• اگر سمپادی هستی همین الان عضو شو :
    ثبت نام عضویت

گند های دوران كودكی

shirin!

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
670
امتیاز
5,637
نام مرکز سمپاد
فرزانگان کاشان
مدال المپیاد
در ارزوی طلاونقره و برنز
دانشگاه
کاشان
رشته دانشگاه
مکانیک
پاسخ : گند های دوران كودكی

با خواهرم که میخواستیم
بازی کنیم از بازی کلا
بخش اشپزیشو خیلی دوست داشتیم :)
ماهم هرچه سیخ داشتیم
میبردیم تو حیاط با گل کباب درست میکردیم
یه حالی میداد کلا همه جا رو به گند میکشیدیم :)
 

seulfille

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
485
امتیاز
1,845
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
بندرعباس
پاسخ : گند های دوران كودكی

گندی که میخوام تعریف کنم استثناً مال 2-3 سال پیشه...واسه13 به در رفته بودیم پارک جنگلی بعد همه رفته بودن بگردن منو و دوستم مونده بودیم...خلاصه دیدیم بیکاریم گفتیم چیکار کنیم چیکار نکنیم گفتیم بیایم یه بشقاب غذای مخصوص سرآشپز درست کنیم...بله دوستان عزیز اونی که مشاهده میکنین غذای مخصوص سرآشپزه ترکیبی از دمپختک خاله,آبلیمو و سالاد,کمی ماست و چندتا ترکیب سری مخصوص سرآشپز!!
پ.ن:غذا حیف و میل نشداااا نوش جان کردیمش :D جاتون رنگ صورت این :-&
پ.ن2:میدونم یه کم حال به هم زنه ولی به جون خودم خوشمزه بود
 

korosh_vfd

کاربر نیمه‌فعال
ارسال‌ها
18
امتیاز
24
نام مرکز سمپاد
دبیرستان تیزهوشان گنبد
شهر
گنبد
پاسخ : گند های دوران كودكی

B-) من وقتی بچه بودم یه فیلم دیدم توش نینجا ها از دیوار ها بالا میرفتن اقا یه بار تو اتاق با دخترخالم حبس شدیم =)) (درش خراب بود) مهناز(دختر خالم)خیلی مهربون و نازه داش برام نقاشی میکشید منم که ماشاالله عاشق این نینجا ها شده بودم همین که مهناز رفت طرف در که ببینه چیشده ماهم رفتیم طرف پنجره(طبقه 2 بودیم) دیواره مونم سنگ بود جوری که میشه ازش راحت پایین رفت بلهه منم ساعت 7 شب تو تاریکی از دیوار پایین رفتم و درو باز کردم ...... بعدشم این مهناز نامرد قضیه رو لو میده وما یه دعوای حسابی میشیم اما عوضش کلی تو فامیل حرف افتاد که من 10 ساله از دیوار پایین اومدم هنوزو که هنوزه مهناز به من میگه نینجا(اکثر فامیل بهم میگن مخصوصا پسر خالم) [وقتی از دیوار پایین میرفتم یه سنگ لوزی شکل از دیوار کنده شد هیچکسم نفهمید کاره من بوده] یه بارم نزدیک بود برق منو پسر عموم رو بگیره بهش گفتم اگه سیخ و بزنی تو پریز اسپایدیدرمن میشی :D اما شانس اوردیم برقا رف خودمم دستشو گرفته بودم #S-: یه بار دیگه هم نزدیک بود با ماشین برم تو مخابرات ^#^ :-s (< O0
 

Sarina_ahm

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
717
امتیاز
5,265
نام مرکز سمپاد
فرزانگان امين یکـــ
شهر
جَهــان / ٢
سال فارغ التحصیلی
92
دانشگاه
علوم پزشكى اصفهان
رشته دانشگاه
پزشكى
تلگرام
اینستاگرام
پاسخ : گند های دوران كودكی

