• اگر سمپادی هستی همین الان عضو شو :
    ثبت نام عضویت

خاطرات سوتی‌ها

پاسخ : سوتی‌ها

سیلام.......... :D

من دو سه روز پیش بود میخاستم برم کلاس ک قرار بود قبلش چن تا چیز میز بخرم از مغازه واسه دوستمم شارژ!!!!ک خ مهم بود باید میگرفتم!!! :D

اتفاقا همون روز من دیر کرده بودم و با عجله از خونه رفتم!!!! :|

کیف پولم مونده بود خونه!!! :-<

بعد...... :D

حسابی خودمونم گرفتیم با عجله رفتیم مغازه!!!! :>

منم منتظرم بده بهم بعد پولو در بیارم بدم!!! :-"

بعد پسره وسایلارو گذاشته تو نایلون داده دستم!! ;;)

همین ک واستاده بودم پولارو در بیارم.....یهو دیدم کیفم نیسسسسسسسس!!!!!!!!!!!!!! :O :O :O :O :O

ی ساعت اینورو گشتم اونورو گشتم!!!!! :-<

اینم قیافه پسرا: :> :D :> :D

من: :-[ L-: اقا شرمنده ی کار پیش اومد من بعدا میام میبرم اینارو!!!!!

اصن نفهمیدم کی رفتم چجوری رفتم بیرون از مغازه!!! :))

افتضاح بود! :D
 
پاسخ : سوتی‌ها

عسل و هدیه خواهرامم ، عسل ۱۵، هدیه ۹ سالشهوداشتن باهم شطرنج بازی میکردن ، یهو دیدم عسل پخش زمین شد

ودلشو گرفته هرهر

میخنده...

میگم عسل چی شده؟

-نسترن هدیه شاهمو زد... :)) =)) :D

-من: :O :O :O :O =)) =)) =)) =)) :)) :))
 
پاسخ : سوتی‌ها

این داستان اسمایلیا داره دردسر میشه! تکراریه ولی یخورده...
:-/ :-\
شد x: *-:
--------------
یبارم یه بنده خدایی قرار بود بهش زنگ بزنم یه چی بپرسم اشتباه به یه دختر فرستادم!!!!
پسره یه لطف بزرگی کرد و یه کمک گنده ای کرد میخواستم بهش بزنم x: (ینی مرسی و اینا!) شمارتو میدی!؟ که به لطف اشتباه در سوییچ کردن تب ها به یه دختر فرستاده شد!! فکر کنم گزارش کنه و من بن شم!(تو خارج از سمپادیا! :D)
 
پاسخ : سوتی‌ها

سر کلاس فیزیک بودیم و خانوم آقازاده معلم فیزیکمون یه پاورپوینت آورده بود .
هیچی دیگه پاورپوینت که شروع شد اسم تهیه کننده اون پایین بود .
منم یه نگاه گذری کردم و گفتم خانوم این الان سال دوم نه ؟
دیدم معلم و بچه ها نگاه معنا داری انداختن . یه ذره دیگه که به اسم دقت کردم دیدم فامیلیش آقازاده است :|
البته جالب اینجاست فامیلی رو هم دیده بودم ولی این اسمش خیلی منو جذب کرده بود.
تازه اونجا بود که فهمیدم اسمه معلممون راحله است ... بعد از ترم اول !!!! :D
 
پاسخ : سوتی‌ها



من بچه که بودفکر می کردم مردم اسراعیل لاغر ترین و سالم ترین مردم دنیان :D

چون اسمشون رژیم بود فکرمی کردم همیشه رژیم دارن :D
 
پاسخ : سوتی‌ها

دیروز به اخبار نگاه می کردم. موضوع این بود:
---------------------------------------------------------------
اجرای آخرین طرح توسط رئیس جمهور در آخرین روز
گفتوگوی زنده با محمود احودی نژاد (رئیس جمهور)
---------------------------------------------------------------

برادرم یهو پرید گفت:« اِاِاِ؟؟؟!!!! احمدی نژاد مگه رئیس جمهوره؟»
من: :) :D :)) =))
بابام: :O :O :O :O
من: منگول تو این 8 سال نفهمیدی هنوز؟!
برادرم: :P :-"
 
