• اگر سمپادی هستی همین الان عضو شو :
    ثبت نام عضویت

خاطرات سوتی‌ها

zahra-E

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
381
امتیاز
1,452
نام مرکز سمپاد
فرزانگان ناحیه2
شهر
کرمان
سال فارغ التحصیلی
94
دانشگاه
علوم پزشکی کرمان
رشته دانشگاه
داروسازی
تلگرام
پاسخ : سوتی‌ها

بادوستام رفته بودم سوته دلان ب مامانم نگفتم میگفتمم اجازه میدادولی وقتی نگفتم میفهمیدبدمیشد
چندماه بعدش برامون مهمون باومدمامانم هرجازنگ میزدغذانداشتن گفتم مامان زنگ بزن سوته دلان ببین داره گفت نه نمیشه معلوم نیس غذاش چطورباشه
منم ازدهنم دررفت گفتم من خوردم بدنبودخوب بود
مامانم گفت توکی دیگه رفتی سوته دلان ?!؟!؟:-w :-w
ها!!چی؟!؟!؟چندوقت پیش بابچه هارفتم :-" :-"
گفت میشه بگی توکجاهانرفتی :-w :-w
:| :| :| :|
 

مت

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
147
امتیاز
3,640
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
کرمان
پاسخ : سوتی‌ها

دوستم میگه يه هم کلاسى داريم آى کيو در حد جلبک

سر امتحان شيمى يه سوال بود که بايد فرمول شيميايى مينوشتى، جوابش "C2H6" بود !

به همين همکلاسيم رسوندم !

حالا چندروز بعد دبيره اومده بهش ميگه :
3286 چيه نوشتى متقلب ؟!
 

Moshk

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
1,141
امتیاز
2,881
نام مرکز سمپاد
شهید بهشتی 1
شهر
ساری
سال فارغ التحصیلی
1397
پاسخ : سوتی‌ها

برنامه آقای گزارش گر
شرکت کننده: توپ دست فلانیه B-)
مجری : توپ دستش باشه داور هند میگیره :))
شرکت کننده: :-[
من: =))
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
میگم یه تاپیک برای سوتیای توی این برنامه بزاریم موافقین؟
 

Antares

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
253
امتیاز
1,278
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
بناب
رشته دانشگاه
برق
پاسخ : سوتی‌ها

چندی پیش مادر پدرم داشتند باهم حرف میزدند منم پیششون نبودم ولی با دقت ب حرفاشون گوش میکردم!!
مادرم ی ماجرایی رو یکی ک ازهمسایه هابهش گفته بود ب پدرم تعریف میکرد!!

امروز ی اتفاقایی افتاده بود اون ماجراهم ب همین آدمای توی اتفاق ربط داشت!
مادرم با پدرم داشتند حرف میزدند منم تو آشپزخونه بودم(اونا توی حال نشسته بودند)
مادر خواس اون ماجرارو دوباره تعریف کنه
من یهو پریدم وسط حرفش و گفتم:
مامان اینو ی بار گفته بودی!!!تکراریه!!!!

فهمیدند ک گوش میکردم!!!!
 

SiSiLiii

کاربر فعال
ارسال‌ها
52
امتیاز
84
نام مرکز سمپاد
farzanegan1
شهر
shiraz
مدال المپیاد
gharRe TALA BRaaam! :D kidding!!!!!! :P
دانشگاه
shahid beheshT!!!
رشته دانشگاه
medical!
پاسخ : سوتی‌ها

سر کلاس شیمی داشتیم ترکیبای قطبی و نا قطبی و ... مشخص میکردیم و میکشیدیم.
معلم یکی از بچه ها رو برد پای تخته یه ترکیب یونی گفت...
این هم کلاسیه ما هم شروع کرد به ترکیب کشیدن!!! حالا هر چی ما اشاره می کردیم بابا ترکیب یونیه انگار نه انگار اصلا نمی فهمید!
معلم هی می گفت غلطه. درست ترکیب و نگاه کن.
خلاصه بعد از 2 ساعت یکی از بچه ها احساس باهوش بودن بهش دست داد یهو گفت فهمیدم: جفت الکترونای ناپیوندیش و نذاشتی!!!
ما که دیگه داشتیم زمین گاز می گرفتیم!!
تیکه ی معلممون هم که اون لحظه عالی بود! برگشت بهش گفت: تو فقط سالی یه بار حرف بزن اونم بگو عیدتون مبارک!!!!
 