یادمه رفته بودیم واکسن بزنیم بعد مامان نامردم بهم نگفته بود داریم میریم کجا...بعد که یهو دیدم رفتیم کجا شروع کردم به جیغ و داد که:"بذارین من برم... به خدا فردا میام... خدایا چرا من اینقد بدبختم..." بعدم فرار کردم ;;) کلا تو کولی بازی و جیغ و داد یلی بودم بنده :>
 

a112

کاربر فعال
ارسال‌ها
34
امتیاز
305
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 1
شهر
ارومیه
رشته دانشگاه
پزشکی
پاسخ : گند های دوران كودكی

وقتی بچه بودم بابابزرگم یه آکواریوم بزرگ خرید پر از ماهی های رنگارنگ! همیشه وقتی میرفتم خونشون اول به ماهی ها سلام میدادم بعد به بقیه! یه بار آکواریوم جاشو عوض کرده بودن ..گذاشته بودن روی یه میز.....من و پسر داییم قدمون نرسید آویزون شدیم به آکواریوم تا خودمونو بالا بکشیم و ماهیهارو دید بزنیم((عقلمون خط نمیداد که اویزون شی آکواریوم برمیگرده روت))...آکواریوم افتاد رو ما دو تا....ما محله رو گذاشتیم رو سرمون با جیغ وداد...تو بیمارستان 3,4 تا پرستار جمع شده بودن یکی یکی شیشه هارو از بدنمون میکشیدن بیرون!!! :D
 

bahar.b.e

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
94
امتیاز
299
نام مرکز سمپاد
دبیرستان فرزانگان 1 تهران
شهر
تهران
دانشگاه
در آینده بهتون میگم.
رشته دانشگاه
این نیزبه آینده واگذار میشه
پاسخ : گند های دوران كودكی

وقتی من بچه بودم وقتی یه چیزیو می خواستم معمولا بهش می رسیدم. یه بارم که با بابا و بابابزرگم داشتیم تو بازار راه می رفتیم یه سه چرخه ای چشم منو می گیره. خلاصه منم از دست بابا و بابابزرگم فرار می کنم میرم میشینم روش. دیگه هم ولش نمی کنم. خلاصه مجبور میشن برام بخرنش چون هر کاری می کردن از روش پا نمی شدم.(حتی بلندم هم می کن اما من دسته سه چرخه رو ول نمی کنم.) :D :D :D :D
حدود یه ماهی دوران خوشی رو با سه چرخه سپری می کنیم تا وقتی که حوصلم ازش سر میره. یکی از عادت های دیگه ی بچگی منم این بوده که وقتی حوصلم از یه چیزی سر میره دیگه کاری به کارش ندارم. بعد گیر می دم که یه سه چرخه دیگه می خوام و معقولا برام نمی خرن. منم که می بینم دیگه چاره ای برام نمونده سه چرخه امو از بالکن پرت می کنم پایین. :-" :-" :-" :-" ;)) ;))بعدش به سه چرخه جدید می رسم ولی متاسفانه این یکی سنگسن بود و زورم نمی رسید پرتش کنم. در نتیجه می مونه برای من و بعد از منم به خواهرم میرسه و الان هم در انباری خاک می خوره......
 

shirin!

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
670
امتیاز
5,637
نام مرکز سمپاد
فرزانگان کاشان
مدال المپیاد
در ارزوی طلاونقره و برنز
دانشگاه
کاشان
رشته دانشگاه
مکانیک
پاسخ : گند های دوران كودكی

اول ابتدایی که بودم!
علوم داشتیم مدرسمون
تازه چندتا اهنربای باکلاس خریده بود
ماهم شیطون معلممون که رفت بیرون
رفتم برم اهنربا رو ببینم از دستم
افتاد شکست ... :-ss
وای نمیدونید چه صحنه ای بود
همه داشتن میدویدن سمت
خانوم که همه چیزو بگن
منو میگی ~X( :(( ~X( :((
 

شقایق س.

