• اگر سمپادی هستی همین الان عضو شو :
    ثبت نام عضویت

خاطرات سوتی‌ها

پاسخ : خاطرات سوتی‌ها

زنگ عربی بچه ها داشتن ته کلاس با یه چسب نواری ور می رفتن

بعد یکی از بچه ها این چسبه رو پرت کرد سمت یکی دیگه و معلم دید :D

-فلانی و فلانی و... برین بیرون

-آقا مال ما نیست

-مال هر خری هست :D

-از آقای ... (معاون پرورشی) گرفتیم :))

معلم عربی: :-$ :| :-" ^#^

ما: :))
 
پاسخ : خاطرات سوتی‌ها

یه المپیاد ورزشی گذاشته بودن حالا بماند که همش مسخره بازیه :د
زنگ بعدش ریاضی داشتیم : د
یه مسابقه تو همون المپیاد گذاشته بودن یه طرف چن تا معلم بودن یه طرفم بچه ها : د
طناب کشی!اره مسابقه گذاشته بودن :د
اخرای زنگ بود که معلممون گف: که "دیدین ما بُردیم؟!"
بعد من گفتم:"خب معلوم بود دیگه هر چی چاق بود اونور بودن خُب"
سکوت : - " : - "
دوباره من "خُب نه منظورم ایته که مثلن فلانیم [nb]یکی از بچه های سوم که خیلی چاقه[/nb] طرف معلما بود منظورم اون بود خُب"
دوباره سکوت
معلممون :"فلانی که اونور بود"
من : "نه پس اون کی بود خب؟! خیلیم چاق بود خُب "[nb]به طرز احمقانه ای هعی میگفتم خُب[/nb]
معلممون :"اون که خانوم فلانی[nb]یک از معلما که خیلی چاقه [/nb] بود"
من :"دیده نمیشد خُب"
ایندفعه بقیه :"چرا اصرار داری یه چیزی بگی ؟!" :}}}
یه بقیه دیگه :"جمع کنید بحثُ خُب"
:}}}
 
پاسخ : خاطرات سوتی‌ها

خودکار قرمز لای دندونا
مداد در دست
برگه های ریاضی بر روی پا
هندزفری در گوش
گوشی روی دسته مبلی که روی آن هستم
ویک ربع به دنبال خودکار قرمز....... :D :D :D
 
پاسخ : خاطرات سوتی‌ها

داییم: امروز یه خرابکاری کردم!
پسر خالم: چیکار کردی؟ جلو رئیستون آرغ زدی؟
.
.
.چند روز بعد

داییم:امروز چه روز باحالی بود!!
پسر خالم: ینی از 5 تا بیشتر تونستی آرغ بزنی؟


ینی کل دایره لغات این بچه ختم میشه به آرغ زدن!
 
پاسخ : خاطرات سوتی‌ها

مسئولِ اداره،روزِ آخرِ اردو:
«تشکر می‌کنم از همکارانم که همش میرفتن تویِ بچّه‌ها و داخلِ بچّه‌ها بودن.»


:‌||||
 
پاسخ : خاطرات سوتی‌ها

امروز داشتیم فیلم های اموزشی زیست شناسی رو نگاه می کردیم اسم یکی از فیلم ها کارتون نمو (منظور رشد و نمو ) بود . که یکی از بچه ها یبا تعجب گفت کارتون نمو( ماهی) این وسط چیکار کی کنه؟! :D‌ هیچی دیگه کلاس ترکید!
 
پاسخ : خاطرات سوتی‌ها

ایندفه به یقین رسیدم اگه سوتی ندم سوتی خونم پایین میاد :-w
زنگ ادبیات:
دبیر:بچه ها اسم دیگه ی مثنوی چیه؟؟
من:خانوم معنوی؟؟؟
دوستان: =)) =)) =)) =))
دبیر: :) :D :)) =))(به ترتیبه ها!)
من:خب چیه اشتباه گفتم دیگه؟!نگفتم؟؟؟
بخدا از خودم در نمیارما!باور کنید مدرسمون سمپاده هااااا!
 
پاسخ : خاطرات سوتی‌ها

یکی از دوستان تعریف می کرد؛ بارون می اومده، اینم داشته شیشۀ ماشین رو با دستش تمیز می کرده. حالا یه پسره هم از اون طرف فکرکرده داره دست تکون میده؛ واسش با ذوق و شوق دست تکون داده :)))
 
پاسخ : خاطرات سوتی‌ها

- صبح زنگ می‌زنی بیدارم کنی؟
- باشه.
- یادت نره‌ها!
- حله.