تاب تاب عباسی

مهمان
پاسخ : سوتی‌ها

ما کامپیوتر داشتیمو بیکار بودیم!
یه دفه مسوول سایتمون اومد و جلو همه ی ما افتاد!
دیگه کلن کلاس در حال ترکیدن بود!
بد بخت مسوول سایت به جای ما ازمون معذرت خواست!
 

-waha-

کاربر فعال
ارسال‌ها
69
امتیاز
286
نام مرکز سمپاد
فرزنگان
شهر
دور .
سال فارغ التحصیلی
93
رشته دانشگاه
پزشکی
پاسخ : سوتی‌ها

دیروز،مهمونی،ما رو هم بردن دیگه ؛
در اون بین،اومدم سمت اپنشون،سفره هفت سینشونو ببینم ;;)
بعد زل زدم به تنگشون کوچولوشون
(از اونجایی که اخیرن مطلع شدم نزدیک پنج ملیون ماهی در دو هفته
بخاطر نگهداری نامناسب میمیرن،
در حالی که همین ماهی قرمزا میتونن ده سااال زنده بمونن)
یه چیزی رو سطح آب شناور بود،شبیه دوتا چشم
،هی اینور و اونور نگاه کردم که لابد ماهیه از اون شفافاست و اینا
،خانومه تعجب کرده بود :Oاز این همه کنکاش بنده
،ازش پرسیدم ماهیتون کجاست پس؟!!
گفت که تو تنگه خب.یکم اومدم عقب بعله
اونیکه من داشتم با آمیزه ای از تفکر و افسوس نگاش میکردم،ظرف سرکه بوده #-o
من : :-" بقیه : :))
 

anneshirly_ba

boshra
ارسال‌ها
364
امتیاز
1,575
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
برازجان-گناوه
سال فارغ التحصیلی
95
پاسخ : سوتی‌ها

رفته بودیم کنار دریا میخواستیم جفتی سوار موتور چارچرخ شیم خالم روبه زن داییم:

سودابه خودتو سودابه سوار داریوش بشین(میخواس بگه خودتو داریوش سوار موتور شین)
 

کاواک

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
152
امتیاز
9,374
نام مرکز سمپاد
فرزانگان1
شهر
کرمان
سال فارغ التحصیلی
95
پاسخ : سوتی‌ها

مهمونی بودیم،یکی ازفامیلامون ازاونایی که خیلی روبچه شون حساس ان وبچه شون نبایدهرچیزی بخوره.سرشام،این بچه میخواست نوشابه بخوره مامانش نمیذاشت،أخرش بچه هه عصبانی شد اومدبگه"من دوغ بخورم یانوشابه گازدار فرقی نداره"گفت:"من دوغ بخورم یا گ*ا فرقی نداره" =))
 

anneshirly_ba

boshra
ارسال‌ها
364
امتیاز
1,575
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
برازجان-گناوه
سال فارغ التحصیلی
95
پاسخ : سوتی‌ها

زن داییم گوشی داییم رو گرفته بهش میگه اِه این زنگ میخوره ولی نه صفحهش روشن میشه نه شماره میندازه

داییم:بدش من وارو گرفتیش

خدایا این فک و فامیل رو از ما نگیر که مایه شادین......

