گند های دوران كودكی

پاسخ : گند های دوران كودكی

در دوران طفولیت بعد از کلی وقت رفتیم خونه ی عموی مامانم مهمونی منم فضول رفته بودم تو یکی از اتقاشون فضولی که قیچی رو کنار چادر تازه دوخته شده دیدم (منم عشق قیچی!)چادر تویه دستم قیچی تو دست دیگه ام ......
داشتم چادر بیچاره رو پاره پوره میکردم که..... مامانم رسید!!!! :-s :-s
 
پاسخ : گند های دوران كودكی

خب من و
پسرخالم همسنیم (درستش که من 19 روز بزرگ ترم)
بچه که بودیم خونه مامان بزرگ یخچالشون خراب شده بود ! همه چیزا رو گذاشته بودن روی فن یکی از اتاقا تا خنک بمونه ...
از قضا بین اون خوراکی ها شونه ی تخم مرغ هم وجود خارجی داشت !
هیچی دیگه در زمانی ما بین 2 و 3 سالگی یا شایدم 3 و4 سالگی تصمیم به برگزاری مسابقات جهانی تخم مرغ پرت کنی گرفتیم ! :D
و هر تخم مرغی که با سرعت بیشتری به زمین برخوره و صدای بهتری بده برندس ! :-"
خلاصش که فرش رو با تخم مرغ یکسان نموده و بسی خوش گذشت ... ! :-[
(بیچاره پسرخالم کتک هم خورد :D ... من خیلی مظلوم فقط خندیدم) :D
 
پاسخ : گند های دوران كودكی

سلام...یادمه هنوز مدرسه نمیرفتم...مامانم یا مرغ داشت که انصافا اگر روزی 2تا تخم نمیذاشت هر روز یکی رو دیگه میذاشت...مامانمم خیلی دوسش داشت...یه روز جو دکتر بازیمون گرفته بود...گفتم که این مرغه مریضه باید من بهش آمپول بزنم تا خوب بشه...بعدشم یا آمپول برداشتم و آب و مقداری جوهر نمک و یه کم روغن مایع برداشتم و مثلا یه معجون درست کردم و زدم به اون مرغ بیچاره...مرغه تا ظهر زنده بود..اما عصر...واویلا شد...مامانم کلی منو کتک زد منم :(( :(( :(( چیکار کنیم.بچه بودیم دیگه :D
 
پاسخ : گند های دوران كودكی

ما همهی برو بچ فامیل امدن خونمون خابیدن دختر و پسر صبح پاشدیم میخاسیم بازی کنیم
تصمیم گرفتیم چندتا بالش بزاریم و با صندلی بیوفتیم زمین هی ماها بازی کردیم تا صندلیمون شکست
ماها: :-ss
مامان: X-(
ماها: :((
مامان: :-$
ماها: :((
مامان: :)
ماها: :D
مامان: X-(
 
پاسخ : گند های دوران كودكی

روز اول مدرسه ها دیر رفتم جشن تموم شده بود :)) =))
یک سالم بوده.تازه راه میرفتم از پله طبقه دوم افتادم طبقه یک...چیزی یادم نمیاد ;))
 
پاسخ : گند های دوران كودكی

7ساله بودم بااصرارازمامانم خواستم كه كاراتوكردن لباساىاون روزروبه من بسپره اونم قبول كردوبعدازاتوكردن لباساىلازم يهوبه ذهنم رسيدكارىكنم كه مامانم امروزقراره بره خونه دوستش خوشحال بشه باخودم فكركردم كه كدوم لباسشواتوكنم كه فكرم سمت جوراب پارازينش رفت واتو.
 
پاسخ : گند های دوران كودكی

این گند مربوط به خودم نمیشه:
چند سال پیش که هنوز Ben10 وجود نداشت دختر خاله ام و پسرش اومده بودن خونه ما، پسرش (کوروش)اون موقع 4 ساله بود و عاشق اسپایدرمن!به منم میگفت خاله. کوروش لباس اسپایدرمن پوشیده بود بهم گفت:خاله لباسمو ببین!! گفتم:به به!چه لباسی قشنگی! بچه هم واسه خودش ذوق کرد. چند لحظه بعد دوباره اومد گفت:خاله جورابمو ببین(جورابش هم اسپایدرمن بود). گفتم:اینم خیلی قشنگه!آفرین. بچه دوباره ذوق کرد. رفت بعد چند لحظه اومد کلاهشو آورد گفت:خاله کلاهمو ببین!(اینم اسپایدرمن بود!) گفتم:همه شون قشنگن خاله، مبارکت باشه. بچه خرذوق شد رفت. بعد چند لحظه اومد دیدیم رفته زیرپیرهنی اش رو روی تی شرتش پوشیده که به ما نشون بده! :))(اونم اسپایدرمن بود!) :))
 
پاسخ : گند های دوران كودكی

یه دفعه بچه بودم بعد رو دیوار چرت وپرت نوشتم فک کردم پاک میشه بعد هر کاری کردم پاک نشد
منم اومدم آخرش نوشتم متین خر است بعد مامانم فک کرد خواهرم نوشته بعد اومد حالشو گرفت اساسی
 
