• اگر سمپادی هستی همین الان عضو شو :
    ثبت نام عضویت

قدیمی‌ترین خاطره‌ای که یادتون میاد

mohad_z

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
2,394
امتیاز
22,770
نام مرکز سمپاد
فرزانگان سه
شهر
طـــهـران
سال فارغ التحصیلی
95
رشته دانشگاه
زیست فناوری/ ژنتیک
پاسخ : قدیمی‌ترین خاطره‌ای که یادتون میاد

فک کنم 5 یا 6 سالم بود هنوز تک بچه بودم و دلم ی خاهر کوچیک تر میخاس ب مامانمم گفته بودم من حتی حاضرم ی بچه سر راهی بیاریم بزرگ کنیم فق من ی خاهر داشته باشم!
ی شب تابستون مامانم و خالم رفته بودن بازار ( ینی صب رفتن شب اومدن) بعد تو دست مامانم ی بچه نوزاد خاب بودم اون قدر ذوق زده شدم ک وسط حیاط جیغ کشیدم( آخه تو حیاط داشیم دوچرخه سواری میکردیم) ینی رسمن در حد مرگ شوک بم وارد شده بود!
هیچ وخ یادم نمیره ک مامانم گفت : اروم بچه خابیده چ خبرته !


بعدش فهمیدم عروسک بود ... اون موقع این عروسکا تازه اومده بود تو مد!
 

M.Y.B.Q

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
191
امتیاز
1,294
نام مرکز سمپاد
فرزانگان4d
شهر
تهران
مدال المپیاد
نپرس!!!!
دانشگاه
شهيد بهشتي
رشته دانشگاه
دندون پزشكي:*
پاسخ : قدیمی‌ترین خاطره‌ای که یادتون میاد

سريال تولدي ديگر يادتونه؟
اخر تيتراژ پاياني يه نفر شنل روسر ايستاده جلو درياچه
من از وقتي اونو ديدم هميشه فك ميكردم طبقه پايينمون كه هميشه خاليه يه شبح با اون ريخت پايينه....كلا در گيري داشتيما......
 

Mahshad-nasr

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
112
امتیاز
933
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
سيرجان
رشته دانشگاه
کاش می دونستم.
پاسخ : قدیمی‌ترین خاطره‌ای که یادتون میاد

اقا من يادم مياد كه 3-4 سالم بوده بعد ما اونموقع تو مشهد زندگى ميكرديم
يادم مياد سر كوچمون يه قنادى بود كه داداشم ميرفت شكلات ميخريد بعد من اينارو ميزدم سر سيخ و ميگرفتم رو بخارى تا اب شن و بعد ميخوردمشون :D :-" ;))
البته قديمى تر هم يادم مياد ولى هاله اى بيش نيستن :-"



پى نوشت:چن وخ پيش رفتيم مشهد و جايي كه خونمون بود بعد ديديم خرابش كردن دارن جاش اپارتمان ميسازن :( :(( :-s
 

Saghar98

کاربر فعال
ارسال‌ها
25
امتیاز
47
نام مرکز سمپاد
فرزانگان مادر
شهر
Sirjan
پاسخ : قدیمی‌ترین خاطره‌ای که یادتون میاد

قديمي ترين خاطره اي كه يادم مياد مربوط ميشه به ٥-٦سالگيام،با دوست بابام و خانوادشون رفته بوديم سفر تو خيابون داشتيم قدم ميزديم ي خانوم ماشالا خيلي هيكلي سد معبر كرده بود منم با ارنجم كوبيدم تو پهلوش و فرار كردم دختر دوست بابام پشت سرم بود و همه تقصيرا افتاد گردن أون بيچاره =)) خيلي باحال بود تا يك ساعت با داداشاي مضروب بس كه خنديديم كبود شديم \:D/ :لایک
 

M@hsaa76

کاربر فعال
ارسال‌ها
21
امتیاز
50
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
میانداب
مدال المپیاد
اووووووووووف زیاد
رشته دانشگاه
بزشکی
پاسخ : قدیمی‌ترین خاطره‌ای که یادتون میاد

