• اگر سمپادی هستی همین الان عضو شو :
    ثبت نام عضویت

فريده-۷۳۶۹

  • شروع کننده موضوع
  • #1

گردآفريد

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
398
امتیاز
2,380
نام مرکز سمپاد
فرزانگان2
شهر
مشهد
دانشگاه
علوم پزشکی مشهد
رشته دانشگاه
داروسازی
كتاب هايي كه خوانده شده
1.بوسه ي تقدير(ص:1)
2-افسون عشق(ص:1)
3-نيوشا(ص:1)
4-امشب(ص:1)
5-سياوش(ص:1)
6-تقدير شيرين(ص:1)
7-مرگ در ميزند(ص:1)
8-گندم(ص:1)
9-چشم هاي باروني(ص:1)
10-عشق ماندگار(ص:1)
11-لحظه هاي سوخته(ص:1)
12-همخونه(ص:1)
13-عاشقم باش
14-آبي ترين احساس
15-آرام
16-تنها با تو
17-خوشه هاي خشم
 
  • شروع کننده موضوع
  • #2

گردآفريد

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
398
امتیاز
2,380
نام مرکز سمپاد
فرزانگان2
شهر
مشهد
دانشگاه
علوم پزشکی مشهد
رشته دانشگاه
داروسازی
پاسخ : فريده-7369

بوسه ي تقدير:

ماجراي سر نوشت دختريه كه به خاطر ورشكست شدن پدرش مجبور به جدا شدن از نامزدش مي شه كه خيلي دوسش داره و مجبور به ازدواج با پسرعموي پدرش مي شه كه خيلي پولداره و ...
 
  • شروع کننده موضوع
  • #3

گردآفريد

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
398
امتیاز
2,380
نام مرکز سمپاد
فرزانگان2
شهر
مشهد
دانشگاه
علوم پزشکی مشهد
رشته دانشگاه
داروسازی
پاسخ : فريده-7369

افسون عشق:

ماجراي يك مردجووني به نام ياشاره كه تو زمان قبل انقلاب و تو يه خانواده ي پولدار زندگي مي كنه اما همه ي اين دارايي ها مال مادرشه!اين آقا ياشار جوري تو خانواده بزرگ شده كه نمي تونه رو حرف مادرش حرف بزنه و حرف حرف مادرشه اونم تو هر موردي،لباس پوشيدن،راه رفتن،غذا خوردن و حتي ازدواج!
مادرش ياشارو مجبور مي كنه كه با دختر خالش كه مثل مادر و خاله اش يه آدم تجملاتي و پر افادس ازدواج كنه،در صورتي كه نه ياشار اونو دوس داشته و نه اون ياشارو و اينم در حاليه كه ياشار عاشق يك دختر از يك خانواده ي تقريبا فقيره و هم چنين دختر خالش هم فقط به خاطر اين مي خواد با ياشار ازدواج كنه كه بتونه بره هامبورگ و اونجا زندگي كنه!!!!!
خلاصه ياشار به اين ازدواج اجباري تن مي ده و بعد از ازدواج به هامبورگ ميره ولي همسرش اونجا به هركاري دست مي زنه كه معني آزادي رو به خودش و ياشار نشون بده بعد از مدتي همسرش بر اثر بيماري ايدز كه به خاطر تزريق مواد مخدر بوده ميميره و ياشار با يه دل عزادار به ايران برمي گرده كه مي بينه مليحه،دختري كه عاشقش بوده داره با دوست صميمي ياشار ازدواج مي كنه!!!!!!
از اون به بعد ياشار منزوي مي شه و در راه پيروزي انقلاب به مبارزه دس مي زنه كه تو همين راه هم به شهادت مي رسه!
 
  • شروع کننده موضوع
  • #4

گردآفريد

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
398
امتیاز
2,380
نام مرکز سمپاد
فرزانگان2
شهر
مشهد
دانشگاه
علوم پزشکی مشهد
رشته دانشگاه
داروسازی
پاسخ : فريده-7369

نيوشا:

در ابتدا بايد عارض بشم كه اين رمان خوبه ولي اتفاقات فرعيو خيلي كش دار مي كنه و در عوض همه ي اتفاقات مهم داستان تو 10 صفحه ي آخر ميفته كه يه جورايي دچار گيجي خواننده مي شه!!!!