پاسخ : گند های دوران كودكی

کلاس اول دبستان بودم صمیمی ترین دوستم همسایمونم بود نصفه شب داداشم اغفالم کرد گف برو بگو دوستت بیاد دم در باهاش صحبت کنو اینا..
منم که غافل همین کارو کردم بیچاره بلافاصله که اومد دم در داداشم از پنجره سرنگ پر از آبو روش خالی کرد!!!!!!!!!!!!!!
بیچاره 10 روز باهام قهر کرد
مامانش X-( X-( X-(
مامانم :-? :-w :-w :-w ~X(
داداشم که اصن انگار نه انگار این وسط نقشی داشته: =)) =))
 
پاسخ : گند های دوران كودكی

من بچه ی آخر بودم پسر هم بودم یه وضی داشتم تو خونه اصن

از شکستن لامپو لوسترو گرفته تاخالی کردن آب رو گاز رو دوربین

ولی هیچکودوم به اندازه ی تیر زدن تو تی وی ال سی دی با تفنگ ساچمه ای حال نداد

یه نقطه تو تی وی اومد هیچجوری هم نمیرفت

بعد کم کم بزرگ شد انقد که 4 خط مشکی موازیه طول تی وی تو تلویزیون بود هیچی معلوم نبود :-" :-"
 
پاسخ : گند های دوران كودكی

بچه بودم با كله رفتم تو سطل آشغال :)) لبم پاره شد
مجبور شدم بخيه كنم

يه بارم وايتكسو از زير ظرف شويي برداشتم
مامانم كه ازم گرفت ديد همه لباسم سفيد شده! :D
 
پاسخ : گند های دوران كودكی

این تفنگ ها بود توش تیر میذاشتن اگه به کسی میخورد درد داشت
ما فکر کردیم خالیه و توش تیر نیست ما هم جوگیر تفنگو مثل فیلما رو سرم گذاشتمو فشار دادم توش تیر بود تا کلی وقت سرم درد میکرد
 
پاسخ : گند های دوران كودكی

بچه كه بودم از عينك زدن به شدت بيزار بودم . :-& براي همين عينكم را خيلي شيك ميگذاشتم زير بالشت بعد شروع ميكردم به پريدن روي بالشت و نشستن و اينا تا اين كه يك صداي تق ميشنيدم :> بعد خيلي ريلكس بالشت رو بر مي داشتم تا مطمين شوم ماموريت با موفقيت انجام شده . :)) بعدشم خيلي ريلكس تر ميرفتم به بازيم ميپداختم . =)) براي همين در كودكي اينجانب بيش از 100 مدل عينك كه هر كدام بيش از 200 بار تعمير شده بودند داشتم . :-"
 
پاسخ : گند های دوران كودكی

یه بار کل بتادین رو تو حیاط خالی کردم!!(به خاطر نفرت تاریخیم و سوزشی داره و زیاد باش سروکار داشتم :))) بد مامانم از خواب بیدار شد زود شلنگو برداشتم که گندو جمعش کنم!!بماند که فهمیدن.......
یه بار دیگه هم باز سر ظهر بود!!!!باز به علت نفرت تاریخیم این دفه از سس خردل!!!از تو یخچال برداشتمش و انداختم تو کوچه!!!!بعد بابامم پررو!!رف برش داشت!!!بعد نمکیه باز پرروتر!!!!در زد که یه سسی بیرون بووووود!!!برش داشتین!!!!!خلاصه اینجوری دیگه :)) :))
 
پاسخ : گند های دوران كودكی

یه بار رفته بودیم پیک نیک. بعد مامانم فلاسک اب رو تا خرخره از اب جوش پر کرده بود.بعد من دلم چایی خواست. من از اونجایی که از چیزای داغ بدم میاد همیشه چیزای داغ رو تست میکردم. فلاسک هم که دهنه شو دیدید.فقط مخصوص لیوانه.من فلاسک رو برداشتم در شو باز کردم بردمش سمت دهنم.فکر کنم بقیه اش رو خودتون حدس بزنید. فقط یادمه با سرعت نور می دوییدم و دنبال اب میگشتم. تا چند وقت از لب پایینم تا گردن سوخته بود.ولی خدا رو شکر جاش نموند
 
پاسخ : گند های دوران كودكی

اوني كه بيشتر تو ذهنمه نقاشي هاي روي ديواره... :P
 
پاسخ : گند های دوران كودكی

دختر خاله ـَمُ از رو این تخت دو طبقه ـَش انداختم پایین دماغ ـِش شیکست !
الان ـَم دماغ ـِش غوز داره واسه همون ـه !


نادم ـَم :|
 
پاسخ : گند های دوران كودكی

من هم يكباروقتي بابام خوابب ود پاشو لاك قرمز زدم!
 
پاسخ : گند های دوران كودكی

میرفتم بند کفشای بابامو (از این پوتینا بود که تو کارخونه می پوشن )باز میکردم همشو بعد صبح که اون عجله داشت بره باید میشست یه ساعت بند کفشاشو می بست :D
 
پاسخ : گند های دوران كودكی

یه بار خواهر محترم امتحان زیست داشت...ظهر برگشت خونه طبق عادت همیشگی دعوامون شد...بعدشم خوابید...ساعت رو روی4 تنظیم کرده بود.منم واسه اینکه زود بیدار نشه رفتم گذاشتم رو 6!
از خواب بیدار شد،بسی عصبانی...امتحانشو خوب داد ولی :D
 
Back
بالا