• اگر سمپادی هستی همین الان عضو شو :
    ثبت نام عضویت

دیوار زبــــر.خط خطی های من

nazaninpary

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
116
امتیاز
125
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 2
شهر
مشهد
مدال المپیاد
به اندازه موهای سرم......
دانشگاه
علوم پیرا پزشکی مشهد
رشته دانشگاه
گفتار درمانی
پاسخ : دیوار زبــــر.خط خطی های من

به نقل از raadikaal2:D :

ﻣﻦ ﺍﺯ ﺗﮑﺮﺍﺭ ﺑﯿﺰﺍﺭﻡ،ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﻧﻔﺮﺕ ﺣﺬﺭ ﮐﺮﺩﻡ
ﺑﻪ ﺩﻧﯿﺎ ﺗﻦ ﺳﭙﺮﺩﻡ ﺟﺎﻣﻪ ﯼ ﺧﺎﮐﯽ ﺑﻪ ﺑﺮ ﮐﺮﺩﻡ

ﺩﻟﻢ ﺩﺭ ﺍﻧﺘﻈﺎﺭ ﻟﺤﻈﻪ ﻫﺎﯼ ﻧﺎبــــِ ﺩﺍﻧﺴﺘﻦ
ﻭﻟﯽ ﺍﺯ ﺟﺎﻥ ﻭ ﺩﻝ ﺍﯾﻦ ﺁﺭﺯﻭﻫـــﺎ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺩﺭ ﮐﺮﺩﻡ

ﺿﻤﯿﺮﻡ، ﺑﺎﻃﻨﻢ، ﺭﻭﺣﻢ ﻫﻤﻪ ﺩﺭ ﺑﻨﺪ ﻭ ﺯﻧﺠﯿﺮﺳﺖ
ﺷﺒﯽ ﺩﺭ ﺧﻮﺍﺏ ﺧﻮﺵ ﺩﯾﺪﻡ ﮐﺰﯾﻦ ﺯﻧﺪﺍﻥ ﺳﻔﺮ ﮐﺮﺩﻡ

ﭼﻪ ﺩﻡ ﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺩﺭ ﻓﮑﺮ ﻧﺠﺎتِ ﻋﺎﻟﻢ ﻭ ﺁﺩﻡ
ﻭﻟﯽ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺭﺍ ﺑﺎ ﻓﮑﺮ ﺩﯾﺮﻭﺯﻡ ﺑﻪ ﺳﺮ ﮐﺮﺩﻡ

ﻧﮕﺎﻫﻢ ﮐﻦ ﺗﻮ ﺍﯼ ﺗﻘﺪﯾﺮ ﺑﯿﺮﺣﻢ ﻭ ﻏﻢ ﺍﻧﮕﯿﺰﻡ
ﭼﻪ ﺷﺐ ﻫﺎﯾﯽ ﺑﻪ ﻓﮑﺮ ﻭ ﺷﻮﻕ ﺁﺯﺍﺩﯼ ﺳﺤﺮ ﮐﺮﺩﻡ

ﭼﺮﺍ ﺍﯾﻨﮕﻮﻧﻪ ﻣﯿﺨﻨﺪﯼ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﺍﻓﮑﺎﺭ ﻣﻐﺸﻮﺷﻢ؟
ﺗﻮ ﻫﻢ ﺩﺍﻧﺴﺘﻪ ﺍﯼ ﻣﻦ ﻋﻤﺮ ﻭ ﺟﺎﻧﻢ ﺭﺍ ﻫﺪﺭ ﮐﺮﺩﻡ؟

ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﻟﺤﻈﻪ ﺩﮔﺮ ﭼﯿﺰﯼ ﻧﻤﯿﺪﺍﻧﻢ،ﮐﺮ ﻭ ﮐﻮﺭﻡ
ﮐﻪ ﺩﯾﮕﺮ ﭘﯿﺶ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﺧﻮﺩﻡ ﺳﯿﻨﻪ ﺳﭙﺮ ﮐﺮﺩﻡ
این اولین شعری بود که من از اشعار شما خوندم و میخوام صادقانه اعتراف کنم به این همه استعداد حسودیم شد!!!!!
خیلی عالی بود
فقط یه سوال این شعر کوششی بود یا جوششی؟؟؟؟؟
 

ranjame

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
205
امتیاز
793
نام مرکز سمپاد
حلی
شهر
طهران
دانشگاه
صنعتی آریامهر
رشته دانشگاه
م.شیمی
پاسخ : دیوار زبــــر.خط خطی های من

به نقل از raadikaal2:D :

ﻣﻦ ﺍﺯ ﺗﮑﺮﺍﺭ ﺑﯿﺰﺍﺭﻡ،ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﻧﻔﺮﺕ ﺣﺬﺭ ﮐﺮﺩﻡ
ﺑﻪ ﺩﻧﯿﺎ ﺗﻦ ﺳﭙﺮﺩﻡ ﺟﺎﻣﻪ ﯼ ﺧﺎﮐﯽ ﺑﻪ ﺑﺮ ﮐﺮﺩﻡ

