سن هری پاتر خوندن که بود ، همیشه نیمه اول کتاباشو دوست داشتم ، اونجا که زندگی عادی شون بود ، بعد که می شد جنگ پایان هر قصه و ... دیگه جذابیتشو برام از دست می داد همین فیلم به همین سادگی که بالا گفتم ، خودش کلی کشته مرده داره .
عاره من یه کتای می خام یه زندگی عادی بدون دغدغه های خاص باشه آدمی که زندگی روزمرشه داستان نه داستان یه مشکل یا مساله ای که براش پیش اومده فیلم دیدن خیلی سختمه ولی سریالیمثل یادداشت های یک زن خانه ارو دوسدارم که روزمرشو بیانمی کنه
نشر آموت یه هشتگی داره؛ یادداشت های یک کتابفروش! تو بعضیاشون این طور تصویر می کنه که آدمیکه قیمت کتاب براش مهم نیست خیلی فرهیخته و خوبه و باشعوره! در مقابل، آدمی که به خاطر قیمت کتابی رو نمی خره یا منتظره کتابا تخفیف بوخورن که بخرتشون لیاقت کتابارو نداره!
الان به بوک لند و فرهنگ درخواست دادم، شهرکتاب تهران هم میخوام برم درخواست بدم ولی جز این گنده منده ها، چجوری میشه به کتابفروشیای معمولی درخواست داد؟
خب اشتباه کردی ببین اونا واقعا شاخن، و خودشون نیرو دارند مگر فوق کتابخون، زرنگ و سیریش باشی اتفاقا کتابفروشیا محلی بهترن
آااره منم همین حسو ازش دقیقا گرفتم. اتوبیوگرافی ها کلن فکر کنم گزینه ی خوبی باشن واسه چیزی که میخواد.
بلد نیستم دوست شم راستش. خوش به حال اونایی که بلدن. +بچه ها کتابی که توش یه شخصیت از عشقش برای تولید اثر هنری یا نمی دونم همچین هدف والایی استفاده کنه خوندید؟ یا فیلم یا هر چیزی با مفهوم وسیله بودنِ عشق.
دیروز کتاب سینوهه رو برداشتم و شروع کردم به خوندنش (وقتی ۸ سالگی ام که با مامانم رفته بودیم بیرون و مامانم گفت برا تولد بابام بگیریمش خیلی خندیدم و هیچ وقت فکر نمیکردم یه روزی بخونمش ) خیلی جالب بود کتابش و در کنار جالبی و زیباییش من همش یه دستم جلوی دهنم بود تا از چیزای وحشتناک کتاب و زندگی (نسبتا) کثیفی که مردم باستان(۳۵۰۰ سال پیش) داشتن حالم بد نشه و عذر میخوام*بالا نیارم خب چیکار کنم وقتی نوشته (طبیب هاشون)دست مجروح جنگی رو میکندن و باقی مونده دستش رو تو روغن داغ قرار میدادن توقع دارین مثل قبل به زندگی ام ادامه بدم ؟ یک ماه پیش هم دبیرمون یه کتاب به من هدیه داد . معروفه اما من نخونده بودمش 《آفتاب در حجاب》 تا صفحه دوم همه چی خوب بودا اما از صفحه سومش زدم زیر گریه و تا اخر کتاب کلشو گریه کردم . فکر میکنم از اون موقع یکم ادم شدم