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
1,112
امتیاز
5,954
نام مرکز سمپاد
فرزانگان - فرزانگان ناحیه یک
شهر
زابل - کرمان
سال فارغ التحصیلی
96
دانشگاه
فردوسي مشهد
رشته دانشگاه
مترجمي زبان فرانسه
پاسخ : گند های دوران كودكی

دقت کردین چه گندای بدی زدیم ما سمپادیا؟ :-/

یه چیزی تازه یادم اومد:
یادمه بچه که بودم مامانم شربت زعفرون درس کرد.
منم خیلی خوشم اومد
یه روز که بابام نبود و مامانم خواب...
تصمیم گرفتم شربت زعفرون درس کنم :D
وارد حیاط خلوت شدم ولوازم مورد نیاز که یکیشون تمام زعفرون های خونه بود رو برداشتم و..... {-8(به به چه خوش مزه)

میبخشید منظورم حیاط خلوت بود :D
حیاط خلوتی سرشار از زعفران... =))

به این میگن یه گند گرون قیمت ^-^ :-" X_X ^#^ :-?? ;))
 

Mozartine

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
388
امتیاز
1,737
پاسخ : گند های دوران كودكی

مهدكودك ميرفتم..حدود ٤ سالم بود
يه گربه ي اسباب بازيه كوچولو داشتم اندازه يه كفه دست!
بعدش از امكانات(!) اين گربه هه اين بودش كه يه پسونك داشت..آبش ميكردي بعدش گربه رو كه ميچلوندي از اونور مثلا چيز ميكرد! :))
طبيعتا من عاشق اين بودم! خب خيلي باحال بود! فرض كنين فشارش ميدادم دستم خيس ميشد ذوق مرگ ميشدم كه وااااي! جيش كردي؟! نچ نچ نچ!
كلا هي آبش ميكردم ميچلوندم بدبختو
بعد يه روز برده بودمش مهدكودك
آب پرتقالم داشتم
با هزار بدبختي و كثافت كاري آب پرتقال هارو ميكردم توي شيشه ي اين بعد ميگرفتم بالا دهنم گربه هه تو حلقم چيز ميكرد!! :)) :))
بعد رنگشم زرد اينا بود ديگه!
يني خدااا!
بعد يادمه اين دختراي لوس ننر جيغ ويغ ميكردن پسرا ميخنديدن بشون!
آخرشم خاله ي مهد كودك دعوام كرد گرفت گربمو ازم... :(
 

کوزت

کوزت
ارسال‌ها
1,651
امتیاز
7,346
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 3 مشهد
شهر
مشهد
رشته دانشگاه
مهندسی کامپیوتر
گندهای دوران کودکی

منم ی تفنگ آبی داشتم ی ماه فقط دستم بود :D
تو این ی ماه نقشه لیوان داش واسم :D

24 ساعته سره تفنگه تو حلقم بود بعد فشارش میدادم آبا میرف تو دهنم میخوردم x: >:D< :D

ادرارم زیاد شده بود از بس آب میخوردم :-[ :))

بعد من عادت داشتم جیش که میکردم همونجا که جیش کرده بودم میشستم :-ss :-sبعد دپرس :(و بعدشم خوابم میبرد (:| ;;)

الان من ی سری عکس دارم به حالت خواب گوشه های خونه تفنگ آبیه ام دستمه زیرمم خیسه =))

آخرش سره همین جیش مامانم تفنگه رو قایم کرد(گف داده نمکی) =((
 

*M.M*

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
781
امتیاز
4,462
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
پاسخ : گند های دوران كودكی

یکبار بچه بودم به تلفن و اینا علاقه خاصی داشتم تلفنو زدم به برق یکدفه صدای زنگش در اومد ^-^
از برق کندمش دیدم داره ازش دود در میاد :D
 

brano

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
421
امتیاز
1,054
نام مرکز سمپاد
فرزانگان1
شهر
همدان
رشته دانشگاه
پزشکی
پاسخ : گند های دوران كودكی