ﺩﻟﻢ ﺩﺭ ﺍﻧﺘﻈﺎﺭ ﻟﺤﻈﻪ ﻫﺎﯼ ﻧﺎبــــِ ﺩﺍﻧﺴﺘﻦ
ﻭﻟﯽ ﺍﺯ ﺟﺎﻥ ﻭ ﺩﻝ ﺍﯾﻦ ﺁﺭﺯﻭﻫـــﺎ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺩﺭ ﮐﺮﺩﻡ

ﺿﻤﯿﺮﻡ، ﺑﺎﻃﻨﻢ، ﺭﻭﺣﻢ ﻫﻤﻪ ﺩﺭ ﺑﻨﺪ ﻭ ﺯﻧﺠﯿﺮﺳﺖ
ﺷﺒﯽ ﺩﺭ ﺧﻮﺍﺏ ﺧﻮﺵ ﺩﯾﺪﻡ ﮐﺰﯾﻦ ﺯﻧﺪﺍﻥ ﺳﻔﺮ ﮐﺮﺩﻡ

ﭼﻪ ﺩﻡ ﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺩﺭ ﻓﮑﺮ ﻧﺠﺎتِ ﻋﺎﻟﻢ ﻭ ﺁﺩﻡ
ﻭﻟﯽ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺭﺍ ﺑﺎ ﻓﮑﺮ ﺩﯾﺮﻭﺯﻡ ﺑﻪ ﺳﺮ ﮐﺮﺩﻡ

ﻧﮕﺎﻫﻢ ﮐﻦ ﺗﻮ ﺍﯼ ﺗﻘﺪﯾﺮ ﺑﯿﺮﺣﻢ ﻭ ﻏﻢ ﺍﻧﮕﯿﺰﻡ
ﭼﻪ ﺷﺐ ﻫﺎﯾﯽ ﺑﻪ ﻓﮑﺮ ﻭ ﺷﻮﻕ ﺁﺯﺍﺩﯼ ﺳﺤﺮ ﮐﺮﺩﻡ

ﭼﺮﺍ ﺍﯾﻨﮕﻮﻧﻪ ﻣﯿﺨﻨﺪﯼ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﺍﻓﮑﺎﺭ ﻣﻐﺸﻮﺷﻢ؟
ﺗﻮ ﻫﻢ ﺩﺍﻧﺴﺘﻪ ﺍﯼ ﻣﻦ ﻋﻤﺮ ﻭ ﺟﺎﻧﻢ ﺭﺍ ﻫﺪﺭ ﮐﺮﺩﻡ؟

ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﻟﺤﻈﻪ ﺩﮔﺮ ﭼﯿﺰﯼ ﻧﻤﯿﺪﺍﻧﻢ،ﮐﺮ ﻭ ﮐﻮﺭﻡ
ﮐﻪ ﺩﯾﮕﺮ ﭘﯿﺶ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﺧﻮﺩﻡ ﺳﯿﻨﻪ ﺳﭙﺮ ﮐﺮﺩﻡ

شعرتون خیلی شعر زیبایی بود و به نظرم از اون قول مطبوع هاییه که سعدی تو شعرش گفته که "قول مطبوع از درون سوزناک آید که عود ؛ چون که می سوزد جهان از وی معطر می شود"...
اما اگه بخواهیم به دید انتقادی - برای ارتقای شعر - نگاه کنیم...
ببینید تو بیت اول گفتید از این نفرت حذر کردم... خوب از نفرت حذر کردن معنی اش دوست داشتنه (همون طور که منفی * منفی = مثبت :دال) ... که این با من از تکرار بیزارم تناقضه و جمع نقیضین تو شعر کار خوبی نیست... البته اگه بخواهیم می تونیم یک جور اغراق هم برایش متصور شیم که این تناقض را از بین ببره؛ یعنی بگیم طوری از تکرار نفرت دارم که از اون نفرتش هم حذر و دوری می کنم و کاری بِش ندارم
وزن شعرتون چندان سکته ای نداره؛ و می شه گفت کاملا آهنگین و زیباست؛ البته در بیت "چه دم هایی که ..." حذف فعل صورت گرفته که خوب افعالی مثل "به سر بردن و ... " را فکر نکنم بشه به قرینه معنوی حتی حذف کرد...

