• اگر سمپادی هستی همین الان عضو شو :
    ثبت نام عضویت

قهرمان بدبختى / بداقبالى هم لازم است

  • شروع کننده موضوع
  • #1

spider girl

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
102
امتیاز
665
نام مرکز سمپاد
فرزانگان1
شهر
بندرعباس
دانشگاه
هرمزگان
رشته دانشگاه
مکانیک
قهرمان بدبختى

بدبخت بودن بعضي وقت ها فايده دارد : ديگران با آدم همدردي مي كنند ، توجه بيشتر نشان مي دهند ، و آدم مي تواند از آن ها بخواهد كه از او با مهرباني مراقبت و مواظبت كنند. گويا آدم بدبخت به نحوي به ديگران مي گويد كه تو را به خدا يك كمي به فكر من باشيد و زير بغل مرا بگيريد. بدبختي مزيت ديگري هم دارد : ديگر زندگي خسته كننده نيست چون انسان خودش را محور عالم حس مي كند. انگار تنها كسي است كه در اين دنيا دچار چنين ضربه شوم و دردناكي شده است. شايد هم حس مي كند كه قهرمان است ، قهرمان همه بدبختي هاي عالم.


بداقبالي هم لازم است

حواستان باشد كه رنج ها جزء زندگي اند. هركس بايد در زندگي غم و رنج و بداقبالي داشته باشد.
البته رنج هايي هم وجود دارد كه انسان مي تواند از شرشان خلاص شود و در چنين مواقعي به رنج كشيدن ادامه دادن ، بي معني است. چرا بايد در چنين شرايطي بود وقتي مي شود چيزي را تغير داد.


((من احساس بدبختي مي كنم وقتي ميبينم كه هيچ ورزشي نمي كنم.
_خب ، ورزش كن.

سرم درد مي كند ، ديگر نمي توانم تحمل كنم.
_خب ، قرص مسكن بخور.

چه قدر خانهي بدون گل غم انگيز است.
_خب ، برو از باغچه گل بچين و بياور.))


اما البته غم هايي هم هست كه انسان نمي تواند از آن ها بگريزد :


((ديروز عصر گربه ام مرد. ده سال بود كه اين گربه را داشتم.
در بعضي موارد اصلا نمي تواني از غم فرار كني. "چرا فقط براي من چنين اتفاقي افتاد؟" با اين جمله در واقع داري سعي مي كني چيزي را بفهمي كه نمي توان فهميد. بعضي وقت ها هم آدم دچار عذاب وجدان مي شود‌ : "همه اش تقصير خودم بود ، من خودم مواظبش نبودم" . بعضي وفت ها آدم مي خواهد گناه را به گردن كس ديگري بياندازد : "دامپزشك هم كارش بدرد نخورد ، اصلا اشتباهي دارو داد" . گاه آدم دچار پشيماني و حسرت مي شود : "اي كاش هيچوقت گربه نمي داشتم" ))


انسان در اين مواقع هر چيزي ممكن است به خودش بگويد ، دنبال دليل براي بداقبالي و رنج مي گردد و هزار سوال از خودش مي كند. آنوقت علاوه بر آن بداقبالي و رنج چيزهاي ديگري هم اضافه مي شود : عصبانيت ، تاسف و پشيماني ، ترس و نگراني ، احساس گناه و عذاب وجدان و گاهي هم شورش و سركشي.
بعضي وقتا قبول كردن اين موضوع سخت است كه درد و رنج بخشي از زندگي است. نه خوب است نه بد.


شما چي فكر مي كنيي؟
 
بالا