• اگر سمپادی هستی همین الان عضو شو :
    ثبت نام عضویت

اعترافگاه!

Niloofar sharafi

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
1,159
امتیاز
2,805
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 1 تهران
شهر
تهران
مدال المپیاد
-
دانشگاه
شریف
رشته دانشگاه
ریاضیات و کاربرد ها
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف می کنم هنوزم مثه وقتایی که خیلی بچه بودم وقتی مثلا قراره امروز واسه چن ساعت با دوست صمیمیم حرف نزنم و باز مثلا فردا حرف بزنم ، گاهی خیلی بغض م میگیره ، گاهیم ریز ریز گریه می کنم .

اعتراف می کنم هنوزم مثه اون موقع ها دلم میخواد یکی پیدا شه ، با هم از این بازی فکراییای مسخره بچه گونه بکنیم ! یعنی اصلا مهم نیست چی کار ! دلم می خواد یکی پیدا شه یه فعالیت مشترک فکری انجام بدیم با هم !

دیگه اینکه باز هم اعتراف می کنم که مثه بچه گیام ، پتانسیل اینو دارم که بشینم و با اسباب بازیای اون موقع بازی کنم . هیچ وقت البته عروسک دوس نداشتم ، بازیای دیگه یعنی !
 

D r . e n i a c

کاربر فعال
ارسال‌ها
22
امتیاز
81
نام مرکز سمپاد
شهید بهشتی
شهر
نیشابور
پاسخ : اعترافگاه !


اعتراف می کنم تا 8 سالگی فکر میکردم کف دستمو پاک کنم میرم بهشت :D

تلویزیون هی میگفت "نامه ی عمل" شما به دستتون داده میشه و همه ی اعمال شما در اون نوشته شده، ما هم بچه 5 ساله، پاک کن

گرفتیم به دست هی :D کف دست پاک می کردیم تا بریم بهشت :D، تا 8 سالگی ،همین طرز تفکر رو داشتم =)) =)) =)) =)) =))
 

dissib

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
192
امتیاز
1,330
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف میکنم بچه که بودم یکی از معضلات ذهنیم این بود که چرا پرنده ها کفش نمیپوشن همش گیر میدادم به مامانم و میگفتم اینا پاهاشون زخم نمیشه پا برهنه راه میرن؟ :-"
 

dokhtar-e-tanha

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
263
امتیاز
4,609
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 2
شهر
مشهد
پاسخ : اعترافگاه !


× اعتراف میکنم همیشه غدا رو از عقب ظرفم شروع میکنم به خوردن :-"
همه از جلو شروع میکنن ;;) من از عقب :-" ( X_X)


× اعتراف میکنم هر وقت مامانم میاد میبینه داره فیلم نگا میکنم میگه بسه دیگه خاموشش کن L-:
میگم نبابا تازه روشن کردم لپ تاپ رو :-"
( تو دلم : یک ساعته میشه دارم فیلم نگا میکنم 8-> )
 

parand

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
117
امتیاز
697
نام مرکز سمپاد
دبيرستان فرزانگان 1 تهران
شهر
تهران
مدال المپیاد
نقره کشوری المپیاد کامپیوتر
دانشگاه
دانشگاه صنعتی شریف
رشته دانشگاه
مهندسی کامپیوتر - نرم افزار
پاسخ : اعترافگاه !

اعترلف ميكنم هميشه با تظاهر به اينكه قلقلكي نيستم(ولي در واقع خيلي هم هستم!) خودم رو از قلقلك نجات ميدم! :>
 

جیرجیرک

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
439
امتیاز
1,835
نام مرکز سمپاد
فرزانگــــــــــــــان2
شهر
مشد
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف میکنم شعرایی ک تو مشاعره مینویسمو از جایی تقلب میکنم :D
واعتراف میکنم خودم یه دونه شعر یاد ندارم ^#^

***********
اعتراف میکنم وختی اینو میبینمgaucho همش فک میکنم یه کاربر دختره درحالی ک پسره :-"
واعتراف میکنم ک بلد نبودم لینکشو بذارم :-[