چكيده:ماجراي دختري كه پيش داييش توي شهر در ناز و نعمت فراوان بزرگ شده و حالا بعد از فوت داييش مجبور به ترك اونجا مي شه و به زادگاهش (روستايي در شمال)پيش پدرش برمي گرده!قراره طبق رسم و رسومات خانوادگيش با پسر عموش ازدواج كنه ولي خان روستاشون كه پسري جوانه عاشق اون مي شه و .....
 
  • شروع کننده موضوع
  • #5

گردآفريد

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
398
امتیاز
2,380
نام مرکز سمپاد
فرزانگان2
شهر
مشهد
دانشگاه
علوم پزشکی مشهد
رشته دانشگاه
داروسازی
پاسخ : فريده-7369

امشب:

ماجرا از اين قراره كه يه دختري بعد يه عالمه گير و وير با يه آقايي كه پليسه ازدواج مي كنه،بعد همه چي آرومه تا اينكه يكي از دشمناي اين آقا پليسه مياد و پسر اين پليسه رو مي دزده و مي كشتش و جنازشو مي فرسته واسشون!!!!!!
خانم اين آقا پليسه هم كه از دست دادن پسرشو از چشم شوهرش مي بينه قهر مي كنه و يه جورايي از شوهرش جدا مي شه اما شوهرش كه هنو اونو دوس داشته مي خواد كاري كنه كه برگرده سر خونه زندگيش و .......
 
  • شروع کننده موضوع
  • #6

گردآفريد

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
398
امتیاز
2,380
نام مرکز سمپاد
فرزانگان2
شهر
مشهد
دانشگاه
علوم پزشکی مشهد
رشته دانشگاه
داروسازی
پاسخ : فريده-7369

سياوش:

داستاني پسري به نام سياوشه كه عاشق دختر عمو(كه دختر خالش هم ميشه)شه و البته اون هم سياوشو خيلي زياد دوس داره و بنابراين اينا تقريبا باهم نامزد ميشن!بعد از مدتي سياوش متوجه مي شه كه سرطان خون داره و از اونجايي كه نمي خواد زندگي و آينده ي پريوشو بهم بزنه مي زنه زير همه چي و در حالي كه تو آتيش عشق پريوش مي سوخته،بهش مي گه كه دوسش نداره!!!!!
اما پريوش دلسرد نميشه و 2سال تموم سعي مي كنه كه سياوشو به زندگي اميدوار كنه والبته سياوشم بيكار نمي شينه و سعي مي كنه كه پريوشو به هر نحوي از خودش دلسرد كنه كه در پايان پريوش موفق مي شه و با سياوش ازدواج مي كنه!!!!!
بيماري سياوش هرروز پيشروي مي كنه كه يه روز ستاره(خواهر سياوش) تو مجله مي خونه كه راه درمان اين بيماري پيداشده و فقط به سلولاي گلبول ساز لگن يكي از فاميل هاي درجه 1 بيمار نياز داره.سياوش با اصرار زياد خانوادش راضي به اين عمل مي شه و بعد از سفرش به خارج و عملش صحيح و سالم به ايران برمي گرده و زندگيشو ميكنه!

يه اشكال كوچولو:اين داستان علاوه بر ماجراي پريوش و سياوش به چند ماجراي ديگه درباره ي قوم و خويشاي اين دوتا مي پردازه و نويسنده واسه خاطر پيگيري اين ماجراها مجبور به پريدن از يه شاخه به شاخه ي ديگه و در نتيجه باعث كلافگي خواننده مي شه!
 