اما در مورد مفهوم و پیام شعر... راستش به نظرم خیلی غم انگیزه؛ اما غمش از نوع اون غم خوب خوباس ؛ اگر به گفته هاتون در این شعر معتقدین توصیه می کنم از این غم یک شخصیت بسیار زیبا و انعطاف پذیر از خودتون در بیارین و مس وجودتون را الماس و زر کنید... به این نکته هم توجه داشته باشین که "پرتو خورشید عشق بر همه افتد ولی / سنگ به یک نوع نیست، تا همه گهر شود"
باز هم به خاطر ذوق و قریحه ی شاعرانه تون بهتون تبریک می گم و امیدوارم هر چه بیشتر تقویتش کنید تا از بالقوگی فاصله بگیره و به فعلیت بیشتر نزدیک شه.
موفقون و منصورون
خاک پای همه ی دلسوخته های عالم
علی بی غم :) (;
 
  • شروع کننده موضوع
  • #103

barani

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
222
امتیاز
3,961
نام مرکز سمپاد
فرزانگان دو ^.^
شهر
تهرانـــ
مدال المپیاد
ادبـــی
دانشگاه
امیرکبیر
رشته دانشگاه
مهندسی تکنولوژی نساجی
پاسخ : دیوار زبــــر.خط خطی های من

به نقل از nazaninpary :
فقط یه سوال این شعر کوششی بود یا جوششی؟؟؟؟؟
ممنون ;;) وهمون طور که توی پست قبلیم توضیح دادم حس و موضوع بیشتر شعرام جوششی ـه ولی برای وزن و قافیه
و انتخاب واژه ها کوشش لازم ـه مسلما ;;) :D

به نقل از ranjame :
شعرتون خیلی شعر زیبایی بود و به نظرم از اون قول مطبوع هاییه که سعدی تو شعرش گفته که "قول مطبوع از درون سوزناک آید که عود ؛ چون که می سوزد جهان از وی معطر می شود"...
اما اگه بخواهیم به دید انتقادی - برای ارتقای شعر - نگاه کنیم...
ببینید تو بیت اول گفتید از این نفرت حذر کردم... خوب از نفرت حذر کردن معنی اش دوست داشتنه (همون طور که منفی * منفی = مثبت :دال) ... که این با من از تکرار بیزارم تناقضه و جمع نقیضین تو شعر کار خوبی نیست... البته اگه بخواهیم می تونیم یک جور اغراق هم برایش متصور شیم که این تناقض را از بین ببره؛ یعنی بگیم طوری از تکرار نفرت دارم که از اون نفرتش هم حذر و دوری می کنم و کاری بِش ندارم
وزن شعرتون چندان سکته ای نداره؛ و می شه گفت کاملا آهنگین و زیباست؛ البته در بیت "چه دم هایی که ..." حذف فعل صورت گرفته که خوب افعالی مثل "به سر بردن و ... " را فکر نکنم بشه به قرینه معنوی حتی حذف کرد...

اما در مورد مفهوم و پیام شعر... راستش به نظرم خیلی غم انگیزه؛ اما غمش از نوع اون غم خوب خوباس ؛ اگر به گفته هاتون در این شعر معتقدین توصیه می کنم از این غم یک شخصیت بسیار زیبا و انعطاف پذیر از خودتون در بیارین و مس وجودتون را الماس و زر کنید... به این نکته هم توجه داشته باشین که "پرتو خورشید عشق بر همه افتد ولی / سنگ به یک نوع نیست، تا همه گهر شود"
باز هم به خاطر ذوق و قریحه ی شاعرانه تون بهتون تبریک می گم و امیدوارم هر چه بیشتر تقویتش کنید تا از بالقوگی فاصله بگیره و به فعلیت بیشتر نزدیک شه.
موفقون و منصورون
خاک پای همه ی دلسوخته های عالم
علی بی غم :) (;
ممنون از لطفتـ در کل (;!
1.من از تکرار بیزارم از این نفرت حذر کردم: من در ذات و وجود خودم ار تکرار نفرت دارم ولی جبر زمانه باعث شده از این نفرت چشم پوشی کنم و با توجه به مصراع بعد "ﺑﻪ ﺩﻧﯿﺎ ﺗﻦ ﺳﭙﺮﺩﻡ ﺟﺎﻣﻪ ﯼ ﺧﺎﮐﯽ ﺑﻪ ﺑﺮ ﮐﺮﺩﻡ" دنیا مجبورم کرده فقط یک وجود مادی باشم! :)
2.ﭼﻪ ﺩﻡ ﻫﺎﯾﯽ را ﮐﻪ ﺩﺭ ﻓﮑﺮ ﻧﺠﺎتِ ﻋﺎﻟﻢ ﻭ ﺁﺩﻡ(( به سر کردم))
ﻭﻟﯽ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺭﺍ ﺑﺎ ﻓﮑﺮ ﺩﯾﺮﻭﺯﻡ ﺑﻪ ﺳﺮ ﮐﺮﺩﻡ!
چرا نمیشه حذفش کرد؟ :-?
3.غم شعرام غم نهفته توی شخصیتم ـه!و غم پنهان در پسِ چهره ی خندون :)

ممنون از انتقادات (; بازم سر بزن!
 

ranjame

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
205
امتیاز
793
نام مرکز سمپاد
حلی
شهر
طهران
دانشگاه
صنعتی آریامهر
رشته دانشگاه
م.شیمی
پاسخ : دیوار زبــــر.خط خطی های من


2.ﭼﻪ ﺩﻡ ﻫﺎﯾﯽ را ﮐﻪ ﺩﺭ ﻓﮑﺮ ﻧﺠﺎتِ ﻋﺎﻟﻢ ﻭ ﺁﺩﻡ(( به سر کردم))
ﻭﻟﯽ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺭﺍ ﺑﺎ ﻓﮑﺮ ﺩﯾﺮﻭﺯﻡ ﺑﻪ ﺳﺮ ﮐﺮﺩﻡ!
چرا نمیشه حذفش کرد؟ :-?

