منم از تنهایی خیلی میترسم
فکر از دست دادن عزیزان
تاریکی همراه با تنهایی
مار
و از بزرگترین های اونا ترس رفتن کسی که بهش عادت کرده باشم منو دیوونه میکنه(شاید دوستام خیلی من می رنجونن اما فکر اینکه دوستی که هشت ساله میشناسم نباشه روانیم میکنه)
آقا یک کلیپی بود که توش یه عده میرفتن آفریقا بعد یه یارویی پیاده میشه جای شیرا عکس بگیره بعد، شیرا به کسی نزدیک نمیشن تا وقتی تو ماشین باشه ،بعد همین که پیاده میشه یک شیر ازپشت سر میپره روش و این تا میاد باهاش بجنگه گله میاد و یکی پنجه ش رو میزاره روش تا بلند نشه و بقیه شکمشو پاره میکنن و کبدشو میخورن ویک لحظه این پا میشه وشیره هم پنجه ش رو روش فشار میده وبعداون اون مرده س ، بعد این مستندم بود و اون لحظه بچه نوزاد طرفم نشون میداد وزنشو و لحظه بعدیو که اومدن وبدنشو که فقط پا بود ودست وصورت بردن و درنده ها با خیال راحت ودوربین به دهن رفتن تا ادامه بدن زندگی رو . من ازاین میترسم . ازخورده شدن توسط حیوون وحشی وقتی به هوشم .
بزرگترین ترس من
ترس از زجر کشیدن بدون پایان
دیدی توی خواب یه اتفاق بد میافته و تو هر چی سعی می کنی بیدار شی نمی تونی
من از اون خیلی می ترسم
و بدیش به اینه که توی زندگی واقعی خیلی ترسناک تره! و خیلی شدید تر