• اگر سمپادی هستی همین الان عضو شو :
    ثبت نام عضویت

مشاعره

دلی همدرد و یاری مصلحت بین
که استظهار هر اهل دلی بود
ز من ضایع شد اندر کوی جانان
چه دامن گیر یارب منزلی بود
حافظ
در دلم بود كه بي دوست نباشم هرگز ....... چه توان كرد كه سعي من و دل باطل بود
 
دل میرود ز دستم صاحب دلان خدا را
دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا
کشتی شکستگانیم ای باد شرطه برخیز
باشد که بازبینیم دیدار آشنا را
 
دل میرود ز دستم صاحب دلان خدا را
دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا
کشتی شکستگانیم ای باد شرطه برخیز
باشد که بازبینیم دیدار آشنا را
آتش عشق پس از مرگ نگردد خاموش ...... اين چراغي است کزين خانه به آن خانه برند
 
دل گرچه مدامم هوس خط تو دارد
لیک از تو خوشم با کرم گاه به گاهی
تقدیر الهی چو پی سوختن ماست
مانیز بسازیم به تقدیر الهی
 
دل گرچه مدامم هوس خط تو دارد
لیک از تو خوشم با کرم گاه به گاهی
تقدیر الهی چو پی سوختن ماست
مانیز بسازیم به تقدیر الهی
یا رب، نگاه کس، به کسی آشنا مکن ......... گر میکنی، کرم کن و از هم جدا مکن
 
دنیا طلبان ز حرص مستند همه
موسی کش و فرعون پرستند همه
هر عهد که با خدای بستند همه
از دوستی حرص شکستند همه
ابوسعید ابوالخیر
هر کس از جام ازل گر چه به نوعی مست است

چشم مست تو گواه است که پیمانه یکیست​
 
هر کس از جام ازل گر چه به نوعی مست است

چشم مست تو گواه است که پیمانه یکیست​
تا بکاهم ز پریشانی خود می گریم
گاه و بی گاه ولی از سر بی حوصلگی
من هم ای عمر شبیه دگران می مانم
با تو همراه ولی از سر بی حوصلگی
فاضل نظری
 
تا بکاهم ز پریشانی خود می گریم
گاه و بی گاه ولی از سر بی حوصلگی
من هم ای عمر شبیه دگران می مانم
با تو همراه ولی از سر بی حوصلگی
فاضل نظری
یوسف فروختن به زر ناب هم خطاست
نفرین به من اگر تورا به زر ناب دهم
 
وفا کنیم و ملامت کشیم و خوش باشیم
که در طریقت ما عاشقی است رنجیدن
نگارینا دل و جانم تو داری
غم پیدا و پنهانم تو داری
نمیدونم که این درد از که دارم
همی دونم که درمونم تو داری
 
آخرین ویرایش:
نگارینا دل و جانم تو داری
غم پیدا و پنهانم تو داری
نمیدونم که این درد از که دارم
همی دونم که درمونم تو داری
یاران موافق همه از دست شدند
در پای اجل یکان یکان پست شدند
خوردیم ز یک شراب در مجلس عمر
دوری دو سه پیشتر ز ما مست شدند
خیام
 
یاران موافق همه از دست شدند
در پای اجل یکان یکان پست شدند
خوردیم ز یک شراب در مجلس عمر
دوری دو سه پیشتر ز ما مست شدند
خیام
دلفریبان نباتی همه زیور بستند

دلبرماست که باحسن خداداد آمد

حافظ
 
دلم ز پرده برون شد کجایی ای مطرب
بنال هان که از این پرده کار ما به نواست
حافظ
تو سراب موج گندم، تو شراب سیب داری
تو سر فریب - آری! تو سر فریب داری
لب بی‌وفای او کِی به تو شهد می‌چشاند؟!
چه توقعی‌ست آخر که از این طبیب داری ...
شب دل‌بریدن ماست چه اتفاق خوبی!
چمدان ببند بی من سفری غریب داری
پس از این مگو خیانت به حکایت یهودا
که مسیح نیست آن کس که تو بر صلیب داری
چه شکایتی است از من که چرا به غم دچارم؟
تو که از سروده‌های دل من نصیب داری!
)ببخشید طولانی شد(​
 
تو سراب موج گندم، تو شراب سیب داری
تو سر فریب - آری! تو سر فریب داری
لب بی‌وفای او کِی به تو شهد می‌چشاند؟!
چه توقعی‌ست آخر که از این طبیب داری ...
شب دل‌بریدن ماست چه اتفاق خوبی!
چمدان ببند بی من سفری غریب داری
پس از این مگو خیانت به حکایت یهودا
که مسیح نیست آن کس که تو بر صلیب داری
چه شکایتی است از من که چرا به غم دچارم؟
تو که از سروده‌های دل من نصیب داری!​
یک شب آتش در نیستانی فتاد
سوخت چون اشکی که بر جانی فتاد
شعله تا سرگرم کار خویش شد
هر نی ای شمع مزار خویش شد
نی به آتش گفت کاین آشوب چیست؟
مر تو را زین سوختن مطلوب چیست؟
گفت آتش بی سبب نه افروختم
دعوی بی معنیت را سوختم
زانکه می گفتی نی ام با صد نمود
همچنان در بند خود بودی که بود
مرد را دردی اگر باشد خوش است
درد بی دردی علاجش آتش است
- مجذوب علیشاه
 
یک شب آتش در نیستانی فتاد
سوخت چون اشکی که بر جانی فتاد
شعله تا سرگرم کار خویش شد
هر نی ای شمع مزار خویش شد
نی به آتش گفت کاین آشوب چیست؟
مر تو را زین سوختن مطلوب چیست؟
گفت آتش بی سبب نه افروختم
دعوی بی معنیت را سوختم
زانکه می گفتی نی ام با صد نمود
همچنان در بند خود بودی که بود
مرد را دردی اگر باشد خوش است
درد بی دردی علاجش آتش است
- مجذوب علیشاه
تو ز عشق خود نپرسی که چه خوب و دلربایی
دو جهان به هم برآید چو جمال خود نمایی
حافظ فک کنم
 
Back
بالا