اخیشششش راحت شدمااااااااااااااا #S-:
 

s!na

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
587
امتیاز
12,123
نام مرکز سمپاد
حلی ۱
شهر
تهران
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف میکنیم عکس یه شهیدو رو دیوار یه ساختمون که دیده بودم قبل خوندن نوشتن ، فکر میکردم عکس خداست ، از این حاله ها و انیا هم داشت دیگه هیچی .به مدت مدیدی هر جا میرفتیم به همه میگفتم من خدا رو دیدم ، بعدش دوباره از اون جا رد شدیم اتفاقی پشت چراق قرمز هم بود ، به مامانم گفتم این همون عکس خداس که دیدما! بعد از یه هفته توضیح از جانب پدر بزرگائو اینا تازه قانع شدم عکس خدا رو چرا ممکن نیست رو دیوار یه ساختمون بکشن :D
 

baseri

F@|-|!mEh
ارسال‌ها
2,821
امتیاز
6,850
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 6
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
1394
مدال المپیاد
نانو
دانشگاه
علوم پزشکی البرز
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف مي كنم از بچگي از آمپول ميترسيدم ! حتي يه بار قشنگ يادمه تو بيمارستان دكترا ميخواستم آمپول نميدونم چي چي بزنن بهم (يادم نيست چند سالم بود شايد 4 شايد 5 ) اينفدر ترسيده بودم دكترا زورشون بهم نميرسيد X_X چيزي كه از لحظه تو ذهنمه ديواراري سفيد و دكتر سفيد پوشو و بعدش هم پرستار هاي سفيد پوش {-8كه براي كمك دكتر كه من را نگه دارن ظاهر شدن كه ظاهرا زورشون بازم بهم نرسيد :-" آخر مامان و بابام هم ظاهر شدن و با هر بدبختي كه بدون آمپول را زدن #S-: بعد از اينكه آمپول را زدن تازه فهميدم چقدر الكي انرژيم را هدر داده بودم چون اصلا درد نداشت :-"
 

.:$_$:.

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
102
امتیاز
435
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف میکنم اونی که تو اون روز تاریک که برق نداشتیم به قصد ادب کردن عروسکش که میخواست به دیوار بزنه زد تو چشم خالش من بودم.... :-"
....................................
اعتراف میکنم اونی که دماسنج پزشکی بابا رو شکونده بود من بودم....و اعتراف میکنم خیلی عذاب وجدان گرفتم وقتی بعد 5 سال پیدا شد و من تقصیر رو انداختم سر خواهرم...... :-"
.....................................
اعتراف میکنم اونی که اون روز سیم تلفن رو به برق زد و عین تلفن ندیده ها با ذوق تلفن رو جواب داد و در نهایت به جای جواب الو گفتن...دود نصیبش شد من بودم... :-"
.....................................
اعتراف میکنم اون نوه ای که همیشه خدا...بعد اینکه عموم موهاش رو ژل میزد و میگرفت میخوابید،میرفت سراغش و تو خواب موهاش رو بهم میریخت من بودم.. :-".که در نهایت عموم مجبور میشد دوباره بره به حموم....اگه عموم بفهمه...ویــــــــــی... :-ss
.....................................
بچه که بودم عمو هام این سی دی و ویدیو رو که گیر میکرد مجبور بودند بازش کنند و تمیز کنند...بعد من هربار که این کارو میکردند میپرسیدم چرا بازش میکنین...همیشه میگفتن توش پول افتاده....بعد منم با دقت نگاه میکردم ببینم پوله کجاش گیر کرده...بعد یه بارم همه رو به خواب زدم ورفتم سر وقت ویدیو که با کلی استرس باز و بستش کردم ولی دریغ از پول...که این باز و بسته کردن من باعث شد این دستگاه خیلی قشنگ تر از قبل توش پول بیافته....یعنی خرج برداره..... :-".......نهایت کنجکاوی {-8
...................................
چند روز پیش بابای گرام سوئیج ماشین رو بهم داد که ماشین رو پارک کنم از شانس ما هم کلی ماشین تو کوچه بود...بعد این خواهر ما هم که چند روزی با من لج کرده بود هی حرف میزد و حواسم رو پرت میکرد منم یه بار اومدم سرش داد بزن که نمیدونم چی شد به جا داد زن...صدام اروم شد ولی فشار پام رو پدال گاز بیشتر در نتیجه ماشین که چند سانت با دیوار پشتی فاصله داشت...عقب رفت و...........اگه بابام بدونه......هنوز جاش تا اون حد معلوم نیست... :-ss X_X
 

!Muse!

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
174
امتیاز
1,271
نام مرکز سمپاد
فرزانگان زینب-3
شهر
تهران
دانشگاه
پلیـــــــــ تکنیــــــکـ
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف میکنم تا اواخر سال اول راهنمایی نمی دونستم سمپاد یعنی چی!!!(مخفف چیه) :-" :-" :-" :-" :-"
 

sogand1374

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
1,858
امتیاز
8,753
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
تبریز
پاسخ : اعترافگاه !