  • شروع کننده موضوع
  • #7

گردآفريد

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
398
امتیاز
2,380
نام مرکز سمپاد
فرزانگان2
شهر
مشهد
دانشگاه
علوم پزشکی مشهد
رشته دانشگاه
داروسازی
پاسخ : فريده-7369

تقدير شيرين:

شيرين دختريه كه تو يه خانواده ي پرجمعيت زندگي مي كنه.وقتي به سني مي رسه كه به نظر خانواده اش بايد ازدواج كنه داييش كه تو يه كشور عربي زندگي مي كنند،شيرينو واسه پسرش خواستگاري مي كنه!خانواده ي اونم راضي از اين وصلت جواب بله رو مي دن اما برادر بزرگ شيرين (علي)راضي نبوده يعني هر وقت صحبت ازدواج شيرين مي شده سريع مخالفت مي كرده و جوش مياورده!!!!
بالاخره شيرين با پسر داييش ازدواج مي كنه و ميره خارج اما.....
وقتي مي رسه اونجا متوجه مي شه كه همسر دوم پسرداييشه و مي فهمه كه دليل ازدواج پسرداييش با خودش بچه دار نشدن همسر اول اون بوده!!!!!!
چند وقت به همين ترتيب مي گذره و شيرين فقط حق نوشتن نامه به خانوادشو داشته و البته تو نامه ها نبايد از از اين موضوع چيزي به اونا مي گفته،تا خبر مياد كه پدر شيرين داره مي ميره پس شيرين مجبور ميشه به ايران برگرده و اونجا پدرش بهش مي گه كه:تو بچه ي واقعي ما نيستي و ما تو رو تو يه سفر پيدات كرديم تصميم گرفتيم تورو بزرگت كنيم!
خلاصه پدرش فوت مي كنه وشيرين هم كه از زندگي تو غربت اونم با اون وضع خسته شده بوده از فريد(پسرداييش)در خواست مي كنه كه توافقي از هم جداشن و فريد هم به خاطر عذاب وجداني كه از پيش اومدن اين ماجرا داشته،قبول مي كنه تا يكم از بار گناهشو كم كنه. بعد از اون شيرين با علي ازدواج مي كنه و به خوبي و خوشي زندگي مي كنند!(آخرشو خيلي خنك گفتم نه؟!)
 
  • شروع کننده موضوع
  • #8

گردآفريد

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
398
امتیاز
2,380
نام مرکز سمپاد
فرزانگان2
شهر
مشهد
دانشگاه
علوم پزشکی مشهد
رشته دانشگاه
داروسازی
پاسخ : فريده-7369

مرگ در مي زند:

اين كتابيه كه درباره ي مرگ و بعدشو و قبلش و اينا بحث مي كنه.به نظر من كه سياحت غرب بهتره چون اومده داستان زندگي يكي بعد از مرگو توضيح داده ولي اين كتاب اومده كلي گفته و يه عالمه متون ادبي زده تنگش كه كتابو يكم كسل كننده كرده!!!!
 
  • شروع کننده موضوع
  • #9

گردآفريد

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
398
امتیاز
2,380
نام مرکز سمپاد
فرزانگان2
شهر
مشهد
دانشگاه
علوم پزشکی مشهد
رشته دانشگاه
داروسازی
پاسخ : فريده-7369

گندم

ماجراي دوتا پسرعمو به نام هاي سامان و كامياره كه از وقتي مي فهمم دختر عمشون سرراهي بوده ميفتن دنبال اين كه خانواده ي اصليشو پيدا كنن.
در پي همين جست و جو با يه شخصي به نام نصرت آشنا مي شن كه يه فرد تحصيل كرده اما معتاده و مجبوره واسه ي درآوردن هزينه ي زندگيش به هر كاري دست بزنه و البته اين نصرت برادر همون بچه ي سرراهيه!
در انتها زماني كه مي خوان به نصرت بگن اون خواهرش كه پدرش چند سال پيش فروختتش همون دختر عمه ي ايناس،مي فهمن كه اون بچه ي سرراهي دختر عمه شون نيس بلكه كامياره و .....

