهرا(اشتباهی شنیدم میگه اسمت چیه؟)
کمربند مشکی:
دوباره کمربند مشکی:منم زهرام ولی اسم حرکت ارموگیه
یه بارم رفتم تو ساختمونمون بعد دیدم در آسانسور بازه.ازونجایی که همسایه های محترمه همیشه درو باز میزارن (چه اسانسور چه در ورودی ساختمون)با عصبانیت گفتم:باز کدوم خری درو باز گذاشته؟
زن عموم که اسمشم زهراس:من(عموم رفته بوده ماشینو پارک کنه اینم درو باز گذاشته تا عموم بیاد)
من:ops::-s
زن عموم:
کلا در زمینه سوتی دادن جلو هم اسمام تخصص دارم
شاید سوتی بنظر نیاد ولی جای من نبودید ک ببینید چقد وحشتناک بود
در جمع خونوادگی با کل فک و فامیل خاله و دایی و فرزندانشون و زن/شوهراشون و زن/شوهر بچه هاشون و اینا
-عع فلانی عروسی کرد
من-عع مبارکه چن سالش بود مگ؟
-متولد 79 بود
من-شتتتتتت حاجی پشماااااااااااااااااممممممممممممم وات د فاک؟:eek:
قیافه حضار را خودتون تصور کنید
ماوس به لپتاپم وصل بود و رو زمین افتاده بود منم پام روش بود بعد یه مدت داشتم با پام ماوس رو تکون میدادم و حالیم هم نبود.
بعد خیلی متفکرانه و سعی داشتم ایراد لپتاپ رو پیدا کنم که چرا اشارهگر روی صفحه قاتی کرده و داره تکون میخوره. من که تازه ویندوز رو عوض کردم و ...
دیگه داشتم لپتاپو ریاستارت میکردم متوجه شدم پام رو ماوس هست
یه روز که من با دوستم حرف میزدم دوستم گفتش که من میخوام طرحی ارایه بدم بعد بم گفت تو طرح اینا نمیخوای کار کنی منم که ثبت اختراع مو تموم کرده بودم برگشتم بش گفتم بابا کارای چرت پرته وقت تلفیه من محاله اینطور کارایی انجام بدم اعصابشم ندارم هفته بعد رفتم پژوهشسرا که ببینم چه خبر تازه از مدیر میپرسیدم ثبت اختراعم چی شد دوستم داخل شد اصلا خیلی بد لو رفتم
و باز هم سوتی
زنگ ورزش تو حیاط داشتم یواشکی ادبیات می خوندم واس متحان زنگ بعد که از بخت بد من معلم ورزش درست جلو روم ظاهر شد و گفت : پاشو برو از اتاق ورزش توپ بیار بازی کنین
منم شرمنده از کارم رفتم توپ بیارم
توپا بادشون کم بود تلمبه هم اونجا بود با خودم گفتم بزاد باد بزنم بعد ببرم و با این فکر رفتم کنار تلمبه که دیدم سوزن نداره
رفتم از یکی از معاون ها بپرسم که دیدم تو اتاق یکی از معاون ها همه (اعم از مدیر معاون دیگر مشاور و معلم بهداشت )جمع شدن در زدم و رفتم تو و گفتم (کاش نمی گفتم)
سوزن می خوامم
مدیر گفت : سوزن چی؟
(روز بد نبینین کلمه ی تلمبه به کل از یاد رفت که رفت )
من: سوزن (با با حرکات دست و با پایین و بالا بردن انها خواستم بهشون بفهمونم که چی می خوام)#
مدیر
معاون
مشاور
و من اقا دیدم اینا نفهمیدن رو کردم بهشون گفتم برا باد بزن سوزن می خوام
دیگه هیچی دیگ
دردست احدااااث ؛) المپیاد دانشجویی میرویم ان شا الله
دانشگاه
کاشان
رشته دانشگاه
پزشکی
سوتی روز نمایشگاه کتاب
تو ح ب درخواست کمک واسه فیزیو چی بخرم دادیم...
بعد یکی دوستان که بخونن خودشون میدونن اومدن ک راهنمایی کنن آقا تنک یو پرفکت کمک رو دادن و ماعم تنک یو .... عصر اومدیم چت روم دیدیم گفتن اومدین و رفتین؟ ماعم بلی و تعارف...
آره ایشالا اومدین کاشون با سمپادیای کاشون بریم بیرون/بیروت (غلط تایپی)
حالا دوست عزیز فک کردن من میگم بریم بیروت
بعدش توضیح ک دادم دیگه ج ندادن...
کام آن
بیروت
من
بروبچ کاشون
کاااااااام آااااااان
البته کاشونیامون پایهن برا بیرون و بیروت رفتن من نه فقط بیرون