• اگر سمپادی هستی همین الان عضو شو :
    ثبت نام عضویت

اعترافگاه!

پاسخ : اعترافگاه !

× اعتراف میکنم بچه بودم پولامو جمع میکردم مثلا در حد هزار تومن بعد همیشه میدادم به داداشم که بره بذاره تو بانگ :-"
ولی الان نمیدونم اون پولا کجا رفتن :-< :-"
داداشم میرفته واسه خودش بستنی میخریده :-" :D


× اعتراف میکنم بچه که بودم بیدار میموندم که مامانم خوابش ببره بعد من میخوابیدم :D
تازه وقتی کنار مامانم میخوابیدم خیلی سختی میکشیدم همش رو به مامانم میخوابیدم که یه وقت پشتم بهش نشه :D :-"

بس که روحیه ی لطیفی داشتم من :-"
 
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف می کنم که تا همین چند وقت پیش فکر می کردم که روز های هفته در کشور های مختلف متفاوته، مثل ساعت هاشون...
یعنی اگه این جا شنبه است مثلا، اسپانیا امروز 4شنبه است.... :D
 
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف میکنم سال سوم دبیرستان نمره ام 11 شده بود تو فلسفه و منطق! کردمش 19 ! با یه تبحر خاص! :-"
 
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف می کنم به خاطر یه اشتباه احمقانه که بعدش باعث مصدومیتم شد از یه مدال باز موندم!!! :(( :((
اعتراف می کنم بیشتر رپ گووش میدم ولی اگه یکی از من بپرسه چی دوس داری؟؟؟نمی دونم وا3 چی ولی همیشه می گم معین!!! =))
اعتراف می کنم استقلال برد و من الان خیلی خیلی خیلی خوش حالم! =))
اعتراف می کنم امروز روزه نگرفتم!!! :))ولی فردا می گیرم!!! :D
و.......................(بقیه باشه وا3 بعد:D)
 
پاسخ : اعترافگاه !

لازمه دوباره تذکر بدم؟

اول اینکه از چیزایی بگید که جالبه

اتفاقات روزانه ای که جالب نیس و چیزایی که ازش لذت میبرید رو نگید

×هدف این نیس که لایک جمع کنید
 
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف میکنم ماه رمضان قبل 9 تا از روزه هامو نگرفتم همه هم فکر میکردن گرفتم :-" :-"
اعتراف میکنم ماه رمضان قبلی داشتم هلو میخوردم یواشکی خواهر کوچولوم دید بعد کتکش زدم که به کسی نگه :-[ :-[ :-[
 
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف میکنم گاهی خیلی عذاب وجدان میگیرم از مورچه هایی که تو دستشویی غرق کردم :( :( :-<
 
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف میکنم قبلنا که نمیدونسم از کجا باید دیس لایک داد یه بار اون گزارش به مدیر انجمنو زدم توش نوشتم لطفا به این کاربر - دهید :O
 
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف میکنم بچه ک بودم موقع راه رفتن رو فرشامون خیلی دقت میکردم ک پامو فقطِ فقط روقسمتای سفیدِفرش بذارم :-" :-" :-" :-"



اعتراف میکنم بچه ک بودم یکی از دغدهه های مهم زندگیم این بود ک حتما ولوم تی وی(چ مال خودمون چ دیگران)حتما رو اعداد زوج باشه......اصن ی وضعیتی داشتم :-" :-" :-"
 
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف میکنم بچه که بودم یه بار پسر خالمو مجبور کردم بره تو یه جعبه کیس کامپیوتر، در جعبه رو بستم، گذاشتم رو چرخ خرید، بردم گذاشتم زیر دوش. بیچاره شروع کرد جیغ و داد زدن من خیلی خیلی relax رفتم یه لیوان شربت آلبالو خوردم برگشتم :D

به نقل از dissib :
اعتراف میکنم بچه ک بودم یکی از دغدهه های مهم زندگیم این بود ک حتما ولوم تی وی(چ مال خودمون چ دیگران)حتما رو اعداد زوج باشه......اصن ی وضعیتی داشتم :-" :-" :-"
اعتراف میکنم من تا دو سال پیش حساسیتی که این خانم داره رو داشتم!! الان گفت زدم زیر خنده یاد حماقت های بچه گانم افتادم!

اعتراف میکنم یه بار وقتی 10-11 سالم بود، رفته بودیم عروسی. بعد یه عده مجبور شدن کفششونو دربیارن و برن داخل یه خونه ای. منم رفتم. دوتا دختر زدن سیستم صوت اونجا رو خراب کردن انداختن گردن من. منم در کمال آرامش کفشاشونو رفتم تقدیم به ماموران زحمت کش شهرداری کردم ... !

