- ارسالها
- 248
- امتیاز
- 12,566
- نام مرکز سمپاد
- فرزانگان1
- شهر
- .-.
- سال فارغ التحصیلی
- 1403
شیخره
ره پنهانی میخانه ندانند همه کس
جز من و زاهد و شیخ و دو سه رسوای دگر
گر مرید راه عشقی فکر بد نامی نکن:)
شیخ صنعان خرفه رهن خانه خمار داشت
شیخره
ره پنهانی میخانه ندانند همه کس
جز من و زاهد و شیخ و دو سه رسوای دگر
خرقهشیخ
گر مرید راه عشقی فکر بد نامی نکن:)
شیخ صنعان خرفه رهن خانه خمار داشت
امروزخرقه
این خرقه که امروز به دوشش بکشد زهدنما
بر قامت رحمت جهان بوده عبا
افسونفرصت
ده روز مهر گردون، افسانه است و افسون
نیکی بجای یاران، فرصت شمار، یارا
دیوانهافسون
بر گردن و بر دست من بربند آن زنجیر را
افسون مخوان ز افسون تو هر روز دیوانه ترم
دلا غافل ز سبحانی چه حاصلدیوانه
چشم خود بستم که دیگر چشم مستش ننگرم
ناگهان دل داد زد؛ دیوانه من میبینمش
″شهریار″
نفسدلا غافل ز سبحانی چه حاصل
مطیع نفس شیطانی چه حاصل
بود قدر تو افزون از ملایک
تو قدر خود نمیدانی چه حاصل؟
اسیرنفس
بمیرید، بمیرید، وزین نفس ببرید
که این نفس چو بندست و شما همچو اسیرید
کبوتراسیر
عجبست اگر توانم که سفر کنم ز دستت
به کجا رود کبوتر که اسیر باز باشد
دلکبوتر
دل نیست کبوتر که چو برخاست، نشیند
از گوشه ی بامی که پریدیم، پریدیم
هجراندل
عشق اگر با تو بیاید به پرستاری من
شب هجران نکند قصد دل آزاری من
تلخهجران
نیست در عالم ز هجران تلخ تر
هرچه خواهی کن ولیکن آن نکن
شرابتلخ
شراب تلخ بیاور که وقت شیدایی است
که آنچه در سر من نیست بیم رسوایی است
زورشراب
شراب تلخ میخواهم که مرد افکن بود زورش
که تا یک دم بیاسایم ز دنیا و شر و شورش
شکرزور
من از بازوی خود دارم بسی شکر
که زور مردم آزاری ندارم
نعمتشکر
شکر درگاهت خدایا زان که جانم داده ای
نعمت افزون که بی حد است آنم داده ای
کفرنعمت
شکر نعمت نمعمتت افزون کند
کفر نعمت از کفت بیرون کند
مِیکفر
می خوردن و شاد بودن آیین منست
فارغ بودن ز کفر و دین دین منست
ساقیمِی
بده ساقی می باقی که در جنت نخواهی یافت
میان آب رکنالدین و گلگشت مصلا را
عشقساقی
الا یا ایها الساقی ادر کاسا و ناولها
که عشق اسان نمود اول ولی افتاد مشکل ها