بله؛ میشه به قرینه لفظی حذف کرد؛ درست دقت نکردم ساری!
 

Liese

کاربر.
ارسال‌ها
884
امتیاز
4,434
نام مرکز سمپاد
فرزانگان ۲
شهر
بندرعباس
سال فارغ التحصیلی
97
پاسخ : دیوار زبــــر.خط خطی های من

قــــــشنگ بودن :D
 
  • شروع کننده موضوع
  • #106

barani

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
222
امتیاز
3,961
نام مرکز سمپاد
فرزانگان دو ^.^
شهر
تهرانـــ
مدال المپیاد
ادبـــی
دانشگاه
امیرکبیر
رشته دانشگاه
مهندسی تکنولوژی نساجی
پاسخ : دیوار زبــــر.خط خطی های من

گوشه ی دنج اقامتگه نفرت بارم
چنگ ها زد به دلم روح پر از آزارم

یـاد چشمان پر از شیطنتت در دل من
ناگزیرم ز تب داغ دو چشم تارم

من به دیوار اتاقم زده ام تکیه ولی
سست شد،ریخت،ز هُرم نفس تب دارم

تو خداوند مرا نیز به یغما بردی
من دمی کافر و یک لحظه دگر، دین دارم

جای دستان تو بر موی پریشان شده ام....
چند روزیست که از شانه زدن بیزارم!






 
  • شروع کننده موضوع
  • #107

barani

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
222
امتیاز
3,961
نام مرکز سمپاد
فرزانگان دو ^.^
شهر
تهرانـــ
مدال المپیاد
ادبـــی
دانشگاه
امیرکبیر
رشته دانشگاه
مهندسی تکنولوژی نساجی
پاسخ : دیوار زبــــر.خط خطی های من

به نقل از کهــربا :
خیلی طولانی شد غیبتتون ولی خوشحالم که با یه کار عالی برگشتین!

سه ماه که اصن سایت نیومدم!
و اینکه این چندوقت کلا حس شعر نیست..!امروزم سر کلاس فیزیک یهو متناسب با حال و هوایی که این روزا دارم اینُ نوشتم...
خوشحالم که خوب بوده از نطرت..
واسه خودم از نظر اصول و قواعد خیلی اهمیتی نداشت..میخواستم از یه سری بغض رها بشم!که نشدم :)
 

ranjame

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
205
امتیاز
793
نام مرکز سمپاد
حلی
شهر
طهران
دانشگاه
صنعتی آریامهر
رشته دانشگاه
م.شیمی
پاسخ : دیوار زبــــر.خط خطی های من

به نقل از kim 2gholo0:D :

عالی بود! ولی بهتره به همین بسنده نکنیم و یک کم بیشتر از یک کم راجع بهش صحبت کنیم

گوشه ی دنج اقامتگه نفرت بارم
چنگ ها زد به دلم روح پر از آزارم
دنج و نفرت بار: پارادوکس خوبی بود. مصراع دوم بهتر بود این طوری باشه که چنگ ها زد به روان این دل پر آزارم؛ چون دله که روح و روان را مبتلا می کنه؛ به قول باباطاهر بلا بی دل خدایا دل بلا بی

یـاد چشمان پر از شیطنتت در دل من
ناگزیرم ز تب داغ دو چشم تارم
این بیت ایرادی که میشه بهش گرفت روان نبودن کلماته متاسفانه؛ در واقع ناگزیرم ز تب داغ دو چشم تارم با مصراع اول هیچ sense ای نمی make اد!...

من به دیوار اتاقم زده ام تکیه ولی
سست شد،ریخت،ز هُرم نفس تب دارم
به به! اغراق زیبایی بود؛ یاد این بیت باباطاهر افتادم که "کشم آهی که گردون را بسوزم؛ که آه سوته دیلان کارگر شی"؛ این بیت هم از نظر وزن و هم آرابه ادبی و هم لطافت و خلاقیت شاعرانه بیت زیبا؛ نمونه و خوبیه

تو خداوند مرا نیز به یغما بردی
من دمی کافر و یک لحظه دگر، دین دارم
همم... اگر جای شما بودم مصراع دوم را این طور مینوشتم: با تو کس نشنود از من که دمی دین دارم! به هر صورت باید دو مصراع از نظر معنایی مکمل همدیگه باشن


جای دستان تو بر موی پریشان شده ام
چند روزیست که از شانه زدن بیزارم!
این بیت نیز بسی بسیار زیبا سروده شده؛تبریک میگم به خاطر طبع موزون و استعداد خوبی که دارید. ان شاء الله تو این زمینه روز به روز پیشرفت کنید
موفقون و منصورون!

