• اگر سمپادی هستی همین الان عضو شو :
    ثبت نام عضویت

اعترافگاه!

پاسخ : اعترافگاه !

منم بچه بودم رفه بودم اداره بابام
بابام جلسه گذاشته بود
منم بیرون بودم
هی منتظر بودم بیاد
وقتی اومد درو باز کرد گفتم ای شیطون قایم شده بودی؟؟؟؟
جلو همکاراش :))
 
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف می کنم هر وقت می خوام تی وی رو خاموش کنم صداشو تا آخرین شماره بالا می برم تا نفر بعدی که خواست تی وی رو روشن کنه برق از 3 فازش بپره....!!!! :D :)) :D :)) :D
 
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف میکنم اون فش ناموسی ای که رو دیوار کلاس خطاب به شیرزادی (دبیر فیزیک فرز 1) نوشته شده بود کارِ من بود ;))
×اعتراف میکنم اعتراف بسی سنگینی بود :D
 
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف میکنم تا الان نمیدونستم اسمم تو فیس بوک چیه :-"
ینی فک میکردم یه چیز دیگه بوده, ولی معلوم شده اون نبوده :-"
به همه اشتباه میگفتم :D :-"
 
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف میکنم اول راهنمایی که بودم میخورد به انتخابات سال 88 بد اون موقع که حرف از باتوم میزدن من نمیدونستم چیه
فک میکردم منظورشون بتن ه دارن بد تلفظ میکنن :Dبد میگفتن باهاش در خونه مردمو میشکونن فک میکردم ستون های بتنی رو
میارن میکوبن به در تا در واشه(دقیقا مثه کارتونا) :)
یا میگفتن با باتوم الکتریکی میزدن فک میکردم توشون سیم گذاشتن وقتی میزنن به در اونایی که تو خونه ان دست به هر چی بزنن برق میگیرتشون =)) =))
موند موند تا سوم معلم فیزیکمون شکلشو کشید فهمیدم چیه =))
 
پاسخ : اعترافگاه !

من اعتراف می کنم تا اول راهنمایی ، به بابام میگفتم " پدر " =))
فیلم و کارتون زیاد میدیدم ، در من استفاده از لغت فادر یا معادلش ینی پدر نهادینه شده یود :-"
مامانمم صداش میکردم : مامی :D
 
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف مي كنم چيزي ندارم اعتراف كنم، دارم فكر مي كنم تا يادم بياد.... [-o< [-o< [-o< [-o<

اعراف مي كنم كه هميشه تو تلفظ لغت داييناسور مشكل داشتم، آخه نمي دونم "ي" ساكنه يا فتحه داره ~X( ~X( ~X( ~X( ~X(

×محدثه:وختی اعترافی یادت نمیاد لازم نیس پست بدی
 
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف میکنم بچه که بودم فکر می کردم وقتی یه زوج می خوان بچه دار شن یه حالتی مثه گرده افشانی از راه دور انجام میدن ! ( آخه همیشه تو فیلمای ایرانی میدیدم که یه زن و شوهر شبه عروسی وقتی عروسی تموم میشه دعواشون میشه بعد علاوه بر اینکه یکی رو تخت می خوابه یکی رو کاناپه - فرداش بچه دار میشن ! ! ! =))
 
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف میکنم تو عمر ـَم یه بار روزه گرفتم اون ـَم رفتم زبان آب خوردم گفتم خدایا من مثلا یادم نبوده ! :D
 
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف میکنم من وقتی با بابام بحث میکنم بهش میگم پدر! :))
اونم همینطور... :D
 
پاسخ : اعترافگاه !

شارژ خریدم دسمال کاغذی هم دستم بود ذوق مرگ شدم شارژو انداختم سطل آشغال دستمال کاغذی تو دستم :O بعدشم ک سطل رو زیو رو کردم خو بابام گنج ک نداره که :D

اعتراف میکنم تا ی مدت فک میکردم خونمون دوربین مخفی داره وختی مامانم اینا میرفتن بیرون تمومه در و دیوار رو میگشتم :D :-"

ی مدت تحته تاثیر این حرفا که آدرس خونتونو نباید به کسی بدین بودم ...با آژانس میخواستم برم خونه ازم پرسید آدرس خونتون؟
منم هیچی نگفتم... :> دیگه از بابام پرسیدم گفت باید بگی :D :-"
اعتراف میکنم اگه میدونستم پسته آخرم مریض که نبودم وامیستادم میرفتم پسته اول اه
 
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف میکنم وقتی لیLA رو خوندم ، مونده بودم چرا LA (مخفف لس آنجلس :D) رو گذاشته نام کاربریش ;))بعدن فهمیدم لیلا بوده....
اعتراف میکنم وقتی خانواده والپیپر ومپایر دایریزُ تو گوشیم دیدن بهشون گفتم الینا خواهر دیمنه :))
اعتراف میکنم همیشه کسی که نامه های خصوصی بچه ها رو کش میرفت من بودم ;))
اعتراف میکنم یه فن سایت تیلور سوئیفت دارمُ دلم نمیاد حذفش کنم X_X ^#^

×اعتراف میکنم اعتراف آخر بسی بسی بسی سنگین بود ;))
 
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف میکنم بچه که بودم (حدودا کلاس چهارم ابتدایی :-" ) ماه رمضونا باید میرفتیم مدرسه 8->
زنگ تفریح که میشد با دوستام میرفتیم آب توی دهنمون میکردیم و میریختیم بیرون :-"
ولی من یخده قورت میدادم :-" ولی به دوستام نمیگفتم :-" حتی جلوی مامان و بابام هم ادعا میکردم که روزم :-"
 
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف می کنم اون روز که میخواستم فن های کیس رو تمیز کنم داشتم پیچ رو بر عکس می پیچوندم و فکر می کردم خرابه که باز نمیشه :D
 
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف میکنم اول که عضو شده بودم میخواستم لایک بدم 2بار کلیک میکردم بعد اصن مونده بودم چرا این کار نمیکنه و اینا ولی بعدش فهمیدم با کلیک اول لایک میکردم و دوباره لغو میکردم :-[

اعتراف میکنم وقتی کوچیک بودم و داداشمم بچه بود هروقت براش لباس تازه میخریدیم اول تن عروسکام میکردم بعد تن داداشم :D

اعتراف میکنم وقتی بچه بودم و تولد میگرفتم بعد بعضیا به جای یه کادوی قشنگ بچگونه مثلا عروسکی.بازی.چیزی ظرف و پارچ و لیوان یا لباس میخریدن خیلی حرصم در میومد بعد الکی هم خودمو خیلی خوشحال نشون میدادم ولی تو دلم اینطوری بودم L-:
 
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف میکنم....نه ولش کن
 
پاسخ : اعترافگاه !

.
 
Back
بالا