اعتراف می کنم 4 سالم که بود، یه بار رفته بودم سرکار بابام. رئیسش که از شانس یک عدد روحانی ( همون ملا ) بود، اومد گفت فلانی من کیم ؟ گفتم نمیدونم! گفت من رئیس باباتم. منم جواب دادم : نخیرم تو آخوندی :-$

×محدثه:پست متوالی ترکیب شد خیلی پست میدی تو یک صفه سعی کن همه حرفاتو تو یک پست بگی.
× Ehem_Ehem : باشه :D
 
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف می کنم ( البته بابام باید اعتراف کنه :D) که کوچیک بودم هر وقت برام شبا قصه میگفت که بخوابم وسطش خوابش میرفت بد بابام خوشحال و شاد خندان در خواب خوش من بدبختم عین جغد بیدار :))
 
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف مى كنم براى اولين بار كه روزه مى گرفتم از روزه مى ترسيدم :P (موقع سحر تا دمه مرگ مى رفتمو بر مى گشتم) :-"
اعتراف مى كنم بچه كه بودم تو مهد كودكم واسه خودم خونه درس كرده بودم :D
 
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف میکنم تازه الان فهمیدم حمید مدیر خلاقیتم شده ! :D

+ هی میگم خدایا این چی جوری تاپیک ترول ُ قفل کرده ؟ :-?
 
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف می کنم که بچه بودم به بابام میگفتم خیار برام پوست بکنه =P~پوست می کرد خودش می خورد
منم هاج و واج نگاش می کردم :-\
میگفت:إ إ إ...خوردمش ببخشید یکی دیگه واست پوست می کنم ^#^
...
بالاخره بعد از خوردن 3 تا خیار اون یکی رو داد به خودم.... =)) =))
 
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف میکنم اکثر اوقات که خودم عصبانی نشون میدم اصلا عصبانی نیستم
اگه واقعا عصبانی شم بنی بشری جلودارم نیست البته هیچوقت بلافاصله تصمیم نمگیرم تا راهها شیطانی بهتری به ذهنم برسه اعتقاد دارم موقع عصبانیت نباید کاری کرد ی نفس عمیق بکشی فشای بهتری یادت میاد
معمولا همه حقیقت رو نمیگم یا طوری بازگو میکنم که کسی درست متوجه اوضاع نشه و طرفُ میپیچونم :-"
از این که کسی سر از کارم درنیاره x: یا بعد از کلی فکر کردن منظورمُ بفهمه لذت میبرم
کارای زیادی کردم و گردن بقیه انداختم :> یا اینکه دیگران متوجه نشدن مقصر کی بوده،عمرا ب انجامشون اعتراف کنم
 
پاسخ : اعترافگاه !

می دونین!
اعتراف می کنم وقتی مهدکودک می رفتم به اتوبوس می گفتم ایتیبوس،به قاشق می گفتم عاقوش.... :D
فک می کردم اگه سر آدم رو جدا کنم،سرش دنباله تنش می گرده.
فک می کردم ایران کل جهانه و خارج یعنی خارج از خونه.
از شب خیلی می ترسیدم.
و یه اعتراف.... :-[ :-s :| ~X( =)) X_X X_X X_X X_X X_X
من تا حالا خارج نرفتم:Dییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی
دیگه...
آها!شبا با خرسم می خوابم X_X B-)

هه!
1-اعتراف می کنم بچه که بودم،شهادت هنر مردان خداست رو می خوندم shahadate honarTmard khodast
2-اعتراف می کنم تا همین چند وقت پیش حتما باید پاهامو رو موزاییکای سفید می ذاشتم...و الان هم حتما باید پامو رو قسمتای کرم فرش بذارم.
3-اعتراف می کنم موقع حرف زدن با تلفن حتما باید بدوم دور خونه :-[
و یه اعتراف .... بد....
وقتی پنجم ابتدایی بودم،یه بار یه چرتکه طلا از مادر مادر مادربزرگم(!)پیدا کردم و دادمش به مادر بزرگم.اون کلی راجع به مادربزرگش غیبت کرد...
منم...منم خو شب یه نامه نوشتم به مادر مادر مادربزرگم و توش نوشتم که:مادرمادرمادربزرگ گرامی!من نوه ی نوه ی شما هستم.می خواستم به شما گزارش بدم که نوه ی شما شما رو مسخره می کنه.
هر خبری رو هم که خواستین بگین تا بهتون بدم...با تشکر...خبرگزاری هانیه نیوز =)) =)) X_X X_X :D :D :)) :))بعدم آتیشش زدم و انداختمش از پنجره بیرون
4-اعتراف می کنم کوچیک که بودم همیشه واسه چارشنبه سوری به بقیه می گفتم ترکوندم ولی منظورم همیشه ترکوندم یه کیسه پر از آب رو سر اونای که می ترکوندن بود :-[
5-و آخریش اینکه من اولین سیگارتی رو که تو عمرم زدم همین چهار شنبه سوری بود..... <D=

×محدثه:پست متوالی ترکیب شد
×پرنیان: پست شما محتویاتش نامربوطه بعضی هاش، اینجور چیز ها رو میتونید توی گند های دوران کودکی یا سوتی ها بگی.
 
پاسخ : اعترافگاه !

من اعتراف میکنم روزه انقدا که فک میکردم سخت نبوده! :-" :-"چی چی بیخودی غر زدم! X_X X_X

اعتراف میکنم دم دمایه افطار مامان بابامم نمیتونم تشخیص بدم :D :-\ :-\

اعتراف مکینم هنوز شبا موقع خواب باید (:| (:| آهنگ تیتراژ برنامه ی رنگین کمونو بخونم تا خوابم ببره! :-" :-" :-"
 
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف میکنم ک اولا سیستم عامل اندرویدُ میخوندم:andervid!!!!

X_X X_X X_X X_X X_X X_X
 
Back
بالا