- ارسالها
- 708
- امتیاز
- 15,580
- نام مرکز سمپاد
- فرزانگان
- شهر
- اردبیل
- سال فارغ التحصیلی
- 1400
من در هیچ دستهای جا نمیشدم، از تمام چهارچوبها و کادرها میزدم بیرون، نه منزوی بودم، نه اجتماعی، نه درونگرای مطلق، نه برونگرای محض.
گاهی از مهربانی سر میرفتم و گاهی بدجنسترین آدمِ دنیا میشدم. گاهی دلم لک میزد برای حرف زدن و بودن کنار آدمها و گاهی چه دیوانهوار تقلا میکردم تنها باشم. من به هیچ گروهی تعلق نداشتم، گاهی یک کودکِ لجباز بودم که دلش همبازی میخواست و گاهی یک بالغِ فهمیده و مسئولیتپذیر! گاهی محکم و با اراده و جسور بودم و گاهی شدیدا شکننده و آسیبپذیر و ضعیف! گاهی بیخیال و شاد، گاهی غصهدار و دغدغهمند و غمگین.
من نسخهی کاملِ هیچ دستهای نبودم. من خودم بودم و این، کار را سختتر میکرد، من حتی بلد نبودم تظاهر کنم که کامل هستم، که نقاب بزنم و خودم را جمع و جور کنم و از دستهی خاصی نزنم بیرون و شبیهتر شوم به آدمها، که اینقدر فاصله نگیرم و اینقدر حس نکنم با همه فرق دارم، که نترسم از دنیا، که تصور نکنم زمینی نیستم و هیچ سیارهی دیگری هم مسئولیت منِ غیر قابل توصیف را به عهده نمیگیرد.
من به هیچ دستهی خاصی تعلق نداشتم.
من نسخهی کاملِ هیچ چیز و هیچ کس نبودم.
من فقط خودم بودم،
و فقط همین را بلد بودم.
#نرگس_صرافیان_طوفان
گاهی از مهربانی سر میرفتم و گاهی بدجنسترین آدمِ دنیا میشدم. گاهی دلم لک میزد برای حرف زدن و بودن کنار آدمها و گاهی چه دیوانهوار تقلا میکردم تنها باشم. من به هیچ گروهی تعلق نداشتم، گاهی یک کودکِ لجباز بودم که دلش همبازی میخواست و گاهی یک بالغِ فهمیده و مسئولیتپذیر! گاهی محکم و با اراده و جسور بودم و گاهی شدیدا شکننده و آسیبپذیر و ضعیف! گاهی بیخیال و شاد، گاهی غصهدار و دغدغهمند و غمگین.
من نسخهی کاملِ هیچ دستهای نبودم. من خودم بودم و این، کار را سختتر میکرد، من حتی بلد نبودم تظاهر کنم که کامل هستم، که نقاب بزنم و خودم را جمع و جور کنم و از دستهی خاصی نزنم بیرون و شبیهتر شوم به آدمها، که اینقدر فاصله نگیرم و اینقدر حس نکنم با همه فرق دارم، که نترسم از دنیا، که تصور نکنم زمینی نیستم و هیچ سیارهی دیگری هم مسئولیت منِ غیر قابل توصیف را به عهده نمیگیرد.
من به هیچ دستهی خاصی تعلق نداشتم.
من نسخهی کاملِ هیچ چیز و هیچ کس نبودم.
من فقط خودم بودم،
و فقط همین را بلد بودم.
#نرگس_صرافیان_طوفان