چند تا نكته:1.اين كتاب علي رغم نگاه مخاطبينش يه كتاب كاملا عاشقانه نيس يلكه كتابيه كه برخي از مشكلات جامعه رو نشون ميده!
2.من خودم زماني كه اين كتابو مي خوندم نمي تونستم ذهنمو رو يه موضوع متمركز كنم،چون اين كتاب عاشقانه شروع ميشه بعد سياسي ميشه بعد اجتماعي ميشه!يعني همش قالبش داره عوض ميشه!
3.در آخر همه چي بهم مي ريزه و يه جورايي يه حس نااميدي به مخاطب تحميل ميشه!(من خودم تا 2روز دپرس بودم!!!!)
4.در كل(از نظر من)نه يه كتاب خيلي عالي بود نه يه كتاب بسيار بد يه كتاب كاملا معمولي بود!!!!!
 
  • شروع کننده موضوع
  • #10

گردآفريد

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
398
امتیاز
2,380
نام مرکز سمپاد
فرزانگان2
شهر
مشهد
دانشگاه
علوم پزشکی مشهد
رشته دانشگاه
داروسازی
پاسخ : فريده-۷۳۶۹

چشم هاي باروني:

تو اين كتاب نويسنده از زندگي يه دختر از يه خانواده ي فقير صحبت كرده!از كمبود محبت هاي اين دختر كه مي خواد با دوستي با يه پسر گرگ صفت جبرانشون كنه!از افتادنش تو دام يه باند دزدي كه از يه عده آدم از همه جا مونده و رونده تشكيل شده!!!از دخترايي كه از خونه هاشون فرار كردن از پسرايي كه از خونه بيرونشون كردن!!!!!!
اين كتاب درباره ي مشكل الان جامعه مون صحبت مي كنه از مشكلي جدي.از چيزي كه زندگي هزاران دختر بيچاره رو نابود مي كنه اول بدبختشون مي كنه بعد هم به كام مرگ مي كشدشون!!!نمي تونم ماجراي داستان توضيح بدم حتما برين بخونينش!!!!!!!!
 
  • شروع کننده موضوع
  • #11

گردآفريد

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
398
امتیاز
2,380
نام مرکز سمپاد
فرزانگان2
شهر
مشهد
دانشگاه
علوم پزشکی مشهد
رشته دانشگاه
داروسازی
پاسخ : فريده-۷۳۶۹

عشق ماندگار:

اين داستان يه محوريت خاصي نداره يعني من كه خوندم هيچ نتيجه ي اخلاقي اي ازش نگرفتم!!!!!!!!
اين داستان دختري به نام سايه ست كه آقايي به نام اردلان عاشق اون شده،ولي از اونجايي كه اين آقا اردلان به همه ي دخترا بدبينه از مطرح كردن خواسته اش مي ترسه!!!!!
برادر اردلان با يكي از دوستاي سايه كه باهم رفت و آمداي خانوادگي دارن،ازدواج مي كنه و در نتيجه اين دونفر بيشتر باهم برخورد دارن.
بالاخره اردلان دلشو به دريا مي زنه و به سايه پيشنهاد ازدواج مي ده و سايه هم قبول مي كنه و باهم ازدواج مي كنن.سايه در طول زندگي مشتركش با اردلان متوجه مي شه كه اردلان بعضي اوقات بي دليل عصبي مي شه يعني عصبي كه چه عرض كنم خل مي شه!!!!
بعد از يه عالمه گير و وير بالاخره اردلان دليل حساسيتاشو با سايه در ميون ميذاره كه من نمي گم تا يه چيزي بمونه كه شما برين و بخونين!!
زندگيشون به خوبي و خوشي ادامه داشته و اونا صاحب يه پسر به نام سوشا هم ميشم ولي تو يك شب شوم....
زماني كه سايه و اردلان با هم مي رن خريد،سايه و ماشين تصادف مي كنه و بعد از چند ساعت قبل از اين كه به اتاق عمل بره ميميره! اردلان ضربه ي روحي سنگيني مي خوره اما با ديدن حاصل عشقش با سايه يعني پسرش سوشا عمري دوباره مي گيره و به زندگيش ادامه ميده!
 