--------------------------------------------------------------------------------------------------------------
داداشم :این چقد شبیه آمیچان باتانه
 

Ayatay

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
180
امتیاز
1,322
نام مرکز سمپاد
farzanegan
شهر
kerman
مدال المپیاد
just biology
دانشگاه
تهران
رشته دانشگاه
سلولی مولکولی
پاسخ : سوتی‌ها

امروز مامانم به خالم كفت مريم جشات خيلي ريز وكوجيكن خالم كفت ماريا از جشماي تو كه مثل سوندي تيبيه بهترن من كفتم از جي؟ خالم كفت سوندي تيبي ديكه مامانم كفت مجيد دلبندم سرندي بيتي :))
 

a.mahsa

کاربر فعال
ارسال‌ها
23
امتیاز
216
نام مرکز سمپاد
فرزانگان7
شهر
تهران
مدال المپیاد
رفتم زیست دیدم باهاش حال نمیکنم ولش کردم!
دانشگاه
3 سال دیگه دانشگاه تهران
رشته دانشگاه
ژنتیک
پاسخ : سوتی‌ها

برای مسافرت عید رفتیم یزد
اولین روز رفتیم که صبحونه بخوریم بعدش اونجا هرکی وارد سالن میشد ازش میپرسیدن اتاق شماره ی چنده! وقتی ما رفتیم نشستیم یکی اومد ازمون پرسید بعدش بابای منم انگار اصلن نمیشنید برگشت بهش گفت: یه فنجون کم گذاشتین آقا بعدش آقاهه گفت الان میگم بزاتون بیارن بعد دوباره پرسید که چه اتاقی هستیم بعد بابای من دوباره اینا رو نشنید و ظاهرا منتظر بوده طرف بزه فنجونه رو بیاره یه بار دیگه هم اینطوری شد که آخر سر بابام جوش آورد و گفت: چرا همینجوری اینجا وایسادی؟ بعد طرف نا امیدانه برگشت ازم پرسید میشه شما بگین اتاق چندین؟!
منم با نیش باز گفتم!
و در تمام این مدت من و مامانم روده بر شده بودیم!!!!
 
ارسال‌ها
231
امتیاز
8,895
نام مرکز سمپاد
فرزانگان امین
شهر
اصفهان
سال فارغ التحصیلی
90
دانشگاه
دانشگاه تهران
رشته دانشگاه
عمران-مدیریت منابع آب
پاسخ : سوتی‌ها

یه پسردایی دارم 6 سالشه، بعد این بچه هر چیزی میبینه و میشنوه تکرار میکنه، معنیشم نفهمه تکرار میکنه
یه دفعه رفته بود با مامان سوپر، پاستیل میخاسته گویا مامانش نمیخریده میگفته پول ندارم، اونم یهو وسط مغازه داد زده پول یارانه خودمه!!!

یه دفعه دیگه هم رفته بوده سوپر کنار خونه شون گویا دیده یه خانومی روی پاهای اقاشون نشستن :-" بعد این اومده تو خونه شون جلوی کلی مهمون گفته " مامان یه دختره ای روی آقا حمید بود" دیگه خودتون اوضاع رو تصور کنین....
 

shaqayeq.m

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
228
امتیاز
1,789
نام مرکز سمپاد
فرزانگان زینب
شهر
سیستان
سال فارغ التحصیلی
1396
رشته دانشگاه
زبان و ادبیات انگلیسی
پاسخ : سوتی‌ها

دیشب شام مهمون داشتیم بعد من میخواستم سالاد درست کنم
درست کردم خیلی هم با دقت ولی هنگام اضافه کردن ابلیمو حواسم نبود به جای ابلیمو گلاب ریختم تو سالادا :D
بعدشم متوجه نشدمو سالادا رفتن سر سفره :-"
هیچی دیگه سالادا تو دهنشون کف کرد :>
بیخیال که دیگه چی شد :| :-"


.من خودم خوردم بد نشده بودا قابل خوردن بود
 

anneshirly_ba

boshra
ارسال‌ها
364
امتیاز
1,575
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
برازجان-گناوه
سال فارغ التحصیلی
95
پاسخ : سوتی‌ها

داییم لپ تاپ خالمو برداشته بعد صداش دراومد که چرا کار نمیکنه و خرابه حالا که من رفتم دیدم داره هی انگشتشو میزنه رو صفحه مانیتور ......

