ماه: مارس 2012

لبخند ژگوند داروین

با سلام.

به یک میلیون تبریک عیدی که تاکنون شنُفتین، یکدونه منم بذارید یه گوشه

طی برنامه ریزی تعطیلاته جهت نیترو زدن و سبقت معرفتی درسی فکری و احیا قلبی مخی خودمان الان ما باس کار دگر میکردیم اما از انجا که حفظ وضع موجود!!(وضع موجود طفلکی!فقط سه روزش بود!) را نیزنگ شیطانی دانیم الان بهمش زدیم.

کله مردمو قطع کنید جاش کله داورین با اون همه یالوکوپال محاسن بذارید جاش.فرقی نداره.بچه دو سال یا دانشجو و خانماین تصویری که از دیدن مردم بازار شب عید تداعی میشد.می دیدم. از اون بدتر لبخند ژگوند داروینی بود که من میدیدم! دیگه چرا میخندی؟خوشحالی؟فتحوفتوحات کردی خوشحالی؟جیگرم میسوزه نخند بی انصاف!…

بنظر داروینیسم تا دم خونه ما رسیده!داروین سوار بر مرکب اومانیسم هی هی کنان چارچرخ(نعل) یکنفس از زمان نظریه پردازی تا عید91 تاخته بود.درسته داروین هیکلی شونه!…از دارودسته نظام علمی مدرنیته ولی خیلی موزماتر از بقیس!…

ایران به این بزرگی یه ورق کاغذ علمی نیست به بگه آی مردم!اینجارو نیگاااا ! بالای چشم داروین ابروهههههه!

در دنیا ؟بله.گفتن بالای چشمت ابروعه…..بعدش چش طرفی که گفت ابرو داررو در میارن میذارن کف دستش!

خیلی جالبه که این همه دخترپسر جوون انسان شناسی زیستی رو قبول کردن و برهه جوونی رو با سرمایه‌گذاری روی زفتارهای جفت یابی و تاکیید و پررنگ کردن نرینگی و مادینگی شون صرف تولید اندورفین و سروتونین می کنن . لایف استایل ما چیه؟ واسه زندگی انسانی که با حیوون و میمون یک تفاوت درجه‌ای در سلسلوار حیوونا داره نه ذاتی؟

خیلی جالبه که این همه خانواده ، انسان شناسی زیستی رو قبول کردن و برهه بزرگسال و میانسالی رو با سرمایه‌گذاری روی زفتارهای تفاخری و تکاثری واسه ساختن و مجلل کردن لونه و آشیونه و جم آذوغه واسه فصل سرما و صرف تولید اندورفین و سروتونین ،با پوز همسایه و فامیلو زدن ،با لوستر و ماشین و موبایل دست بچه دوساله دادن وفشن کردن بچها واسه باکلاسی و جلب نوجه و ممتازی فرزندان و مرفه نشوت دادن که ما هم جزوه دهک برتر ، قوی و مرفه جامعه می باشیم!  لایف استایل ما چیه؟ واسه زندگی انسانی که با حیوون و میمون یک تفاوت درجه‌ای در سلسلوار حیوونا داره نه ذاتی؟

برهان های علل فعالیت در زندگی لذت محور آندورفین و سروتونین هست:دوس دارم.دلم میخادودوس دارم اینجوری بپوشم شمام که جوری دوس داری بپوش.بی خیال.حال نداد.فاز نداد. … لذت عقل نیست.دلیل و استدلالی نداره.اگرم باشه.ماله حس یا احساس.

زندگی عقل گراکلمه عقل از «عقال»می یاد یعنی مهار و افسارکنترل.عقل کنترله.کنترل حس،خیال،وهم. کنترل رشد می یاره.حیوان رشد نداره.اگی حیوون نیستیم و رشد میخایم.بهاشو بدیم.لذتمون کنتزل کنیم. حس،خیال،وهمونو کنترل کنیم.به بقیه هم کمک کنیم .با افزایش محتوای آگاهی اطافیانومون .آگاهی صرفن دانش نیست. رفتار،اخموتخم برای تنبیه.لبخند پاداش.گفتگو و باز کردن ذهن و شکستن افکارروزمرگی و

قدرت اعمال کنترل از کجا تأمین میشه؟قدرت روحی و شخصیت؟روح فقط با تزکیه قدرت پیدا می کنه.تزکیه که دیگه اصلاً تو زندگی لذت محور جایی نداره.و ما هم قزبانیان لایف استایل لذت محور هیچ تجربه‌ای برای تزکیه نداریم.باید کم کم تمرین کردعقل گرایی و کنترل هم همینطوزاین تمرین‌ها مث بیل زدنه!…

داشت،کاشت،برداشت…قانون زندگیه…برداشت محصول … طعم میوه عقل و تزکیه…طعم ناب زندگیه!

