• اگر سمپادی هستی همین الان عضو شو :
    ثبت نام عضویت

شعرای بچگیمون

_Hani_

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
488
امتیاز
8,401
نام مرکز سمپاد
فرزانگان2
شهر
اسلامشهر
سال فارغ التحصیلی
1405
توپولویم توپولو
صورتم مثل هلو
مامان خوبی دارم
میشینه توی خونه
میبافه دونه دونه
میپوشم خوشگل میشم
مثل دست گل میشم

بچه بودم فکر میکردم مامانم این شعررو گفته
بزرگ که شدم تازه فهمیدم مامانای همه واسه بچه هاشون میخوندن:))
 

*100RA*

لنگر انداخته
ارسال‌ها
3,460
امتیاز
12,974
نام مرکز سمپاد
xy
شهر
تبریز
سال فارغ التحصیلی
1404
آفرین صد آفرین هزار و سیصد آفرین یواش برو میترکی
 

NaHaL01

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
258
امتیاز
2,071
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 4
شهر
شیراز
سال فارغ التحصیلی
1399
دانشگاه
علوم‌پزشکی تهران
تلگرام
ماهی سرخ و زردِ من تو آب شنا میکنه برام
وقتی که نزدیکش میشم دهنشو وا میکنه برام
یک روز گفتم به ماهی : از آب بیرون می آیی؟
خنده ای کرد و گفت به من
ای دوست خوب و ناز من
ماهی باید تو آب باشه تا همیشه زنده باشه
😁
 

NaHaL01

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
258
امتیاز
2,071
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 4
شهر
شیراز
سال فارغ التحصیلی
1399
دانشگاه
علوم‌پزشکی تهران
تلگرام
بارون میاد جر جر
پنجره ها شدن تر
بارون هوا رو شسته
پنجره ها رو شسته
قشنگ شده خیابون
صد آفرین به بارون
 

melina03

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
2,250
امتیاز
15,985
نام مرکز سمپاد
فرزانگان1
شهر
مشهد
سال فارغ التحصیلی
1404
روسری ناز نازی
مثل همه بچه ها
عاشق دوست و بازی

شاعرش هم خودم هستم.. موقع سرودنش حدود 4 سالم بوده...
 

_Violoncello_

کاربر فعال
ارسال‌ها
48
امتیاز
132
نام مرکز سمپاد
...
شهر
دزفول
سال فارغ التحصیلی
1406
می‌می‌نی با مامانش
رفته به پارک خوبی
از توی راه خریده
یه ابنبات چوبی
می‌می‌نی میگه: مامانجون
چه پارک خوبی اینجاست
آدم دلش وا میشه
از بس تمیز و زیباس
چه کیفی داره اینجا
نه آشغاله نه خاکه
هوا چه صاف و پاکه ( یه تیکش نمیدونم)
ای وای چرا می‌می‌نی
که بچه‌ای تمیزه
کاغذ ابنباتو روی زمین میریزه؟
مامان به اون چی میگه؟
میگه چه کار کردی؟
مواظب کارات باش وقتی تو پارک میگردی
می‌می‌نی میگه: مامان جون
من که کاری نکردم (بازم یه تیکش نمیدونم)
کاغذ ابنباتت ببین کجاست عزیزم
اونجاست رو چمن ها
بپرس کجا بریزم

من با می‌می‌نی عملا بزرگ شدم)))
 

Mahsa_j

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
256
امتیاز
2,072
نام مرکز سمپاد
فرزانگان3
شهر
مشهد
سال فارغ التحصیلی
1404
تلگرام
گريه نكن زار زار
ميبرمت بازار
ميفروشمت صد هزار
صد هزار قديمی
خاک تو سر رحيمی
رحيمی بيچاره
سيصد تا بچه داره
وقتی ميره اداره
سركچلش ميخاره

پ.ن : هیچ ایده ای ندارم این چه شعریه میخوندیم واقعا، فقط یادمه دبستانی که بودم، فامیل دوست صمیمیم رحیمی بود، با این شعره اذیتش میکردم😂
 

Mahsa_j

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
256
امتیاز
2,072
نام مرکز سمپاد
فرزانگان3
شهر
مشهد
سال فارغ التحصیلی
1404
تلگرام
مامان جون من، چه مهربونه
دوسِش دارم خیلی زیاد، خودش می‌دونه
یه شاخه گل هدیه‌ی من برای مادر
اونکه به فکر بچه هاست از همه بیشتر

بابای خوبم، چراغ خونست
دستای گرم اون برام یه آشیونست
یه شاخه گل هدیه‌ی من برای بابا
اونکه همیشه سایه‌اَش هست رو سر ما

داداش جون من، لنگه نداره
وقتی میاد برای من شادی میاره
یه شاخه گل هدیه‌ی من برای داداش
خدای خوب و مهربون مواظبش باش

خواهر خوبم، چه نازنینه
برای من فرشته‌ی روی زمینه
یه شاخه گل هدیه‌ی من برای خواهر
که خوب و مهربونه اون، مثل یه مادر

ما همه هستیم یه خانواده
خونه داریم کوچیک و قشنگ و ساده
هر کسی تو خونه‌ی خود، دلخوش و شاده
شکر خدا داده به ما یه خانواده

پ.ن : باورم نمیشه که این شعرو کامل یادم مونده!
وقتی میرفتم مهدکودک، ۳سالم که بود، این شعرو حفظ کردم
اونموقع هنوز داداشم نبود و یادمه روزی که تو مهد این شعرو بهمون یاد دادن، برگشتم خونمون و جلو مامان بابام انقد گریه کردم که من داداشی ندارم و نمیتونم بهش شاخه گل بدم(وی از همون خردسالی فقط داداش میخواسته و هیچوقت خواهر نمیخواسته، نمیدونم چرا😂)
و حتی یادمه جلو مامانم گریه کردم که چرا من شاخه گل ندارم که بدم به تو و بابا ؛)
 
بالا