 
  • شروع کننده موضوع
  • #109

barani

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
222
امتیاز
3,961
نام مرکز سمپاد
فرزانگان دو ^.^
شهر
تهرانـــ
مدال المپیاد
ادبـــی
دانشگاه
امیرکبیر
رشته دانشگاه
مهندسی تکنولوژی نساجی
پاسخ : دیوار زبــــر.خط خطی های من

مرا آتش بزن هر شب،که ققنوسم نمی بینی
و تنها کن مرا،شاید که می پوسم،نمی بینی

تو را از دور می دیدم،برایم "زندگانی" بود
و امشب عکسهایت را که می بوسم نمی بینی

چه برف سرد سوزانی،چه دلتنگم،چه دلگیری
سکوتم را مکن باور که ناقوسم،نمی بینی

چه تاریک و چه بیرحمی تمام هستی قلبم
که میگریـَم برای مرگ فانوسم نمی بینی

تو ای شهزاده ی رویای من ،ای عشق پر نفرت
من و شب گریه ها از فرط کابوسم!نمی بینی
 

ranjame

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
205
امتیاز
793
نام مرکز سمپاد
حلی
شهر
طهران
دانشگاه
صنعتی آریامهر
رشته دانشگاه
م.شیمی
پاسخ : دیوار زبــــر.خط خطی های من

به نقل از kim 2gholo0:D :

بسی بسیار زیبا بود؛ با خواندنش یاد شعر مهدی سهیلی افتادم با مطلع "زبانم را نمی فهمی نگاهم را نمی بینی..." پیشنهاد می کنم هم شعرش را هم آوازش را با صدای استاد گلپا در وقت خالی تون بخوانید و گوش بدهید. از وبلاگم هم می تونید این آواز را دانلود کنید:
مرا آتش بزن هر شب،که ققنوسم نمی بینی
و تنها کن مرا،شاید که می پوسم،نمی بینی
میشه راجع به ققنوس واسم توضیح بدهید؟ راستش نمی دونم این پرنده چه کاربردهایی تو ادبیات داره و به جز این شعر و برخی اشعار نیمایی جای دیگری ندیدمش...


تو را از دور می دیدم،برایم "زندگانی" بود
و امشب عکسهایت را که می بوسم نمی بینی
یک کاری که میشه تو شعر کرد اینه که جای اجزای جمله را عوض کرد تا خواندن آهنگین تر بشه؛ مثلن مصراع اول را می شه این طوری هم گفت: من و روی تو را دیدن، برایم زندگانی بود... ولی خوب تو را از دور می دیدم هم آهنگین و زیباست :)


چه برف سرد سوزانی،چه دلتنگم،چه دلگیری
سکوتم را مکن باور که ناقوسم،نمی بینی
حس آمیزی زیبایی به کار بردید؛ همچنین آرایه ای به اسم التفات... تناسب برف سرد و سوزان و دلتنگی و دلگیری هم جالب بود و ایضا پارادوکس سرد سوزان...

چه تاریک و چه بیرحمی تمام هستی قلبم
که میگریـَم برای مرگ فانوسم نمی بینی
راستش تو این بیت نتونستم ارتباطی بین ترکیب هایی که استفاده کردین پیدا کنم. منظور این بوده که ای وجود قلبم تو چقدر تاریک و بیرحمی که گریه ی من برای گم شدن فانوس هدایتم را نمی بینی؟ به نظرم بهتره به جای قلب از یک کلمه دیگه مثل دنیا و ... استفاده شه

تو ای شهزاده ی رویای من ،ای عشق پر نفرت
من و شب گریه ها از فرط کابوسم!نمی بینی
عشق پرنفرت! عجب عجیبه! :-<

یک حرف کلی هم بزنم راجع به وزنش که فکر می کنم بعضی جاها مشکل داره؛ راستش الان که دارم می نویسم تو فاز شعر گفتن نیستم :D که بخواهم بیت پیشنهادی ارائه بدم اینجا مثلن ولی خوب خودتون هم می تونید روش کار کنید و توسعه اش بدین... از لحاظ استعداد و بن مایه ی لازم واسه شعر گفتن هم که لازمه اش درون سوزناکه که به گمانم شما نیز چون نسیم سحر در حریم باد ؛ روزی ندیم بلبل و پروانه بوده اید و ان شاء الله که هستید! :)
موفقون و منصورون!
 

فاطمه م.

فاطمه م.
ارسال‌ها
633
امتیاز
4,339
نام مرکز سمپاد
فرزانگان چهاردانگه
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
95
مدال المپیاد
ادبی
دانشگاه
پلی تکنیک تهران
رشته دانشگاه
علوم کامپیوتر
پاسخ : دیوار زبــــر.خط خطی های من

ققنوس پرنده ایه (تنها و بدون جفت) که توی روایت ها هزار سال عمر میکنه، بعد از هزار سال هیزم جمع میکنه و روی اون هیزم ها آواز میخونه و بال و پر میزنه و در نهایت اون هیزم ها آتیش میگرن و خودش رو تماما میسوزونه، از خاکسترش تخمی به وجود میاد و از اون تخم یه ققنوس دیگه متولد میشه. با توجه به این افسانه ققنوس یا عنقا نماد سوختن در رنج خود و از خاکستر خود بوجود اومدن هستش.
نیما هم شعری به نام ققنوس داره که توش به این اشاره کرده.
 
