نویسنده: *عماد*

آيا تو خوشبختي؟

آيا سقفي بالاي سرت هست؟
ناني براي خوردن

لباسي براي پوشيدن

و ساعتي براي خوابيدن داري؟

آري

نامي براي خوانده شدن

کتابي براي آموختن

و دانشي براي ياد دادن داري؟

آري

بدني سالم براي برداشتن سبد يک پيرزن.

سقفي براي شاد کردن يک کودک

دهاني براي خنديدن و خنداندن داري؟

آري

لحظه‌اي براي حس کردن

قلبي براي دوست داشتن

و خدايي براي پرستيدن داري؟

آري

پس خوشبختي بسيار خوشبخت.

بادکنک زندگی

زندگی  هم چون بادکنکی است  در دستان

کودکی   که   همیشه   ترس   از

ترکیدن آن  لذت داشتن

آن  را از   میان

می  برد.

اردو ، آرزوی دست نیافتنی

امسال اولين سال دبيرستان من بود …. تو راهنمايي در خواست ما اردو رفتن به مکان بهتري بود ….. اما تو دبيرستان درخواست ما تغيير کرد و ما فقط ميخواستيم که ما و به اردو ببرند

اول قرار بود که بريم نمايشگاه کتاب تهران اما با يک بخشنامه که از مرکر سمپاد اومده بود تمام ارزو هاي ما نقش بر اب شد….. مدير مدرسه هم به راحتي سر صف اعلام کرد که اگر شد يک سفر کوتاه به گلپايگان خواهيم داشت اما نشد که نشد …..

توي خرداد و در يکي از امتحانات گفتند که 10 نفر اول پايه رو ميبرن مشهد …اما تا حالا که خبري نشده …..اخرا ي سال واقعا از مدرسه خسته شده بودم …… قیافه ی عبوس مدیر ….. داد های ناظم …… امتحانات ممتد …… وای دیگه سرم ترکید ……

افراط بهتره یا تفریط ؟؟؟

امروز رفته بودم بیرون    …  چند دقیقه ای بود که از خونه اومده بودم بیرون   … یهو چند تا دختر با لباس های تنگ و روسری های ……   دیدم     اصلا معلوم بود برای چی اومده بودن بیرون …… می دونم که شما هم منظورمو فهمیدید …… رفتم و کارمو انجام دادم  در راه برگشت بودم که چند تا دختر خانوم شدیدا چادر ی دیدم  (منظورم از شدیدا اینه که فقط میشد دماغشون رو دید) …… خیلی تعجب کردم چون تا حالا تو اراک از اینا ندیده بودم   ….  واقا من که این افرادو درک نمیکنم   …. حالا نمیدونم شاید پسرم اینطوریه …اما  واقعا اینطوری  یه دوگانگی در جامعه ایجاد میشه ….دو گانگی که  در فرهنگ اصیل ما تاثیر داره …..من واقعا در درجه ی اول برای خودم وبعد برای ادم های شدیدا چادر ی و شدیدا بی حجاب متاسفم  برای خودم متاسفم چون تو این جامعه زندگی میکنم و برای دو دسته ی بالا هم متاسفم چون یکی شون افراط میکنن و یکی شون تفریط    ….. باید متعادل بود تا موفق شد …..البته یه وقت سو تفاهم نشه من  حتم دارم که در مدارس فرزانگان این چنید افراط و تفریطی وجود ندارد….. اابته ممکنه در مدارس پسرانه سمپاد هم از گونه افراط و تفریط ها باشد اما باید قبول کنیم که  در مدارس فرزانگان از این گونه اتفاقات بیشتره

…….<پس   بیایید متعادل باشیم >………

اعجاز سلحشور

من بیشترخاطره مینویسم اما اینو تو کامپیوتر داشتم دادم تو وب تا هر کس نخونده …بخونه ….