(داییم کلا با دکمه بیگانه است.....فکر کرده اینم لمسیه)
 

angel25

کاربر فعال
ارسال‌ها
73
امتیاز
596
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
شیراز
سال فارغ التحصیلی
1394
رشته دانشگاه
مکانیک
پاسخ : سوتی‌ها

یکبار توی جاده داشتیم از داخل یه تونل رد میشدیم بعد من طبق عادت(!)هر وقت از تونل رد میشیم سرم رو از شیشه میارم بیرون و جیغ میزنم... :-"
خلاصه من داشتم جیغ میزدم که یکدفعه دیدم رو دیوار تونل خیلی بزرگ نوشته شده "گوساله جیغ نزن"و در اون لحظه بود که به سکوتی عمیق فرو رفتم :|
و حاضرین هم از شدت خنده صندلی های ماشین رو گاز میزدن!
 

happiestchemist

ملکه ی شیشه ای
ارسال‌ها
2,802
امتیاز
9,189
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
4d
سال فارغ التحصیلی
1390
مدال المپیاد
دارم.
دانشگاه
تهران
رشته دانشگاه
داروسازی
پاسخ : سوتی‌ها

الان یاد یه خاطره ای افتادم،،
سر کلاس بودیم تو دانشگاه،،استادش خیلی پراکنده درس میده.تقریبا هیشکس گوش نمیده از کلاس 60 نفری جز دو یه نفری که دارن برای خودشون جزوه مینویسن،،،منم با این که دستم جزوه ساعت سوم هست و دارم برای کوییزش میخونم که قبلا باید میخوندم و همه شب قبلش میخونن، در هر حال هم یه درس دیگه رو میخونم هم درسو گوش میدم،،،اخرای ساعت بود که استادم میبینه همه خوابن هی مطالبو رد میکنه، داشت در مورد یه دستگاه ساخت یه فرم دارویی توضیح میداد که عملا خیلی مبهم گفت و منم گفتم استاد یه بار دیگه میشه توضیح بدین?? اثن استادو میگی??انگار دنیا رو بهش دادن،،،گفت بهلع بعله،،،اصن چون شماها تازه به درس علاقه مند شدین،،
بعد یه دقزقه نشده بود که شروع کرده بود که گوشیم داشت زنگ میخورد و سایلنتم بود...رفتم بیرون جواب بدم (هیچ کس حتی نفهمید گوشیم زنگ خورده) همه فکر کردن مرض دارم،،،یعنی داشتن درو دیوارد گاز میگرفتن،.. (< (<
 

zahrasb

کاربر جدید
ارسال‌ها
2
امتیاز
12
نام مرکز سمپاد
Farzanegan 6
شهر
Tehran
پاسخ : سوتی‌ها

سر کلاس حسابان بودیم، معلمه سر یه قضیه ای گفت: "فرمانده منم؛ هر چی من میگم باید گوش کنین."
منم نه گذاشتم نه برداشتم:"آره. فرمانده دزدا..."
به بقل دستیم گفت:"ببین فلانی؛ با آرنج همچین بزن تو صورتش خون بپاشه بیرونا..." :)
 

:)

کاربر نیمه‌فعال
ارسال‌ها
15
امتیاز
109
نام مرکز سمپاد
farzanegan
شهر
Tehran
پاسخ : سوتی‌ها

