• اگر سمپادی هستی همین الان عضو شو :
    ثبت نام عضویت

مشاعره

زان می که حیات جاودانیست بخور
سرمایه‌ی لذت جوانی است بخور

خیام:GreenHeart
راستی گویم به سروی ماند این بالای تو
در عبارت می نیاید چهره ی زیبای تو

حافظ​
 
مائیم که اصل شادی و کان غمیم
سرمایه‌ی دادیم و نهاد ستمیم :RedHeart :RedHeart
می فروشی گفت کالایم می است
رونق بازار من ساز و نی است
من خمینی دوست میدارم که او
هم خم است و هم می است و هم نی است
/ خمینی/
 
آخرین ویرایش:
تو به من نزدیکی
مثل خورشید به گل
مثل تصویر به آب
مثل آواز قدم‌های دو همراه به پل
با حضور تو نمی‌ترسم از این تاریکی

عمران صالحی
یادگار از تو همین سوخته جانی است مرا
شعله از توست اگر گرم زبانی ست مرا
 
انگشت های من
می‌بارند
و نام تو
می روید

صالحی
[/QUOT
دانی ز چه عشق گلرخان مطلوبست
با بهر چه سار و سوزشان مطلوبست
از دوزخ مرعوب و بهشت مرغوب
آگاه شدن درین جهان مطلوبست
کاشانی
 
تا کی غم آن خورم که دارم یا نه
وین عمر به خوشدلی گذارم یا نه
پر کن قدح باده که معلومم نیست
کاین دم که فرو برم بر آرم یا نه

خیام
هر ناله که داری بکن ای عاشق شیدا
جایی که کند ناله عاشق اثر اینجاست


 
تا چند زنم به روی دریاها خشت
بیزار شدم ز بت پرستان کنشت
تـا کـه از طـارم مـیـخـانـه نـشـان خـواهد بود
طــاق ابـروی تـوام قـبـلـه جـان خـواهـد بـود
 
آخرین ویرایش:
تـا کـه از طـارم مـیـخـانـه نـشـان خـواهد بود
طــاق ابـروی تـوام قـبـلـه جـان خـواهـد بـود
در فروبند که ما

عاشق این انجمنیم.....

تا که با یار شکرلب نفسی دم بزنیم......

مولانا
 
دوباره آمد و آهسته بر دریچه نشست
و بر دریچه نهاد
کمی علف، علف خشک، خار و خس، پوشال
کمی صدای خودش را
و بار پر زد و رفت
تــنــهــا نــه مـن از شـوق سـر از پـا نـشـنـاسـم
یک دسته چو من عاشق بی پا و سر اینجاست
 
ز کار هر که يک مشکل گشايی
به خود صد مشکل آسان کرده باشی
یک شب لبان تشنهٔ من با شوق
در آتش لبان تو می سوزد
چشمان من امید نگاهش را
بر گردش نگاه تو می دوزد

فروغ فرخزاد​
 
درس ادیب اگر بود زمزمه ی محبتی .... جمعه به مکتب آورد طفل گریز پای را
 
Back
بالا