پاسخ : سوتی‌ها

از دوستم میپرسم اسم بچه خواهرتو چی گذاشتین؟ میگه ناهید. برگشتم میگم اِ ... پسره؟؟ (هنوز قبلا هم مامانم گفته بود دختره ها!)
بعدا که دوستم با نگاهی عاقل اندر سفیه به من نگا کرد و افتاد که ناهید اسم دختره و ... :D :-"


دوستم بهم میگه آدامست چیه؟ میگم نمیدونم چیه هرچی هس طعمش اصلا نمیره!!! :D X_X (کلی آدامس هس که طعمش فوری نمیرن!)


به دوستم " B-)" فرستادم برگشته میگه برا من عینک میزنی ... :)) =))
 
پاسخ : سوتی‌ها

سوتی مامان مارو:
کنار خیابون ایستادیم و مامانم داشت درباره خانواده بابام اینا حرف میزد(خودتون فکرشو کنید چقدر حیاتی بوده)یه ماشین داشت عقب عقب میومد منم هی مامانم و هول میدادم نمیرفت اونور آخرش گفتم مامان برو اونور ماشین میزنم.
مامان با خونسردی تمام:میدونم اشکال نداره!!!!
از دستم سیرین خو بگین من یه فکری کنم اخه چرا ماشین زیرم بگیره؟؟ :-w
 
پاسخ : سوتی‌ها

دوست عزيز من در اوج هيجان: «يه آشي برات بپزم كه اون سرش ناپيدا! X-(»

خودتون قيافه‌ي حضار گرامي رو تصور كنيد. :))
 
پاسخ : سوتی‌ها

این سوتی برای مامانمه: با مامانم و بابام نشسته بودیم تو سالن پذیرایی مامنم به بابام گفت نونوایی سر کوچه پف میکنه؟ بعد اومد درستش کنه گفت تف میکنه؟
من و بابام داشتیم میمردیم به خدا :))
 
پاسخ : سوتی‌ها

اومدم به مامانم بگم از وقتی بلند شدم دیگه نخوابیدم گفتم از وقتی به دنیا اومدم دیگه نخوابیدم!
:D
سوم راهنمایی با یچه های مدرسمون رفتیم اردو مشهد
یکی از بچهامون به طرز افتضاحی زنگ در اتاق رو میزد که درو واسش بازکنیم
یگانه رفت بود بیرون معمولنم من در رو باز میکردم یهو صدای زنگ اومد رفتم درو باز کنم صدای زنگ همونطوری بود
در حین باز کردن در داشتم میگفتم :مررررررررررررررض! وقتی در باز شد دیدم یگانه به همراه دیر پرورشیمونه!
همون روز نیم ساعت بعد در همین اتفاق یگانه پشت در بود من درحین باز کردن در داشتم میگفتم کووووووووووف..... که وقتی درو باز کردم دیدم مغرور ترین دبیر علوم مدرسمون با یگانه پشت دره در این حالت! : :-w
گفت اول درو باز کن بعد فحش بده از این به بعد! L-:
 
پاسخ : سوتی‌ها

يادمه يه بار داشتم با چندتا از بچه ها حرف ميزدم
يهو يكي محكم زد پشتم
من برگشتم دستمو آوردم بالا كه بزنم تو كلشو همزمان گفتم خيلي بيشوري عوضضضضض...
يهو ديدم معلم فيزيكمونه :)
 
پاسخ : سوتی‌ها

دبیر دینی سر کلاس:من ک میدونم شما هیچکدوم نمازتونو خوب و آهسته نمیخونید!مثلن تو نمازاتو تو چن دقیقه میخونی؟؟
من:خانوم! ظهر و عصر و مغرب و عشا:هرکدوم3دقیقه!صبح:10دقیقه!!!!
حالا دبیرمون در حالت خیلی بهت زده دلیلشو میپرسه!
من:خانوم آخه تو سجده نماز صبح خاب میرم! :| :D :D
 