یکم که به مغزم فشارمیارم 4سالگیمو یادم میاد که با همسایه مون رفته بودیم استخر من یهو افتادم تو اب و شنا بلدنبودم داشتم دستو با میزدم ودستمو بیرون دراز کرده بودم که یکی دستمو گرفتو بیرون اورد دقیقا جای غرق شدنو اون کسی که نجاتم داد یادمه دیگه مرگو به چشمام دیدم [-o<
 

BRX

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
97
امتیاز
419
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
.
سال فارغ التحصیلی
96
پاسخ : قدیمی‌ترین خاطره‌ای که یادتون میاد

اولین خاطره ای که یادم میاد حدود 1ونیمم بود برف اومده بود با دختر خاله پسرخاله هام داشتیم آدم برفی درس میکردیم آخییییییییی مامانمم داشت با دوربین عکس میگرفت خونه مامان بزرگمم بود چقد خوش گذشتا x: x: x:
 

چشم بلبلی

کاربر نیمه‌فعال
ارسال‌ها
19
امتیاز
24
نام مرکز سمپاد
تیزهوشان 1
شهر
کرمان
دانشگاه
دانشگاه تهران
رشته دانشگاه
........
پاسخ : قدیمی‌ترین خاطره‌ای که یادتون میاد

ی بار (فک کنم مدرسه نمی رفتم فک کنما)
ی فیلم فوق ترسناک (البته برای من در آن زمان) ب اتفاق برادران عجییییییییجم دیدم
اسمش یادم نیس
ولی توش ی زنه بود که روح بود و همش بالا ی ساختمون معین بود
قیافشم خیلی ترسناک بود
بعععععععععععععد
این داداش مبتکر ما ور داشت ی چادر سیاد انداخت رو سرش بعد ی پشتیم جاسازی کرد
منم رفته بودم دستشویی
اومدم بیرون
بعدشم از ترس زبونم بند اومد و فقط دستمو تکون میدادم
تا2ساعت بعدشم عین مجسمه ابوالهول جلومو نگاه میکردم
داداشمم(الهی غوربونش برم) هنوزم که هنوزه خودشو سرزنش میکنه
ولی خداییش خیییییییییییییییلی ترسیدم :-ss
 

آیدا :)

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
858
امتیاز
2,637
نام مرکز سمپاد
فرزانگان امام رضا(ع)
شهر
لاهیجان
پاسخ : قدیمی‌ترین خاطره‌ای که یادتون میاد

فکر کنم یه بار که سه سالم بود یه صحنه ای رو یادمه که بابام می خواست بره بیرون و داشت از مامانم خداحافظی می کرد! نمی دونم چه چیز جالبی داشت که یادم مونده!! =)) =))

یکی دیگه ش هم وقتی بود که 4سال و نیم داشتم و برای این که برف بیاد با برادرم که دوسال ازم بزرگتره نماز خوندیم!!! بعد وقتی که برف اومد ، گفتم : خدا صدامون رو شنید ! ;;) ;;)
(فکر کن یه بچه به اون کوچیکی چه طور مغزش همچین جمله ای رو پردازش می کنه تا بگه! =)) )
 

پژواک

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
585
امتیاز
3,656
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
کرج
سال فارغ التحصیلی
95
پاسخ : قدیمی‌ترین خاطره‌ای که یادتون میاد

دقیق نمیدونم این قدیمی ترینشه یا نه...

با دختر عمم و عمم رفته بودیم لب دریا،بعد که میخواستم برگردیم من دهنمو وا کردم یه چیزی بگم که....
دیدم دهنم پر ماسه شده! :D
فقط نمیدونم دخترعمم با چه ظرافت و مهارتی و سرعتی اون یه مشت ماسه رو در عرض یه ثانیه پرت کرده بود تو دهن من! :-w
بماند که من هم در عرصه ی انتقام نهایت تلاش خویش را به کار بردم... :-"
 

