• اگر سمپادی هستی همین الان عضو شو :
    ثبت نام عضویت

اعترافگاه!

پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف میکنم فقط به خاطر بعضیا میام این سایت فقط به خاطر اونا!!!!!الانم حوصله ام سر رفته بد جور!!!!! #S-:
 
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف میکنم که اون اوایل هر کی میگفت آکادمی و دیشب آکادمی رو دیدی و این صبتا فک میکردم اسکارو میگن :))
 
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف میکنم دنبال یه دوست و رفیق حسابیم اما هرچی بیشتر میگردم این :-&تر نصیبم میشه :D
 
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف میکنم پنجم که بودم پلاک ماشین معلم هوشمونو برداشتم
جای حرفشو خالی گذاشتم دادم بش حل کنه
هنوزم جوابو بش نگفتم
 
پاسخ : اعترافگاه !

با کمال شرمندگييي :-[ :-[ :-[

اعتراف ميکنم :
دقيقا الان فهميدم که وقتي آدم لايک بگيره تو قسمت مشخصات مياد :D :-[
لازم نيست براي اينکه بفهمم چقد لايک گرفتم برم تو تاپيکي که نظر دادم و چند صفحه دنبال اسمم بگردم و بعد ببينم کيا لايک دادنن :-"
نميدونستم ديگه :-[
تازه هميشه هم درگير بودم که اينا چيه تو مشخصات مياد ;;)
 
پاسخ : اعترافگاه !

به نقل از dr.gh☯ :
اعتراف میکنم یه بار خواستم با قانون فکر و راز و...تراز خوب بیارم ..تو اتاقم رو پر از برگه آچار کردم روش بزرگ نوشتم

7300!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! :D :D :D بعد همش سر کلاس موقع شام و ناهار موقع درس خوندن

فکر میکردم ترازم خوب شده ...و خیلی کم خوندم و بدترین تراز رو اوردم!!!!!! :D :D
عجیبه...این دقییییییییییقا کاریه که من تو آزمون قبلیم کردم.منم بدتریییییییین آزمون کل امسالمو دادم!!!! :))
من میخواستم 7450 بشه رو 450 ش هم کاملاااااا زوم کرده بودم که هیجانش بیشتر بشه بعد که کارنامم اومد دقیق شده بودم 6450!!! :)) :O :-\
 
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف میکنم بچه ک بودم وقتی فیلم میدیدم با خودم میگفتم چرا هر کی از جلو تیر میخوره از پشت می افته؟؟؟!!! :-? :-?

ینی چرا از طرفی ک تیر خورده نمی افته؟؟؟!!!

با خودم میگفتم شاید نمیخوان بیشتر از این تیر بره تو تنشون و دردشون بگیره... :-" :-" :-"
 
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف میکنم امروز از دستی زدم یه ظرفو شکستم بعدشم حس مظلوم نماییم گل کرد ..! :(
گفتم: ببخشیـــــــــــــــــــــــــــد... :-<
ولی خیلــــــــــــــــی حال داد! :>
 
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف میکنم دیروز یه بشقابو تو کارگاه زدم شکوندم و برای اینکه صداش در نیاد و کسی نفهمه شکسته هاشو جمع کردم ریختم تو کیفم آوردم خونه :-" :D
 
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف میکنم بچه که بودم فکر میکردم اسم هاچ زنبور عسل حاج زنبور عسله!!
 
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف میکنم که عاشق شدم :-<
 
پاسخ : اعترافگاه !

من اعتراف میکنم که خودم کردم که لعنت بر خودم باد!!!!!!!!!!!! .... اگه خودم فوضولی نمیکردم و به حرف عقل و منطقم توجه میکردم الا انقدر نادم #-o نبودم..... #-o
 
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف میکنم چند سال پیش یه عروسک خیلی خوشگل واسه تولد دوستم خریدم بعد خیلی ازش خوشم اومد نگهش داشتم واسه خودم :-"

اعتراف میکنم از دیروز ذهنم در گیر اینه که نسترنگار ک پست میدن از کجا باید بفهمم نسترنه یا نگار :-"

اعتراف میکنم 2 ساله پیش واسه همایش رضا صادقی خودم دو تا مقاله فرستادم واسه خودمو دوستام ک مقاله دوستام انتخاب شد بعد یکیشون خودش تنهایی هم یه مقاله فرستاده بود تو یکیش دنباله فامیلشو نوشته بود فقط تو یکی اول فامیلشو منم به جای اونی که دنباله فامیلش بود باهاشون رفتم :)) :-"

اعتراف میکنم همیشه واسه جمع یه عذ دو رقمی و یک رقمی از انگشتام استفاده میکنم:-"

اعتراف میکنم وقتی بچه تر بودم قرار بود از 1تا 100 بشمرو مثلا تا سن 2ام اهنمایی قاطی میکردم بعد 69یا79 و یا 89 چند میاد واسه همین هر 20 تا رو ک میشمردم از 1 شرو میکردم :))


اعتراف میکنم که تنها افراد فامیل هستیم منو داداش دوقلوم که صبونه پنیر کره و مربا و یا عسل میخوریم :-"
 
پاسخ : اعترافگاه !

این جانب من خودم می اعترافم بچه ک بودم فک می کردم گوزنا شوهر آهوآن ...! :D
 
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف از طرف دوستم :D

همه ی سوالای المپیاد نجوم رو (بدون توجه به دفترچه ی سوال :-")گزینه ی 2 زده ،قبول شد :-" X_X
 
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف میکنم امروز سوال امتحان ادبیاتو یاد نداشتم الکی 1 چیزی نوشتم
بعد خانم میگه همه واسم دست بزنند معلومه ک دقیق خوندم <D=
حالا من وجدانم :-" :-" :-"
 
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف میکنم بچه که بودم توکلت علی الله رو میخوندم تو کلت علی !
 
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف میکنم هنوزم نمیتونم بخونم توکلت علی الله مشکلم حاده :D :-"
 
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف میکنم هیچ ایده ای نسبت ب انواع گل ها ندارم!...یعنی نمیدونم رز کدومه و نرگس کدوم و این چه رنگیه و آن کدام و... :-" :-<
اعتراف میکنم بارها دوست داشتم لاغر کنم اما انگیزه اش کو؟! :-< 8->
 
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف میکنم یه شب خواب دیدم نگارمسواکمو برداشته تهدیدمیکنه که باهاش کف دستشویی رومیسابه بعد صبح که ازخواب پاشدم خیس عرق شده بودم ازترس وبعد سریع رفتم چک کردم ببینم مسواکم سالمه سرجاش هست یانه
>به عقل خودم شک کردم یه لحظه<
 
Back
بالا