  • شروع کننده موضوع
  • #112

barani

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
222
امتیاز
3,961
نام مرکز سمپاد
فرزانگان دو ^.^
شهر
تهرانـــ
مدال المپیاد
ادبـــی
دانشگاه
امیرکبیر
رشته دانشگاه
مهندسی تکنولوژی نساجی
پاسخ : دیوار زبــــر.خط خطی های من

ممنون از فاطمه ;;) دقیقا علت انتخاب "ققنوس"همین بود!
"سوختن در رنج و غم " در حالی که هنوز زنده ام زیر خاکستر غم عشق!

راستش تو این بیت نتونستم ارتباطی بین ترکیب هایی که استفاده کردین پیدا کنم. منظور این بوده که ای وجود قلبم تو چقدر تاریک و بیرحمی که گریه ی من برای گم شدن فانوس هدایتم را نمی بینی؟ به نظرم بهتره به جای قلب از یک کلمه دیگه مثل دنیا و ... استفاده شه

نه ! "تمام هستی قلبم" باید به صورت منادا خونده بشه!ینی معشوقُ مورد خطاب قرار دادم . و منظورم از مرگ فانوس،نابودی و خاموش شدن عشقه !که با "تاریک"شدن قلب معشوق بی ارتباط نیست !

راجع به وزن هم سعی میکنم هر روز بهتر بشه 8-> !

کلی ممنون ;;) !



به نقل از کهــربا :
کارای شما از گرفتن ایراد های فنی گذشته... به نظرم الان فقط حرف شعر شماست که قابلیت نقد داره... که البته این شعر حرف داشت، هر چند حرف تکراری بود ولی تکراری حرف نزدید... خیلی لذت بردم!

ینی خیلی ایراد فنی داره :((؟
+فعلا حس و حالم تکراریه!سعی میکنم دربیام از این مود!به زودی (;
+ممنون ،خوشحالم که خوشت اومده ;;)
 

ATE

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
454
امتیاز
13,417
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 5
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
94
پاسخ : دیوار زبــــر.خط خطی های من

آرایه ها لایک، اما احساس بیشتر :لایک

شاید "شعر گفتن" از معدود کارهایی باشه که گفتن ترکیب "خسته نباشید" براش یه جوریه ... پس ما هم نمیگیم! (;

تو عآلی هستی خانم >:D<
 

stevendeljoo

داماد مسعودی
ارسال‌ها
1,351
امتیاز
2,642
نام مرکز سمپاد
شهید بهشتی نیشابور
شهر
نیشابور
سال فارغ التحصیلی
1391
مدال المپیاد
ندارم
دانشگاه
امیرکبیر
رشته دانشگاه
برق
پاسخ : دیوار زبــــر.خط خطی های من

خیلی هوب بود لذت بردیم آفرین :)
 

amir h

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
988
امتیاز
1,820
نام مرکز سمپاد
سلطانی
شهر
کرج
سال فارغ التحصیلی
90
پاسخ : دیوار زبــــر.خط خطی های من

تو خداوند مرا نیز به یغما بردی
من دمی کافر و یک لحظه دگر، دین دارم

جای دستان تو بر موی پریشان شده ام....
چند روزیست که از شانه زدن بیزارم!


دو تا شعر آخرو خوندم
این دو بیت عالی بود
آفرین

زبان مدرن و تعبیرهای جدید
میشه گفت شما از شاعرانی هستی که به ادبیات اضافه میکنی
تبریک میگم بهت
 

Azhirock

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
117
امتیاز
1,037
نام مرکز سمپاد
هاشمی نژاد 1
شهر
مشهد
رشته دانشگاه
پزشکی
پاسخ : دیوار زبــــر.خط خطی های من

به نقل از kim 2gholo0:D :
بله :-" !ایشون در خبرگزاری پخش شدن :D
خب اینُ اینجا گذاشتم چون کلی حرف دارم راجع بهش!
اول اینکه واقعا لطف دوستان خیلی زیاده نسبت به من ;;)!همیشه آرزو دارم برای ادبیات فارسی یه عالمه قدم کارساز بردارم،امیدوارم این مقدمه ای باشه برای قدم هام!
ممنونم از آقای خبرنگار :D و از یاسین برای نظراتش!
راجع به اون انتقاد هم کاملا قبول دارم حرف یاسینُ!ولی راستش دوست ندارم یه دفتر داشته باشم پر از شعر نیمه کاره و قافیه و وزن و اینا و هر وقت حسش بود برم سراغ تکمیل شعرام!
دوس دارم شعرام روی برگه های دم دستم به صورت خط خطی شده نوشته بشن! :-"
ولی حتما سعی میکنم از این به بعد شعرای پخته تری بگم!یاسین×خوشحال میشم کمکم کنی و واضح تر بگی منظور از پختگیُ! (;
راجع به اخوان! ;;)
جالبه من تو عمرم تعداد خیلی کمی از شعرای اخوانُ خوندم!اصلا فکر نمیکردم شعرام شبیه ایشون باشه!ولی مثکه هست!
هیچ وقت قصد الگو برداری نداشتم و ندارم ولی این موضوع باعث افتخارـه!
همینا دیگه!
امیدوارم بتونم جواب این همه محبت شما رو با شعرام بدم!
سپاس از همــــه >:D<!
سلام خسته نباشید !
من فراموش کرده بودم پاسخ بدم این مطلبو !