Lotfi

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
135
امتیاز
193
نام مرکز سمپاد
فرزانگان- 92
شهر
قم
مدال المپیاد
يادمه روزگاري شيميايي شدم در حد 6 فصل مورتيمر فقط!
دانشگاه
دانشگاه علوم پزشکی قم
رشته دانشگاه
پزشکی
پاسخ : قدیمی‌ترین خاطره‌ای که یادتون میاد

مامانم ميگه ده ماهه بودم...
براي همين هم مطمئن نيستم كه يه خاطره ي حقيقيه يا مثلا تو همون بچگي ، 2 3 سالگي كسي برام گفته تو ذهنم مونده :-??
مامانم رفته بود توي حياط و من پشت پنجره به شيشه ميكوبيدم دودستي ماماااااااان!! :((
جالبه صحنه ي خاصي تو ذهنمه
 

sanaz15

کاربر فعال
ارسال‌ها
63
امتیاز
83
نام مرکز سمپاد
راهنمایی فرزانگان
شهر
تهران
پاسخ : قدیمی‌ترین خاطره‌ای که یادتون میاد

یادمه تقریبا 3 سالم بود از آب و اینا می ترسیدم رفتیم مسافرت چادر زدیم تو جنگل .یه برکه ای اون جا بود مامانم اینا با هزار زحمت بر داشتن منو آوردن لب این برکه که مثلا عکس بگیریم بعدش عکس که انداختیم بابام رفت سفره رو پهن کنه واسه ناهار ، مامانم رفت فلاکس چای رو بیاره منم همون جا مونده بودم . یهو نمی دونم چی شد زیر پام خالی شد سر خوردم افتادم تو برکه :(
خلاصه این برکه هم عمقش یه 2-3 متری بود این قدر داد و هوار کردم تازه حس کردم یه چیزی از اون زیره پامو گرفت خلاصه داشتم قبض روح می شدم که اومدن نجاتم دادن دیه ! :P

یه چیز دیگه هم یادم اومد مال چند سال پیشه......فکر کنم سوم یا دوم ابتدایی بودم رفتیم پارک.... منم که عاشق چیپس سرکه نمکی! =P~ چیپسم افتاد زیر تاب یه پسر بچه! و دیدین که این پسرا چی جوری لامصبا اوج می گیرن تو تاب سواری :-?? منم رفتم زیر تاب که مثلا قبل از این که تاب بیاد عقب چیپسم رو بردارم ، کصافط تابش هم از این آهنی نا جورا بود . پــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــق! خورد تو گوشم ! خون میومد اصن یه وضعی! کل اهالی خونه تا یه هفته آب طلا می خوردن =))
کلاس اولم که بودم یه حادثه مشابه بود با این فرق که خونه مامان بزرگم که بودم اپن های آشپز خونشون رو به روی هم بود منم دستم گرفتم بینشون شروع کردم تکون خوردن و تاب بازی! فک کنم بدونین چی جوری می گم! یهو با مغز رفتم تو این موزاییکاشونم دوسه تا از دندونام شکست لبمم از بس باد کرده کل صورتم رو گرفته بود والا #S-:

×محدثه : پست متوالی ترکیب شد.
 

ساررا

کاربر فعال
ارسال‌ها
74
امتیاز
121
نام مرکز سمپاد
فرزانگان2
شهر
قم
پاسخ : قدیمی‌ترین خاطره‌ای که یادتون میاد

باباي من معمولا عادت داره با دهن باز ميخابه يادمه بچه بودم ديدم بابام دهنش بازه فك كردم تشنشه اب ريختم تو دهنش بابام X-( X-( X-(من :-[ :-[ :-[مامانم اينا :)) :)) :)) :)) :))
 

Ромина

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
601
امتیاز
4,681
نام مرکز سمپاد
فرزانگانــــ یکـــــ
شهر
کرمان
سال فارغ التحصیلی
1394
پاسخ : قدیمی‌ترین خاطره‌ای که یادتون میاد

یادمه مامانم داشت حرف میزو و خیلی هم تندتند حرف میزد,بعد من هرکاری میکردم نمیتونستم مثل اون تند تند حرف بزن برای همین شروع کردم الکی یه سری حروف رو ریختم پشت سر هم که مثلا منم میتونم ایجوری:لرانتنس سرش اتدلالدنتنینلهتتنیتلهنیتنتهی!!!!
تازه کلی هم به خودم افتخار میکردم!!!!!
 

