paml
کاربر نیمهحرفهای
- ارسالها
- 199
- امتیاز
- 1,687
- نام مرکز سمپاد
- شهيد بهشتی
- شهر
- اهواز
- دانشگاه
- شهیدبهشتی
پاسخ : سوتیها
ظهر داشتم از مدرسه میومدم خونه ساعت 3بود
بعد خیابون و کوچه ها خیلی خلوت بود به طوری که تقریبا تنهای تنها بودم (
پیاده هم داشتم برمیگشتم
همینجور که داشتم میومدم داشتم به اتفاقات تو مدرسه و چیزای مختلف خنده دار فکر میکردم و میخندیدم
بعد یه جای از خیابون یه آقا هه با من هم مسیر شد تقریبا داشت کنارم راه میومد
بعد من یهو یاد یه جکی که دوستم گفته بود افتادم بعد یهو محکم زدم زیر خنده و سر جام نشستم و دلم و گرفتم
بعد مرده :
من همچنان:
بعد مرده سریع سرعتش رو 2 برابر کرد اولین کوچه پیچید تو و خودش از من دور کرد
به نظرتون فک کرده دیوونم؟؟؟؟
ظهر داشتم از مدرسه میومدم خونه ساعت 3بود
بعد خیابون و کوچه ها خیلی خلوت بود به طوری که تقریبا تنهای تنها بودم (
پیاده هم داشتم برمیگشتم
همینجور که داشتم میومدم داشتم به اتفاقات تو مدرسه و چیزای مختلف خنده دار فکر میکردم و میخندیدم
بعد یه جای از خیابون یه آقا هه با من هم مسیر شد تقریبا داشت کنارم راه میومد
بعد من یهو یاد یه جکی که دوستم گفته بود افتادم بعد یهو محکم زدم زیر خنده و سر جام نشستم و دلم و گرفتم
بعد مرده :
من همچنان:
بعد مرده سریع سرعتش رو 2 برابر کرد اولین کوچه پیچید تو و خودش از من دور کرد
به نظرتون فک کرده دیوونم؟؟؟؟