تف اصن! ^#^ #-o اه! #-o :-"

اعتراف میکنم فک میکردم نسترنگار و سینا سه قلو هستن! #-o :-" :D

عاقا یه تاپیک بزنیم این نسترنگار اینا بیان قشنگ توضیح بدن بیوگرافی و اینا رو! :Dیه جماعت رو از گمراهی در بیارن دیه! :D :-"
 

علی دباغی

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
212
امتیاز
690
نام مرکز سمپاد
شهید بهشتی
شهر
بیرجینیا
مدال المپیاد
پیر تر از این حرفام
دانشگاه
صنعتی بیرجند
رشته دانشگاه
صنایع_صنایع
پاسخ : اعترافگاه !

چندتا اعتراف:

1-بچه که بودم وقتی فیلم یکم ترسناک تر می شد می رفتم توی اتاقم یا پشت سر مامانم قائم می شدم

2-در دوران دبستان با خودم فکر می کردم چی میشه مامان یکی از دوستام(یک شخص خاصه)وقتی بزرگ شدم باهام ازدواج کنه! X_X
 

dissib

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
192
امتیاز
1,330
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف میکنم بچه که بودم یکی از اهدافم این بود یه نردبون خیلی بلند درست کنم برم رو ابرا بشینم ماه و خورشیدم با خودم بیارم پایین یه ستاره ام بذارم تو اتاقم :-"
بعدم که وقتی 4 سالم بود سوار هواپیما شدم کلی گریه کردم که منو همون بالا پیاده کنید برید که برم رو ابرا :-" :-"
 

parand

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
117
امتیاز
697
نام مرکز سمپاد
دبيرستان فرزانگان 1 تهران
شهر
تهران
مدال المپیاد
نقره کشوری المپیاد کامپیوتر
دانشگاه
دانشگاه صنعتی شریف
رشته دانشگاه
مهندسی کامپیوتر - نرم افزار
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف ميكنم وقتي دبستان بودم و از كلاس زبان ميومدم و خونه تنها بودم مخصوصا تو راه پله ها كلي سر و صدا ميكردم و آواز هايي با مضمون "من الان تو خونه تنهام" ميخوندم كه همسايه پايينيمون بفهمه تنهام دعوتم كنه برم خونشون! :-" ;))
 

(:TABASSOM:)

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
1,813
امتیاز
41,054
نام مرکز سمپاد
FRZ
شهر
TBZ
سال فارغ التحصیلی
94
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف می کنم که تو خونمون من همه رمزای موجود در خونواده رو دارن ولی کسی رمزای منو نداره
البته بیش تر مواقع رمزا فراموش شده و من باید رمز گشا باشم {-8 :D
 

skyfullofstars

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
304
امتیاز
1,055
نام مرکز سمپاد
فرزانگان کرمان
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف مي كنم بچه كه بودم صابون هايي كه رنگشون زرد بود را با بيسكوييت جابه جا ميگرفتم . =)) :-?? تازه يك بارم صابون را خوردم . :-"
 

جیرجیرک

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
439
امتیاز
1,835
نام مرکز سمپاد
فرزانگــــــــــــــان2
شهر
مشد
پاسخ : اعترافگاه !

به نقل از dreamy girl :
راسی راسی همه چیزای مختلف درمورد نسترنگار گفتن حالا من:
اعتراف میکنم فک میکردم ی نفره بعد اسمش نگار یا نسترنه :-" بعد ی اسمه نگار یا نسترن مستعار داره
B
اعتراف میکنم هنوزم نمیدونم راز اسمش چیه :-? ~X(

*********
اعتراف میکنم وختی بچه بودم مهر میخوردم :-& :))

*********
اعتراف میکنم وختی خواهرم بچه بودو بغلم بود بخواطر بی احتیاطیه من بود که سرش خورد به ایینه.....به خاطر من بود ک سرش تققققققققق خورد ب در....... #-o B-)
اعتراف میکنم ک خیلیی بلا سرش در اوردم :-[..........همشم ب خواطر دوس داشتن بود 8-> x:
 

baseri

F@|-|!mEh
ارسال‌ها
2,821
امتیاز
6,850
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 6
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
1394
مدال المپیاد
نانو
دانشگاه
علوم پزشکی البرز
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف مي كنم سوم دبستان كه بودم جشن تكليف داشتيم يكي از معلمامون ميگفت شماره تلفن خدا رو ميخوايد بدونيد ما هم گفتيم آره
بهمون گفت شماره تلفن خدا 24434 هستش ما هم باور كرديم دنبال يه موقعيتي بوديم زنگ بزنيم به خدا باهاش صحبت كنيم! :-"
 
بالا