پاسخ : سوتی‌ها

انقد همه جا به زبون گفتاری مینویسم، یه بار تو امتحان عربی یه جمله داده بود که به فارسی ترجمه کنیم، فعلش میشد <<پیشروی کردند>> من نوشتم <<پیشروی کردن>> :))
دبیرمونم غلط گرفت :)) البته نمره کم نکرد :-"
 
پاسخ : سوتی‌ها

سر میز شام بودیم منم تو حال خودم بودم داشتم شام میخوردم یهو یکی از پسرا فامیلمون گفت:
شمیم اونsalt رو بده من .
من فک کردم میگه سالادو بده من..منه بدبختم عین منگولا داشتم دنبالسالاد میگشتم میگفتم خدایا رو میز ک سالاد نیس نگو داشتن منو اسکول میکردن X-(
 
پاسخ : سوتی‌ها

داشتم با یکی از مسئولین میراث فرهنگی حرف میزدم بعد پرسیدم
فامیل شریفتون چیه اونم یه چیزی گفت یادم نیس
بعد پرسید شما آقای ؟!
منم گفتم آقای فلانی :|
من دیگه حرفی ندارم :|
 
پاسخ : سوتی‌ها

به نقل از math.messi :
امروز سر کلاس شیمی

یکی از بچه ها:بچه ها اون چیه که وقتی یه چیزی می خریم یه چیزه دیگه هم اضافه میدن؟ :-/
ما: :-?
یکم بعد SPECTRE :پانسیون :>
ما: :-? نه یه چیز دیگه بود
یکی از بچه ها:فهمیدم اسپانسیون /m\
ما:آره راس میگی همون بود

چند ثانیه بعد
ما: :-? یه چیز دیگه نبود؟ :-?
بعد از سال ها تفکر
همون کسی که سوالو پرسیده بود:فهمیدم اشانتیون /m\

کل کلاس =)) =)) =))(فشار گرما)

برا مامانم خوندم الان ، دارم می خندم. بعد مامانم حالا خندیده ، تهش برگشته میگه : حالا اوکازیون بود دیگه.نه؟ ;))

خلاصه خواستم بگم که دوستان ، دست بالایِ دست بسیار است. غم نخورید ! :D
 
پاسخ : سوتی‌ها

با مامانم رفته بودیم همایش دوپینگ
چندتا پسر دانشگاهی بودن که یکیشون میرفت بالا سخنرانی میکرد
بعد از اینکه همایش تموم شد,دوباره اونی که وظیفش سخنرانی بود رفت روی صحنه تا حرف بزنه بعد مامان من برگشت به دوست این پسره ی سخنران گفت:دوباره که این آقا رفت بالای منبر!!!
من: :-\:D
مامانم: ;;)
دوست سخنران: :)) =)) (<
روحانیون محترم و امام جماعت هایی که میرن بالا منبر: :-w :-w :-w :-w :-w :-w :-w
شخص شخیص خودم دوباره: :-s :-s :-" :-" :-"
 
پاسخ : سوتی‌ها

یه بار بابام پشت فرمون بود داشت حرف میزد. تو یه تکه از حرفش این عبارت روشنیدم : «شهرک المپیاد»
گفتم: شهرک المپیاد کجائه بابا؟ :-?
بابام یه خورده فکر کرد بعد گفت : دهکده المپیک منظورم بود :D

توضیح: دهکده المپیک یه ناحیه است توی تهران.(برای بچه هایی که بیرون تهران هستن گفتم)
 
پاسخ : سوتی‌ها

داشتیم شام میخوردیم بعد یهو دیدیم بابام چشماش قرمز شد بعد شرو کرد به سرفه کردن !! :))
عاغا برادر گرامم با تمام زور و توانایی خودش داش میزد به کمر بابام ..یهو بابام برگشت گفت: غذا گیر نکرده که اینطوری میزنی ~X( این فلفله تند بود ! :|
داداشم : :-? :-"
ما : ;;)
بابام : پسره بزرگ کردم؟ :|
 
Back
بالا