جناب آقای سلحشور من اصلا کاری ندارم که بیست میلیارد مملکت را هدر داده ای و اصرار داری که شش میلیارد است . و از اینکه خیال مردم را نسبت به یوسف و قصه زیبایش خراب کرده ای ناراحت نیستم.
و از این که اردلان به جای جبرییل بازی می کند خنده ام نمی گیرد .
و از این که خیال می کنی از همه علما و فضلای قم باسوادتری و می توانی بفهمی کدام روایت صحیح است و کدام خراب و جواب سبحانی و شیخ حسین و…را با قدرت تمام می دهی هیچ خیالی ندارم .
و مطمئن باش از این که هنوز نمی دانی زبان معیار چیست و گونه های زبانی چیست، از تو انتقاد نمی کنم.
و تعجب نمی کنم وقتی یک برده بی سواد می گوید ” کاهنان ما را به استعمار کشیده اند و مانع توسعه یافتگی مملکت مصر شده اند ”
و یا مسئول آن دو سیلویی که قرار است هفت سال گندم را نگهداری کنند به کسی می گوید ” نام شما در لیست نیست ” .
و به من چه که نمي دانی آن زمان نمی گفتند ” سوریه ”
و اهرام مصر بعد از یوسف ساخته شده اند .
و اصلا به من چه که زلیخا جوان شد را از کجا درآوردی .
کسی کاری ندارد که روایت شما توراتی است نه قرآنی .
از این که پرتقال تامسون را جای ترنج به خرد زیبارویان مصر می دهی.
و موش پلاستیکی را جای موش واقعی بازی می دهی گله ندارم .
من گله نمی کنم چون جوابت این است که این آقا نماز نمی خواند و غرض مرض دارد .
و کاری ندارم که یعقوب از هزار کیلومتری بوی یوسف را می شنود ولی از نزدیک نمی داند کدام یوسف است .
و یوسف یک قسمت عالم الغیب است و یک قسمت هم سلولی اش را نمی شناسد .
و از این که یک گله بیست گوسفندی را یازده چوپان می رانند شگفت زده نیستم .
و از این که یعقوب یک آدم جاهل و احمق نشان داده شد نمی پرسم در حالی که زلیخا عارفی بالله بود که حقایق عرفان را درک کرده بود ولی یعقوب هنوز اسماعیلش را ذبح نکرده بود .
فقط یک سوال مهم دارم . این گفت و گو و محاوره زیر را که در حد اعجاز است از کجایت درآورده ای ؟
یعقوب : آه آنها چیستند . کوهند یا تپه .
یکی از بچه های یعقوب : نه آنها اهرام مصرند .
یعقوب : اهرام مصر ؟
یکی از بچه ها : آری اهرام و این ها ساخته دست بشرند .
یعقوب : اوهوم .

سمپاد !!!! هاهاهاهاهاها

سلام این اولین پستمه ….نمیشه گفت پست چون یه نوع دردو دله ….. شما همتون میدونید که تو سمپاد چی بر سرمون می یارن این معلما …… من در سال های قبل با معلما روابط خوبی داشتم ….(تو راهنمایی) اما تو دبیرستان خیلی فرق میکنه …..خیلی ….معلما اصلا ما (دانش اموزا ) رو درک نمیکنن نمیدونم شما هم همچین حسی دارید ؟؟؟؟؟ یه مثال براتون میزنم امسال معلم ریاضیمون (اقای عاجلو ) روز اخر اردیبهشت امتحان گذاشت ولی گفت اگه بیشتر از 40 نفر نیومدن امتحان نمیگیرم …..روز امتحان من نرفتم ….ولی شنیدم که عاجلو امتحان گرفته بوده و هرکس که نیومده بوده 0 داده در حالی که فقط 15 نفر رفته بودن …………… به نظرتون این نامردی نیس …..
من با هو سمپادی دوستم …. توی کارهای کامپیوتری هم تچربه ای دارم اگه کمکی ار دسته من بر میامد بگید اینو به همتون چه دختر چه پسر میگم …… راستی یادم رفت بگم من پسرم اسمم عماد و در کلاس اول دبیرستان علامه حلی اراک درس میخونم ….