اولا در مورد این اشعار باید بگم خیلی خوبن ! یعنی به نظرم واژه ها در خدمت معنا استفاده شدن و این خیلی خوبه ! اما در مورد اینکه گفته بودین دوست ندارم یه دفتر داشته باشم پر از شعرهای نیمه کاره ! این حرف درستیه و هر شاعری میتونه عقاید و سبک خودشو داشته باشه !‌اما من از این نظر گفتم که اصولا همیشه یک مصرع یا یک بیت یک شعر به ذهن شاعر الهام میشه و هر چی بیشتر پرداخته بشه هم از نظر مفهوم هم قالب رشد میکنه !‌ شعری که یک بار شاعر میگه و با همون ساختار اولیه منتشر میکنه خیلی وقت ها جذابیتش کمتر از اونیه که شاعر چند بار شعر رو بخونه و خودشو جای مخاطب بذاره و گاهی با عوض کردن یک کلمه یا چند هجا بتونه تاثیرش رو توی مخاطب چند برابر کنه !‌که البته این گونه ی نوشتن در سبک های نو و قالب های جدید خیلی پر کاربرد تره !

اما در مورد پختگی باید بگم که منظور این نیست که اشعار شما پخته نیست ! پختگی یک مفهوم نسبیه ! یعنی در حد و اندازه های اشعار شما مفاهیم خیلی خوب و در قالب های درست بیان میشه ! اما باید خیلی فراتر از انتظار باشه !‌ که من دیدم هرچی میگذره به سبب تجربه ی شعری این مطلب توی شعرهاتون بیشتر میشه !‌به خصوص در چند شعر آخر !‌ و اینکه ما میگیم اشعار یک شاعر پخته نیست اصلا حرف بدی نیست و به این معناست که به اندازه ی کافی توسط شاعر مرور و بازخوانی نشده و رکن اصلی در اون احساسات لحظه ای هست !

باز هم میگم اشعارتون واقعا عالی تر شده !‌با امید موفقیت روز افزون !
 
  • شروع کننده موضوع
  • #117

barani

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
222
امتیاز
3,961
نام مرکز سمپاد
فرزانگان دو ^.^
شهر
تهرانـــ
مدال المپیاد
ادبـــی
دانشگاه
امیرکبیر
رشته دانشگاه
مهندسی تکنولوژی نساجی
پاسخ : دیوار زبــــر.خط خطی های من

از این شب زنده داری ها،پریشان پریشانم
چرا هرگز نمی آیی که هم چون بید لرزانم

همه گویند این جایی، کنارم، من نمیبینـم
تو میدانی چه باید کرد و من هرگز نمیدانم

از این سردرگمی خسته ،از این اندوه پرسوزم
خداونـــــد پرســتو ها من از آینــده ترســـانم

چرا شب ها دگر نوری به دستانم نمیباری
ازان احساس آرامش کمی امشب بتابانم

من و پای گریز از تو ؟چـــرا اینگونه میترسم؟
تو هم دانسته ای گاهی سر قولم نمیمانم

مرا دوزخ سزاوارست و زان خشنود خشنودم
که بی دستان گرمت این چنین همرنگ بارانم​
 

mj chemist

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
451
امتیاز
717
پاسخ : دیوار زبــــر.خط خطی های من

خوبه ولی چند تا چیز به نظرم رسید بگم
۱) کلمه ها و تعابیرت با لحن شعرات هم خونی ندارن به هم دلیل آدم احساس غریبی میکنه
۲)من تو تشبیه های ابیات یک وسه وجه شبهی نمی بینم میشه توضیح بدی منظورت چیه ( بیشتر وجه ششبهش رو بگو)
۳)تو بیت ۳ خداوند پرستو ها این وسط چیکار میکنه(بیشتر پرستو هاش رو میگم)‌ توضیح بده لطفن
۴)تو بیت چهار فک میکنم چیزی به چشم انسان بتابد یا این که چیزی به دست انسان ببارد نمیفهمم یعنی چی که ببه دستانم بتابان؟
۵)تو بیت آخر به نظرم دو مصرع هیچ ربطی به هم ندارن این طور نیس؟
.
.
از انتخاب وزنت خوشم اومد...
لطفن نکاتی رو که گفتم توضیح بده
 
  • شروع کننده موضوع
  • #119

barani

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
222
امتیاز
3,961
نام مرکز سمپاد
فرزانگان دو ^.^
شهر
تهرانـــ
مدال المپیاد
ادبـــی
دانشگاه
امیرکبیر
رشته دانشگاه
مهندسی تکنولوژی نساجی
پاسخ : دیوار زبــــر.خط خطی های من