usboy

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
424
امتیاز
1,679
پاسخ : قدیمی‌ترین خاطره‌ای که یادتون میاد

اينو خودم يادم نيست ولي مامانم ميگفت يه بار وقتي سه سالم بوده مامانم هندونه قاچ كرده بوده بعد گذاشته بوده جلو من
بعد از يه مدت ديده من نيستم
بعد همه جارو گشته بوده دنبالم
آخرش شوهر خالم منو پيدا كرده بوده سره كوچه نشسته بودم و داشتم هندونه ميخوردم
 

parimah

کاربر فعال
ارسال‌ها
72
امتیاز
217
نام مرکز سمپاد
فرزانگان ن2
شهر
کرمان
رشته دانشگاه
معماری
پاسخ : قدیمی‌ترین خاطره‌ای که یادتون میاد

قدیمی ترین تصویری ک تو ذهنم هست اینه که نشستم رو پای بابا بزرگم ک برمیگرده به سه سالگیم یا حتی کمتر.چون بابا بزرگم وقتی سه ساله بودم فوت شد.
 

مري

کاربر نیمه‌فعال
ارسال‌ها
5
امتیاز
7
نام مرکز سمپاد
fARZANEGAN
شهر
آبادان
پاسخ : قدیمی‌ترین خاطره‌ای که یادتون میاد

يادمه بچه كه بودم رفتم توتراس خونه بادخترداييم صوفيا!
بعدباتخم مرغ ميزديم توماشين مردم!
يه بارم زدم توشلوارهمسايمون!
ازاون روز به بعدهمش بادخترداييم نامه براي آقاي همسايه مينوشتيم كه ماروببخشه!
بعدشم مينداختيم جلوي درخونشون!
 

میترا

میترا
ارسال‌ها
666
امتیاز
4,645
نام مرکز سمپاد
دبیرستان فرزانگان ۱
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
96
دانشگاه
دانشکده‌ی هنر و معماری تهران مرکز
رشته دانشگاه
ادبیات نمایشی
پاسخ : قدیمی‌ترین خاطره‌ای که یادتون میاد

مربوط به دو و نیم سالگیمه که با مامانم داشتم اسممو واسه اولین بار مینوشتم 8->
 

aramedel

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
78
امتیاز
269
پاسخ : قدیمی‌ترین خاطره‌ای که یادتون میاد

اووووووووم داداشم خیلی کوچیک که بود سرما خورده بود، طبق معمول دکترآمپول تجویزکرد :( :-s :-ss

هیچی دیگه حالاکی قراربودآمپول بزنه؟برادردکتر :>

آقااین میادآمپولو بزنه نمیدونم داداشه گرامی من چطوری،ریش این بدبختوکشیده :Dومقداریش کنده شده :-"

بله دیگه ;;) :D
 

ساراخانوم

کاربر فعال
ارسال‌ها
31
امتیاز
106
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 2
شهر
قم
پاسخ : قدیمی‌ترین خاطره‌ای که یادتون میاد

قديمي ترين خاطرم اينه كه هرموقع ميرفتيم خونه عزيزم شبا بخابيم من از اين پنجره هاشون ميترسيدم فك كنم اين تريس از بدو تولد با من بوده
 

ایلیا

لنگر انداخته
ارسال‌ها
2,799
امتیاز
15,064
نام مرکز سمپاد
حلی
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
97
مدال المپیاد
تلاشی بیهوده در المپیاد زیست شناسی!
دانشگاه
هنر تهران
رشته دانشگاه
عکاسی
قدیمیترین صحنه زندگی که تو ذهنتونه

دورترین صحنه زندگی که یادتونه چیه؟کجاس؟چند سالتونه؟
خودم که حدود 2.5 سالگیمو یه صحنه ازش یادمه.با این کامیون پلاستیکی ها(کمپرسی :-")لبه رودخونه دارم سنگ بازی میکنم :D
 
بالا