مشاعره

[Porsa]

رفت از بر من آنکه مرا مونس جان بود
دیگر به چه امید در این شهر توان بود

 

[Ehsan.AK]

درین کنج غم آباد نشانش نتوان داد
اگر طالب گنجید به ویرانه بگردید
سایه

 

[Amin rouhi]

دانی که چرا سر نهان با تو نگویم ؟
طوطی صفتی طاقت اسرار نداری

 

[a.khakpour77]

یک قصه بیش نیست غم عشق وین عجب
کز هر زبان که می شنویم نا مکرر است

 

[Ehsan.AK]

تا توانی پیش کس مگشای راز
بر کسی این در مکن زنهار باز

 

[a.khakpour77]

زین آتش نهفته که در سینه ی من است
خورشید شعله ای است که در آسمان گرفت

 

[Ehsan.AK]

تو كیستی، كه من اینگونه بی تو بی تابم؟
شب از هجوم خیالت نمی برد خوابم
فریدون مشیری

 

[a.khakpour77]

من و انکار شراب این چه حکایت باشد
غالباً آنقدر عقل و درایت باشد

 

[Ehsan.AK]

دلا نزد کسی بنشین که او از دل خبر دارد
به زیر آن درختی رو که او گل‌های تر دارد
مولانا

 

[a.khakpour77]

دیریست زهجر روی مهش،خوابم نمیبرد
حیران میان سیلم و آبم نمیبرد

 

[Amin rouhi]

دل ما بود ، امینی و امانت ، عشقش
آن امانت به امینی بسپارند ، آری

 

[Ehsan.AK]

یارب روا مدار که گدا معتبر شود
گر معتبر شود ز خدا بی خبر شود

 

[Amin rouhi]

در رد قبولت ای مبری ز هوس
تنها نظر خدای می بوده و بس

 

[Ehsan.AK]

ستاره ای بدرخشید و ماه مجلس شد
دل رمیده ما را انیس و مونس شد

 

[Amin rouhi]

دو چشم سیر نگردد همی ز دیدن او
دل گره زده بگشاید آن گشاده جبین

 

[Ehsan.AK]

نمیخواهند چون خر را بگیرند
محبت کرده پالان را گرفتند
هادی خرسندی

 

[Amin rouhi]

در دلم بود که بی دوست نباشم هرگز
چه توان کرد که سعی من و دل باطل بود
حافظ

 

[Ehsan.AK]

دست از طلب ندارم تا کار من برآید
یا تن رسد به جانم یا جان ز تن برآید

 

[a.khakpour77]

دلا تا کی درین زندان فریب این و آن بینی
یکی زین چاه ظلمانی برون شو تا جهان بینی

 

[Ehsan.AK]

یاد ایامی که در گلشن فغانی داشتیم
در میان لاله و گل آشیانی داشتیم
رهی معیری