به نقل از mj chemist :
خوبه ولی چند تا چیز به نظرم رسید بگم
۱) کلمه ها و تعابیرت با لحن شعرات هم خونی ندارن به هم دلیل آدم احساس غریبی میکنه
۲)من تو تشبیه های ابیات یک وسه وجه شبهی نمی بینم میشه توضیح بدی منظورت چیه ( بیشتر وجه ششبهش رو بگو)
۳)تو بیت ۳ خداوند پرستو ها این وسط چیکار میکنه(بیشتر پرستو هاش رو میگم)‌ توضیح بده لطفن
۴)تو بیت چهار فک میکنم چیزی به چشم انسان بتابد یا این که چیزی به دست انسان ببارد نمیفهمم یعنی چی که به دستانم بتابان؟
۵)تو بیت آخر به نظرم دو مصرع هیچ ربطی به هم ندارن این طور نیس؟
.
.
از انتخاب وزنت خوشم اومد...
لطفن نکاتی رو که گفتم توضیح بده
ممنون :)
1- ینی چی ؟ :|
2- وجه شبه من با بید که میلرزم؟ حافظ میگه "چو بید بر سر ایمان خویش لرزانم " ! منم همینُ گفتم..بیت سه تشبیه نداره که :-?
3-خب ببین پرستو ها وقتی مهاجرت میکنن آینده شونُ به دست خدا میسپارن.. اینجا خداوند پرستو ها واسه بقیه ی مصراعه.. "از آینده ترسانم "
4- اصولا فعلایی که تو شعذا به کار میرن نباید مثه دستور زبان و اینا باشن که.. خب بارش نور داریم.. و اینکه خدا به دستای من نور بباره ینی محبت و توجه خودشُ به دستایی که واسه دعا بالا میبرم بده..
5-نه :).....
یکم پیچیده ست ولی سعی میکنم توضیح بدم
معنی تقریبی این بیت: من به خاطر گناهانم و کوتاهی هام در مقابل خدا خودمُ سزاوار آتش میدونم.. و ازش خشنودم چون در نظر من این آتش از گرمای وجود خداست و دوست داشتنی ـه -هرچه از دوست رسد نیکوست-
همرنگ باران بودن هم منظور نیستی ـه
 

ranjame

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
205
امتیاز
793
نام مرکز سمپاد
حلی
شهر
طهران
دانشگاه
صنعتی آریامهر
رشته دانشگاه
م.شیمی
پاسخ : دیوار زبــــر.خط خطی های من

به نقل از kim 2gholo0:D :

خیلی شعر قشنگی بود ترکیبات و وزنش بسی بسیار زیبا بود و حظ وافر بردیم :D اما یه چند تا نکته:
از این شب زنده داری ها،پریشان پریشانم
چرا هرگز نمی آیی که هم چون بید لرزانم

همه گویند این جایی، کنارم، من نمیبینـم
تو میدانی چه باید کرد و من هرگز نمیدانم
این بیت آرایه ی التفات زیبایی داره؛ همه گویند سوم شخص جمع؛ این جایی دوم شخص مفرد ؛ کنارم اول شخص مفرد چه باید کرد سوم شخص مفرد اینا رو خوب با هم ترکیب کردین :)

از این سردرگمی خسته ،از این اندوه پرسوزم
خداونـــــد پرســتو ها من از آینــده ترســـانم


چرا شب ها دگر نوری به دستانم نمیباری
ازان احساس آرامش کمی امشب بتابانم
انتظار معقولیه باریدن نور در شب؟ البته شب می تونه نماد خفقان و تاریکی بیش از حد هم باشه که نور بشه چراغ راهش.. بعد اینکه به طور کلی درخواست از محبوب باید با تضرع و اینا همراه باشه :D یا اگه نیست بهتره "به دستانم نمی بارد" باشه تا "نمی باری" چون طلبکار که نیستیم و محبوب هم محصل بر کسی نگماشته!
من و پای گریز از تو ؟چـــرا اینگونه میترسم؟
تو هم دانسته ای گاهی سر قولم نمیمانم
با علامت سوال گذاشتن می خواستین بگین "و" از نوع استبعاد و تقابله؟ که من با دوری از تو میانه ای ندارم. اگر اینطوره چرا اینگونه می ترسم معنایی را به دنبال نخواهد داشت!
مرا دوزخ سزاوارست و زان خشنود خشنودم
که بی دستان گرمت این چنین همرنگ بارانم
این بیت قشنگ بود ولی اگه من جای شما بودم یه تناظری بین دستان گرم با دوزخ درست می کردم که بگم دوزخ = دستان تو و وجه شبه هم سوزندگیشه؛ و بعد بگم بودن در دوزخ را دوست دارم و ازش خشنودم. مثل سعدی که می خاد بگه چشمای یار مسته میگه چشمت به کرشمه خون من ریخت از قتل خطا چه غم خورد مست...
موفق باشیم :)

 
بالا