خوب این سوتی مربوط به زمانی هستش که من سوم دبستان بودم :) و فجیع ترین سوتی عمرم هستش :D
خوب من به دلیل شغل پدر مادرم از اون موقع یه چیزایی میدونستم و میدونستم که برای تشکیل بچه لک لک و دعا لازم نیس ...ولی فقط در همین حد میدونستم که اسپرم و تخمک باید ترکیب بشن که خوب فیلم(آموزشی) هم دیده بودم :)
اونموقع کلاس نخبه پروری :> میرفتم..و خوب یه چیزی تو مایه های خوارزمی بود بچه ها باید طرح میدادن...و مربیا کمک میکردن طرحا عملی بشه :-"
خوب تا اینجا رو داشته باشین ...بعدش یه روز با مامان بابام داشتیم فیلم شبکه های ایران رو میدیدیم....و یه سکانس بودش که شوهر به زنش یه سیب میده و سکانس بعدی زنه حامله بوده :D و مامانم به بابام گفت این سیبه کاره خودشو کرد :D
فهمیدم منظورشون این بوده که سیبه باعث شده زنه بچه دار بشه و این موضوع ذهنمو به خودش مشغول کرد :-?
از شانس بد من فرداش کلاس نخبه پروری داشتم و از شانس بد ترم کفرانس هم بود :|
منم سرمست و ذوق زده ازین که یه طرح خوب پیدا کردم ;))
رفتم رو سن و گفتم میخام طرحمو بگم :| معلمه هم که اصرار منو دید گفت خوب بیا اینجا و میکروفون رو بگیر...
لازم به ذکره اون روز که کنفرانس بود تو قسمت تالارش برگزارمیشد و بچه ها به همراه مادر پدراشون حضور داشتن تا از طرح هایه برگزیده تقدیر کنن...و تالار خیلی بزرگی هم بود و کلی آدم اونجا بودن..
مامان بابای منم بودن :-"
خوب منم با هیجان میکروفون رو گرفتم و شرو به صحبت کردم:
با سلام خدمت شما عزیزانه گرامی ;)) طرحی که من امروز فکرشو کردم طرحیه که میتونه مسیر دنیا رو عوض کنه و انسان رو با چیزهایه جدیدی آشنا کنه...و باید بگم که من تنهایی به این نتیجه رسیدم..لطفن صبر کنید حرفایه من تموم شه بعد میتونید سوالاتونو بپرسید :)) متشکرم :D

خوب در طرح من ما اسپرم ها رو به میوه ها و مواد خوراکی مثله سیب وارد میکنیم و بعد یک خانم با خوردن اون میتونه حامله بشه :|
فقط اینجا دو تا سوال پیش میاد
1-این که چطوری اسپرم رو به میوه وارد کنیم مثلا از راه تزریق یا اشباح سازی :-"
و 2 اینکه از کجا میتونیم اسپرم پیدا کنیم... :-"
به اینجاش که رسیدم دیدم همه دارن میخندن..به مربی نگا کردم دیدم اونم به زور داره خودشو کنترل میکنه..منم بغض کرده بودم هیچکسم بم نمیگفت اونجا چه خبره..منم گریم افتاد و سریع از تالار زدم بیرون...خیلی بم برخورده بود... الان ک فک میکنم میبینم چقد خنگ بودم...مثه این دهه هشتادیا که نبودم از 3 سالگی این چیزا رو بدونم...خلاصه لحظه یه بدی بود هیچ وقت از ذهنم نمیره.. :D
و در آخر نتیجه میگیریم فیلمایه ایرانی نبینیم :D
 

ایلیا

لنگر انداخته
ارسال‌ها
2,799
امتیاز
15,064
نام مرکز سمپاد
حلی
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
97
مدال المپیاد
تلاشی بیهوده در المپیاد زیست شناسی!
دانشگاه
هنر تهران
رشته دانشگاه
عکاسی
پاسخ : سوتی‌ها

ما یه پسر عمو داریم ایشون یه دفه بلد نبوده تنباکو خانسار رو خشک کشیده :))
 
بالا