  • شروع کننده موضوع
  • #12

گردآفريد

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
398
امتیاز
2,380
نام مرکز سمپاد
فرزانگان2
شهر
مشهد
دانشگاه
علوم پزشکی مشهد
رشته دانشگاه
داروسازی
پاسخ : فريده-۷۳۶۹

لحظه هاي سوخته:

ماجراي دختريه كه دچار مي شه!به خاطر عشقش درسش رو ول مي كنه و به جواب خواستگاري فرهاد جواب مثبت مي ده،هرچندكه هر دو خانواده با ازدواج اون دو مخالف بودن!
ازدواج مي كنن و زندگيشونو تو يه كلبه ي كوهستاني پاي يه كوه شروع مي كنن اما اين زندگي رويايي بعد از رفتن فرهاد به شهر به بهانه ي كار از بين مي ره!
مينا به روستاي خدمتكار پيرشون مي ره تا پيرزني رو كه داره با مرگ دست و پنجه نرم مي كنه رو به آخرين آرزوش يعني ديدن دخترش برسونه!!!
بعد از يه مدت پيرزن مي ميره و مينا تو خونه ي دختر اون به زندگي سرشار از غمش ادامه مي ده!تو اين مدت مينا بيكار نمي شينه و به تدريس به بچه هاي اون روستا مشغول مي شه و در ضمن همين خودش هم درسشو ادامه مي ده تا اينكه يه روز زمستوني خبر مياد كه برف شديدي تو روستاهاي بالادست اومده و بهمن همه ي خونه ها رو از بين برده كه خونه ي عشق مينا و فرهاد هم جزو همون خونه ها بوده!زير اين همه فشار قلب مينا آسيب مي بينه و اون تو جووني دچار بيماري قلبي خطرناكي مي شه،اما نمي تونسته هزينه ي عملشو دربياره واسه همين با يه قلب معيوب به جستجو هاش واسه پيدا كردن همسرش ادامه مي ده!بالاخره زحمت هاي مينا به بار مي شينه و فرهادو پيدا مي كنه اما....
آخرش واقعا قشنگه ولي نمي گم كه خودتون برين بخونن!!!!!
 
  • شروع کننده موضوع
  • #13

گردآفريد

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
398
امتیاز
2,380
نام مرکز سمپاد
فرزانگان2
شهر
مشهد
دانشگاه
علوم پزشکی مشهد
رشته دانشگاه
داروسازی
پاسخ : فريده-۷۳۶۹

همخونه:

اندر احوالات اين كتاب:
مردي به نام حاج رضا سرپرستي دختري به نام يلدا رو از 16،17سالگي به عهده مي گيره و حالا كه تقريبا21سالشه ازش خواسته اي داره!
از اون مي خواد با پسرش به مدت 6ماه ازدواج كنه تا شايد از رفتن به خارج صرف نظر كنه و بعد از 6ماه از هم جدا شدن و انگار نه انگار كه اتفاقي افتاده و هردو برن سراغ زندگي خودشون!
بالاخره يلدا و شهاب در سكوت باهم عقد مي كنن و واسه ي شروع زندگي مشترك 6 ماهه شون ميرن خونه ي شهاب!همه چي خوب بوده و اونا در صلح و صفا و آرامش زندگي مي كردن تا اين كه يلدا متوجه مي شه شهاب قصد داره با دختري به نام ميترا ازدواج كنه و بره خارج!
يلدا بعد از فهميدن اين خبر بهم مي ريزه چون عاشق شهاب شده بوده و ....
 
  • شروع کننده موضوع
  • #14

گردآفريد

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
398
امتیاز
2,380
نام مرکز سمپاد
فرزانگان2
شهر
مشهد
دانشگاه
علوم پزشکی مشهد
رشته دانشگاه
داروسازی
پاسخ : فريده-۷۳۶۹

عاشقم باش:

اين داستانو به افرادي كه از عشق و عاشقي خوششون نمياد پيشنهاد نمي كنم چون توش خيلي افراطي عمل شد!

تو اين داستان از عشق پاك يه دختر صحبت شده از عشقي كه در نگاه اول هيچ وصالي نداره اما با صبوري عاشق به سرانجام خوبي مي رسه،از اين صحبت شده كه هيچ چيز مثل اختلاف طبقاتي،اختلاف دين و اختلاف نژاد نميتونه جلوي قدرت عشقو بگيره و اينكه عشق حقيقي از بين نمي ره!
 
بالا