ماه: نوامبر 2010

آیا واقعا الناس علی دین ملوکهم؟

مرحوم جعفر شهری در جلد ششم کتاب «تاریخ اجتماعی تهران در قرن سیزدهم» چنین نوشته است (نقل به مضمون):

ناصرالدین شاه : فردی هوس‌ران و خوش‌گذران بود. به تبع او همه دربار و مردم و حتی گداگرسنه‌ها دارای حرمسرا و هوس‌ران شده بودند.

مظفرالدین شاه : فردی شل‌و‌ول و بی‌حال و بی‌حوصله و همجنس‌باز بود. همه تنبل و بی‌حال شدند.

محمدعلی شاه : فردی خشن و تندخو بود. همه تندخو و خشن شدند.

احمدشاه : بی‌اراده و هوس ران بود. همه سرگردان و بی‌تصمیم و بی‌بند و لاابالی شدند.

رضاشاه: پرکار و فعال و پرجنب‌وجوش و بی‌توجه به هوس‌رانی. همه فعال و کاری شدند.

محمدرضا شاه: خوش‌لباس و متظاهر و حریص و پول ‌جمع‌کن و ورزش‌دوست. همه شیک‌پوش و ورزش‌دوست شدند.

وقتی جامعه‌ای مصداق عینی «الناس علی دین ملوکهم» باشه در نهایت به همان جایی می‌رسه که ما رسیدیم. قبلانا این ملوک یک نفر بود٬ حالا رفته رفته بیشتر شده. چنین جامعه‌ای کاملا وابسته به اینه که اون بالایی چی تصمیم می‌گیره. میخواد انقلاب بشه میخواد انقلاب نشه٬ مردم عوض بشو نیستند مگر اینکه اون بالایی عوض بشه. چنین ملتی بیشتر به جای فکر تابع جو هستند. حالا اون کتاب خیلی بدتر نوشته. من کمی متعادلش کردم تا مناسب اینجا باشه.

ایران آباد

تشکر از جناب آقای دکتر اژه ای و همچنین تمام خدمتگزاران صدیقی که در مجموعه سمپاد مشغولند. راستش من نه سمپادی هستم ونه آدمی با ضریب هوشی بالای 130 ولی با همه این ها الآن در مجموعه سمپاد خراسان رضوی مشغول به کار هستم و از اینکه می بینم دوستان دانش آموز گاهی احساس می کنند که فعالیت در زمینه های مختلف بی نتیجه است ناراحت می شوم .دوستان شما در مراکز ومجموعه آموزش وپرورش باید استارت کار را بزنید واز اینکه مثلا با فلان طرح ویا ایده مخالفت می شود نباید از کار دست بکشید بلکه باید راه رسیدن به کمال ومبارزه با مشکلات را بیاموزید تا با کوچکترین بی توجهی از سوی مسئولان بنای رفتن از ایران را سر ندهید این یک نوع ضعف وتسلیم شدن است باید مبارزه کرد تا ایرانی آباد داشت .و کلام آخر به فکر دیگری باش تا زندگی زیبا وآسان شود.

پیشفرض‌های ذهنی

با کلمه بُنداشت آشنا هستید؟ راستش منم تابه حال این کلمه رو نشنیده بودم. این کلمه معادل فارسی «اصل» ـه. در دنیای ریاضیات، فیزیک و منطق، اصل به گزاره‌ای گفته میشه که بدون اثبات پذیرفته میشه و سایر گزاره‌ها بر پایه این اصل‌ها استخراج میشن. مثلا یادتونه تو راهنمایی می‌گفتن از هر دو نقطه فقط یک خط میگذره؟ این یک اصله و اثباتی براش وجود نداره.

از اونجایی که بشر حال و حوصله تفکر رو نداره و کسب مقداری روزی حلال (شاید هم حرام) براش از همه‌چیز واجب‌تره٬ فرصتی پیش نمیاد که بشینه فکر کنه و دنبال اثبات بگرده و یا حتی بپرسه! برای همین خیلی از قضیه‌ها رو به عنوان یک اصل قبول میکنه و تمام. تا اینجاش حق رو به اون فرد میدیم که بالاخره باید زندگی بکنه! اما نکته وقتی جالب میشه که طرف پاش رو از علمای اثبات‌کننده هم فراتر میگذاره و میشه مدافع سرسخت و مبلغ بی‌چون‌و‌چرا !

اینجاست که میخوای سرش دادبزنی که آقا ! بشین سرجات. شما که هیچی بارت نیست چی میگی؟

اما برخی بشرها که کمی سلول های خاکستری مغزشون کار می‌کنه٬ میرن دنبال اثبات برخی از این قضیه‌ها. حداقل دمشون گرم یک ناخنکی میزنن به اصول و حرفی واسه گفتن دارن. حالا تمام این‌ها رو هم شما دیدین و هم من. پس بهتره خودگویی و خوددانی رو تموم کنیم و بریم سر اصل مطلب.

تاحالا دقت کردین چندتا اصل توی زندگیتون بی‌چون‌و‌چرا قبول کردین؟ از اثبات وجود خدا گرفته تا اصول ریاضی و هندسه و همین جوری ادامه بده تا میرسی به مسائل سیاسی. بهتر نیست گاهی اوقات یک بازنگری اساسی داشته باشیم در مورد پیش فرض‌های ذهنی خودمون؟ وقتی از فکر و اندیشه‌ای دفاع می کنی یا حتی فقط قبولش کردی٬ گاهی اوقات با خودت فکر کن که آیا این درسته یا نه؟ به قول یکی از سیاستمدارن بزرگ٬ وحی منزل که نیست.

برای تقویت ایمان گاهی اوقات باید اثبات خدا رو از اول نوشت !