 

چرا سمپاد اهمیتی برای من ندارد؟

من فارغ التحصیل سمپاد هستم یعنی مدتی تو این سیستم درس خوندم و الان وارد دانشگاه شدم و توی یک سیستم دیگه درس می خونم. من دیگر دانش‌آموز مدرسه تیزهوشان نیستم و نصف طول روزهایم را در مدرسه‌ای که متعلق به سمپاد هست سپری نمی‌کنم. چیزهایی که من از سمپاد با خودم به همراه دارم یک عنوان سمپادی است ٬ چندسال خاطره ٬ دوستانی که چندماه یک‌بار به زور میبینمشان و اندوخته‌ای از علم و دانش. عنوان سمپادی که در دنیای بیرون ارزشی ندارد و برای کسی موضوعیتی ندارد. بقیه چیزها را هم که در ابتدایی و دانشگاه هم کسب کرده‌ام یا می‌کنم.

سمپاد٬ در دورانی که دانش‌آموزش بودم دنیای من بود. بله من دنیایی داشتم که شاید هیچ غیرسمپاد‌ی‌ای در سن من تجربه نمیکرد. شاید نهایت دنیای یک بچه دبیرستانی ٬ مدرسه خودش بود اما دنیای ما گنده‌تر بود. دنیای ما یک هویت نظام‌یافته بود با کلی شخصیت و خاطره و افتخار. اما زمانی که که پایم را از مدرسه بیرون گذاشتم دیگری خبری از آن نصف روز نبود. من از آن دنیای کوچک کم‌دغدغه و پر از شادی و بیخیالی پایم را به دنیایی گذاشتم که شباهتی به دنیای قبلم نداشت. حالا من در دنیایی هستم که آدمها در آن پر از درد و مشعله هستند. هرکس به دنبال رسیدن به خواسته هایش است و بیخیال بودن در آن سخت است. دنیای من پیچیده‌تر شده است. اگر روزی تنها مشکلم نمره خوب و امتحان نهایی بود ٬ امروز مشکلم فکر کردن به آینده و سال‌های دور است. مشکلم فکرکردن به شغل ٬ تحصیل و زندگی شخصی است. مشکلم جنگیدن و تلاش در دنیایی پراز بی‌عدالتی و بی‌خردی است. من باید یاد بگیرم محکم باشم و استوار. من باید یادبگیرم که با چیزهایی که زندگی کنم که هرگز منطبق بر دنیای قواعد کتاب‌های مدرسه نیستند.

اندیشه من حالا محدود به درودیوار مدرسه نیست. روزی نهایت شکایت ما ٬ سخت‌گیری یا بداخلاقی معلم یا ناظمی بود اما این روزها شکایتم از دنیایی سرشار از بی‌عدالتی و بی‌خردی است. مشکل سمپاد نیست. مشکل در سمپاد نیست. سمپاد جز بسیار کوچکی از یک سیستم بسیار بزرگ است. حالا من با این سیستم درگیر هستم. روزی تنها سمپاد بود که بر من و روند زندگیم تاثیر میگذاشت اما این روزها با یک سیستم بسیار گنده طرف هستم که اپسیلونی تغییر در آن٬ میتواند زندگی مرا زیرورو کند. در همین سیستم ثروت من میتواند یک شبه دوبرابر شود و یا برعکس  نصف شود. هر نهادی که در حوزه این سیستم است از خانواده گرفته تا سمپاد ٬ تابعی از کلیت این سیستم است. حالا چیزی که برای من مهم است یک سیستم است و نه نهادهای خورده ریزه آن مثل سمپاد. چرا که میدانم اگر سیستم درست کار کند قطعا جایی مثل سمپاد هم درست کار خواهد کرد. برای همین فکر و ذهن من درگیر کلیت این سیستم است نه فرعیات آن.

البته هرچند بیشتر می‌گذرد اندیشه‌هایم از محدوده این سیستم فراتر می‌رود و مرزهای بیشتری را می‌شکند. روزی سمپاد برایم دنیا بود و امروز کشورم دنیای من … فرداها شاید از این کشور خارج شوم … شاید روزی به مانند پدرانمان به دنیای کودکیمان باز خواهیم گشت … به دنیای بی‌خیالی …