عاشقان را بگذارید بنالند همه ...

[arman aria]

و اما عاشقان تنها انسانهای زنده ان
پس بگویید...
بگویید انچه می خواهید

 

[arman aria]

پاسخ : عاشقان را بگذارید بنالند همه ...

عشق کیه ؟ نه ببخشید چیه ؟

اول در جواب تو باید بگم
کسی از عشق خبر داشته باشه جان در تنش نمیمونه
ای مرغ سحر عشق ز پروانه بیاموز کان سوخته را جان شد و آواز نیامد


و خودم می نالم

درد عشقی کشیده ام که مپرس
زهر هجری چشیده ام که مپرس
.
.
.
دلبری برگزیده ام که مپرس

 

[13thkey]

پاسخ : عاشقان را بگذارید بنالند همه ...

عشق چیه بابا این حرفارو ولش عشقو دیدی برسون سلام مارو بهش

همینو بوگو

ولی واس خاطر اینکه همچین احساس تنهایی بهت دست نده :

داد از این داد و از این دل / که یک دم مو نگشتم شاد از این دل
چو فردا داد خواهُن داد خواهند / بگویم داد از این داد و از این دل

فقط توجه داشته باشید که با لهجه بابا طاهر لخت باید بوخونی

 

[arman aria]

پاسخ : عاشقان را بگذارید بنالند همه ...

عشق و عشق و عشق صدها بار دیگر مینویسم
عشق و عشق و عشق بر دیوار و بر در مینویسم

 

[IVERSON]

پاسخ : عاشقان را بگذارید بنالند همه ...

از عشق مگو که زبانم توان توصیفش را ندارد!

ذر ادامه شعرتان استاد
...
این مدعیان در طلبش بی خبرانند آن را که خبر شد خبری باز نیامد

واما عشق...
عشق شوری در نهاد ما نهاد....

خدایی نمی دونم چه بیتی بزارم!

 

[negar73]

پاسخ : عاشقان را بگذارید بنالند همه ...

خدایی نمی دونم چه بیتی بزارم!

راست میگی استاد....
واژه ها هم از توصیف عشق عاجز اند...پس در وادی عشق سکوت بهترین است!!!

 

[p.sh]

پاسخ : عاشقان را بگذارید بنالند همه ...

خوب ...
عاشقان محترم بنالید.منتظریم

 

[arman aria]

پاسخ : عاشقان را بگذارید بنالند همه ...

ای بی خبر از سوختن و ساختنی
عشق آمدنی بود نه آموختنی

 

[arman aria]

پاسخ : عاشقان را بگذارید بنالند همه ...

در دیده به جای خواب آبست مرا
زیرا که به دیدنت شتابست مرا
گویند بخواب تا به خوابش بینی
ای بیخبران چه جای خوابست مرا

 

[arman aria]

پاسخ : عاشقان را بگذارید بنالند همه ...

دوش دیوانه شدم عشق مرا دید و بگفت
آمدم نعره مزن جامه مدر هیچ مگو
گفتم ای عشق من از چیز دگر میترسم
گفت آن چیز دگر نیست دگر هیچ نگو

 

[Parpari]

پاسخ : عاشقان را بگذارید بنالند همه ...

عشق تو همیشه جاودان/می مونه میان جانم
تو برو مرد صلابت/ای همیشه همزبانم

 

[arman aria]

پاسخ : عاشقان را بگذارید بنالند همه ...

عاشق و رند و نظربازم و میگویم فاش تا بدانی که به چندین هنر آراسته ام

 

[Parpari]

پاسخ : عاشقان را بگذارید بنالند همه ...

گویند کسان بهشت با حور خوش است/من گویم که آب انگور خوش است

 

[arman aria]

پاسخ : عاشقان را بگذارید بنالند همه ...

من گویم که با شراب انگور خوش است

بعد این چه ربطی به عشق داشت؟

 

[IVERSON]

پاسخ : عاشقان را بگذارید بنالند همه ...

سخن که از دل برآید لاجرم بر دل نشیند!

رو سر بنه به بالین تنها مرا رها کن ترک من خراب شب گرد مبتلا کن

 

[Haniee]

پاسخ : عاشقان را بگذارید بنالند همه ...

از نظر من فقط عشق خدا میتونه این جوری باشه:

آنچنان عشق توام(تو اندر) دل و جان جای گرفت که اگر سر برود از دل و از جان نرود

 

[مهتاب]

پاسخ : عاشقان را بگذارید بنالند همه ...

گلي ميمييرد تا عشقي به وجود آيد ، پس از مدتها عشقي ميميرد تا نهالي سبز شود ، در اين صورت اي گل پژمرده و زيبا براي هميشه پژمرده شو تا عشقها ابدي و جاودان بمانند ....
-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

روزيكه ميرفتي گفتم مرد .......... چرا كه ميدانستم ديگر ما را سلامي و حتي پيامي نخواد بود .
روزيكه ميرفتي ....با اشكهايم راه ترا شستشو دادم و ترا غمگينانه بدرقه نمودم ..
روزيكه ميرفتي .. دستهايم دستهايت را ميجستند و چشمانم چشمانت را .. و آنگاه كه قدم در راه تنها ميرفتي .. چيزي به سنگيني يك مشت قلبم را در هم مي پيچيد .
روزيكه ميرفتي آيا از نگاهم نخواندي كه رفتنت را بازگشتي نيست و آيا از لرزش لبهاي نفهميدي كه كلام بدرود را نميتوانم بر زبان بياورم .
روزيكه ميرفتي خسته بودم اما ترا در كنار داشتم اما ترا با خود داشتم ! اينك خسته ام بي تو ، اينك چشمانم را چشمي جستجو نمي كند اينك بي تو خسته ترين خسته ام و غمگين ترين عاشقان !
روزيكه ميرفتي نميدانستم چرا مرا به رفتنت اصرار نبود و ترا به آمدنت . نمي دانستم چرا قلبم مي كوبد و دستانم نمي لرزد و نمي دانستم چرا نمي خواهم بروي اما رفتي و از من نپرسيدي آه اي مسافر مگر زماني قلبمان براي هم نمي تپيد ..
اكنون چرا ما را از هم اثري و خبري نيست . پيروز باش ، شاد ، اميدوار ، عاشق و سرمست چرا كه اينجا دلي به ياد تو مي تپد كه روزي نام ترا در ذهن جاي داد .
چرا كه اينجا در اين كهنه خرابات اين منم كه هنوز براي جاي ديگر اصرار ميكنم و اين منم كه هنوز ساقي را با نام تو سوگند ميدهم و اين منم كه هنوز يادت را دردل ميپرورانم و اميد بازگشتت را در سر دارم
اين منم كه هنوز اميدي براي تو دارم
اما من ....... صبر ايوب ندارم /
وزرماني از تو و ياد تو خواهم گريخت .......

آگاه باش