«چقدر شقی و بدبخت است کسی که در این ماه آمرزیده نشود»
مطمئن نیستم حدیثش همین بود دقیقا یا نه ٬ اما مطمئنم من جزو اون «شقی»ها هستم ... امروز ٬ گناهِ بزرگی که چندین سال عادتم شده بود ٬ و یک سال بود کنار گذاشته بودمش رو دوباره انجام دادم . حس می کنم روم نمیشه برگردم پیشِ خُدا ٬ بعد اون شب ٬ اون حس ِ خوب ٬ و اون چیزی که فکر می کردم برای همیشه متحولم کرده ٬ حالا دوباره توی قعر دره ایستادم . پرت شدم ٬ از قله پرت شدم توی عمیق ترین تاریکی ها... درست اون لحظه که می شُد دستمُ دراز کنم و ستاره ها رو بردارم ٬ برگشتم... برگشتم به گذشته یی که ازش به سمت ِ خدا فرار کرده بودم... و حتی تاریک تر ٬ حتی بدتر... کسی که نزدیکی به نورُ حس کرده نمی تونه توی تاریکی دووم بیاره. قراره همینجا بپوسم ؟؟ نمی خوام ٬ نمی خوام بیشتر فرو برم توی این مرداب... ولی شرمنده م ٬ روم نمیشه برگردم...
شب های قدر دارن می رسن ٬شاید یه کورسوی امید....
این جا که ایستاده م خیلی تاریکه ٬ لطفا لطفا دوباره دستمُ بگیر...
کاش همیشه شب احیا باشه تامن بیشتر حواسمو جمع کنم
دلم میخاد شبای احیا برم حرم ولی خیلی شلوغه و کاراسونی نیست باید از صب بری فک کنم
هروقت ماه رمضون میاد یه حس خاصی دارم
میترسم ازینکه این ماه رمضون اخرین ماه رمضون عمرم باشه ومن کم کاری کرده باشم
خدایا قربونت برم هرچی مینویسی برام بنویس
فقط تنهام نذار
وقتی میخوای بری پیش آقای رءیس باید خیلی چیزا رو رعایت کنی. انقدر که گاهی اصل حرفت یات میره!
ولی خدا اینطور نیست.
واسه حرف زدن باهاش،چادر و جانماز،قرآن یا مفاتیح یا حرفای تکراری زدن لازم نیست!
اصلا حرفی لازم نیست.
همین جایی که هستی بشین...!
میشه خسته باشی،میشه چیزی بخوای....
هر جور که باشی،عابد یا خطاکار،حرفاتو میشنوه.
دست کرمش مختص بنده های مقربش نیست. شاید برای من و ما گرم تر هم باشه...
+خدایا ببخشید...