[صبح] ده تا میس کال! چرا بیدار نشدم پس؟ عه! گوشی سایلنت بوده :/
 
پاسخ : خاطرات سوتی‌ها

در راستای پست حمیده:
مامان گرام زنگ زده خونه عمه با تلفن خونه میگه:"ما خونه نیستیم الان بیرونیم اتفاقا
چقدم ک هوا سر شده..! "

خب مامانه گلم میخوای دروغ بگی حداقل پیاز داغشو زیاد نکن :))
 
پاسخ : خاطرات سوتی‌ها

من در حال نصیحت کردن به یکی از دوستام:
:تن سالم در بدن سالم عزیزم. :)
-تن سالم در بدن سالم :D
:چمی دونم،فکر سالم در بدن سالم؟
مغز سالم در بدن سالم؟
:-s
_____________
عزیز:چرا نیومدی عزیزم،من منتظرت بودم.
من:عزیز من زن و بچه دارم..
(امتحان دارم.)
:-w
 
پاسخ : خاطرات سوتی‌ها

اولین روز دانشگاه دیر رسیدم رفتم تو کلاس 4 ردیفه اول
شرو کردم تند تند جزوه نوشتن
یه ربع همینجوری گذشت تا اینکه یهو دیدم الان من ثبت و نمایش تصویر در پزشکی دارم و اینا آسیبه بافتیه...:|
خلاصه یهو سرمو بردم بالا گفتم استاد من برم؟!
استاد ک مرد جوانی بود فرمود بچه ها بلاخره فهمید به افتخاره خانومه ترمه یکی یه دست بزنین
منم یه لبخندی زدم و گفتم چرا اینطوری میکنین خب مگه خودتون ترم اول نبودین تاحالا؟
دوستی از تهه کلاس فرمود :خانوم حق دارن ولی انصافا مثله شما خاطره نشدیما
 
پاسخ : خاطرات سوتی‌ها

"صد بار بهش گفتم با پا گلیمتو نکن توی اب!"

ضرب المثلی جدید ، حاصل حافظه ی قوی دوست عزیزمون که کلا از دو ضرب المثل گلیم خود را از اب بیرون کشیدن و پاتو از گلیمت دراز تر نکن ، پا و آب و گلیم رو یادش مونده بود . همونا رو به هم بافت ، خیلی شیک و مجلسی به این جمله ی پرمفهوم رسید .
منم به شما نصیحت می کنم اینقدر این گلیماتون رو با پا نکنید توی اب ! خجالت داره واقعا :-"
 
پاسخ : خاطرات سوتی‌ها

داشتم پ.خ هامو نگاه میکردم،دیدم:
در سری پست های بعد اعلام نتایج کنکور تو حرف بزن،یکی از بچه ها،نوشته بود ک نمیتونه این نتیجه رو "هضم"کنه..
منم بهش پ.خ دادم ک :عرق نعنا بخور!!
مثه ک فقط "هضم"شو دیده بودم :))) =))
 
پاسخ : خاطرات سوتی‌ها

ببینید بچه ها بابا من مهندسی کامپیوتر خونده و از سخت افزارای کامپیوتر سر در میاره ...
چن روز پیش کامپیوتر ما خراب شد و چنتا کار روش کردیم ( من و ابوی ) ولی درست نشد ...
دیروز دیگه مامانم کلافه شده بود :
مامانم : "شما ها هم که نمیتونید کاری کنید ... عرفان اون گوشیو بیار زنگ بزنم به این رایانه کمک ها ببینم کامپیوتر چش شده ... 909907...
الو سلام آقا ... رایانه کمکه ؟ چن روزه کامپیوتر ما ایراد آورده ،شما میدونید ایرادش چیه؟!"
بعد یه لحظه همه ساکت شدن ... من و بابام و اون یارو منتظر بقیه جمله بودیم ... مامانم منتظر شنیدن ایراد کامپیوتر ... هیییییچ صدایی نمیومد ... باور کنید خود کامپیوتر هم تعجب کرده بود ... حتی صدای تیک تیک ساعت هم دیگه نیومد ... :))
 
پاسخ : خاطرات سوتی‌ها

2015_11_28_21_27_56.png


آنچه من خواندم: حبل المتین(; :-"

آنچه نوشته شده: جین آستین :D
 
پاسخ : خاطرات سوتی‌ها

جهت حفظ عفت کلام٬ قرار شده بود ما به جای د*وث٬ بگیم دایی سیروس. :))

داشتیم با بچه‌ها می‌رفتیم٬ یه آقای محترمی به دوستم یه حرف ناجور زد؛ این بیچاره هم آمپر چسبوند٬ شروع کرد به شستن و پهن کردن طرف!

- ... خودتی مرتیکه‌ی بی‌شرف. هفت جد و آبادته دایی سیروس. :|

اصلا خودش از شدت خنده نشست زمین. :))
 
Back
بالا