• اگر سمپادی هستی همین الان عضو شو :
    ثبت نام عضویت

مشاعره واژه‌نما

خرقه
این خرقه که امروز به دوشش بکشد زهدنما
بر قامت رحمت جهان بوده عبا
امروز
.
.
سعدیا دی رفت و فردا همچنان موجود نیست
در میان این و آن فرصت شمار امروز را
 
افسون

بر گردن و بر دست من بربند آن زنجیر را
افسون مخوان ز افسون تو هر روز دیوانه ترم
دیوانه

چشم خود بستم که دیگر چشم مستش ننگرم
ناگهان دل داد زد؛ دیوانه من می‌بینمش
″شهریار″
 
دیوانه

چشم خود بستم که دیگر چشم مستش ننگرم
ناگهان دل داد زد؛ دیوانه من می‌بینمش
″شهریار″
دلا غافل ز سبحانی چه حاصل
مطیع نفس شیطانی چه حاصل
بود قدر تو افزون از ملایک
تو قدر خود نمیدانی چه حاصل؟
 
دلا غافل ز سبحانی چه حاصل
مطیع نفس شیطانی چه حاصل
بود قدر تو افزون از ملایک
تو قدر خود نمیدانی چه حاصل؟
نفس
بمیرید، بمیرید، وزین نفس ببرید
که این نفس چو بندست و شما همچو اسیرید
 
نفس
بمیرید، بمیرید، وزین نفس ببرید
که این نفس چو بندست و شما همچو اسیرید
اسیر

عجبست اگر توانم که سفر کنم ز دستت
به کجا رود کبوتر که اسیر باز باشد
 
تلخ

شراب تلخ بیاور که وقت شیدایی است
که آنچه در سر من نیست بیم رسوایی است
شراب

شراب تلخ میخواهم که مرد افکن بود زورش
که تا یک دم بیاسایم ز دنیا و شر و شورش
 
مِی

بده ساقی می باقی که در جنت نخواهی یافت
میان آب رکن‌الدین و گلگشت مصلا را
ساقی

الا یا ایها الساقی ادر کاسا و ناولها
که عشق اسان نمود اول ولی افتاد مشکل ها
 
ساقی

الا یا ایها الساقی ادر کاسا و ناولها
که عشق اسان نمود اول ولی افتاد مشکل ها
عشق
بر من و تو روزگاری رفت و عشقی پا گرفت
عاقبت چرخ حسود این عشق را ا زما گرفت
 
Back
بالا