واسه مامان بزرگم يه مهمون خيلي محترم اومده بود و كلن مامان بزرگم قصد داشت خيلي خودشو واسه اون بگيره
صندلي گذاشتم از رو طاقچه يه چيزي برداريم كله ام خورد به قاب عكس و يهو از اين قاب هاي سنگين فلزي با لبه افتاد رو كله خانومه واي كه چقد باحال بود
بعدن معلوم شد خانومه از اون حادثه به بعد دچار سردرد هاي شديد شده (< (< (< (< (< (< (< (<
 

bahar.b.e

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
94
امتیاز
299
نام مرکز سمپاد
دبیرستان فرزانگان 1 تهران
شهر
تهران
دانشگاه
در آینده بهتون میگم.
رشته دانشگاه
این نیزبه آینده واگذار میشه
پاسخ : گند های دوران كودكی

میگن بگو باد بزن بعد که میگی کلی برات ادامش میدن(برو سر کوچه داد بزن، یه بستنی گاز بزن...) پسر عموی منم خیلی منو با اینا اذیت میکرد. منم هیچ وقت حواسمو جمع نمی کردم که نگم بستنی و ... .
بعد یه دفعه میرم اذیتش کنم.بهش میگه بگو بالون اونم میگه. منم در جوابش میگم کتاب.
یعنی قافیه دارن با هم کامل.
از اون موقع(4 سالگی بنده) تا الان هر موقع یادش می افتیم این جوری میشیم. :)) :)) :)) :))
 

مهسا.ق

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
1,098
امتیاز
3,216
نام مرکز سمپاد
دبیرستان فرزانگان 1
شهر
تهران
مدال المپیاد
برنز کامپیوتر ۱۳۹۳
دانشگاه
دانشگاه تهران
رشته دانشگاه
نرم افزار
پاسخ : گند های دوران كودكی

فک کنم این مال 6 سالگیم بود
ما شیراز زندگی می کردیم بعد همه ی فامیل دو طرف تهران بودن
بعد ما هر موقع می اومدیم تهران همه ی فامیل می یومدن پیشمونو و کلا بچگی من تو تهران با کلی خاطره زنده می شه
بعد ما خیلی پسر عمو پسر عمه داریم ها یعنی خیلی ...
بعد بیشترشون هم سن و سال بودن
بعد پسر عموم ما رو کرد تو یه اتاق گفت:"مهسا من آرایشگری بلدم بیا موت رو کوتاه کنم"
بعد منم مظلوم گفتم باشه بعد گفت چه مدل می خوای درست کنم بعد یه مجله ی مد آورد خیلی داغون بود (مردونه بودن یعنی همه عکساش مرد بودن) بعد منم از این مدل های جوجه تیغی هست(اون موقع بود ولی خیلی کم بود و عادی نشده بود) اونو انتخاب کردم
خلاصه که موی ما رو فشن کوتاه کرد
بعد گفت :"ببین همه ی اینا لباسای قشنگشونو می پوشن برو اون لباس عروستو بپوش خیلی خوشگله"
من ساده هم رفتم اونم رفت کت و شروارشو پوشید

هیچی دیگه فقط این صحنه رو تصور کن که از نظر فامیل چه طنزی می شه
ما اومدیم بیرون کلا فامیل از خنده روده بر شده بودن =)) =)) =))
ولی راستشو بگم مامان بابای من می خواستن منو جررررر بدن :D
 

foolproof

کاربر فعال
ارسال‌ها
47
امتیاز
210
نام مرکز سمپاد
فرزانگان امین 1
شهر
اصفهان
دانشگاه
دانشگاه اصفهان
رشته دانشگاه
م.شیمی
پاسخ : گند های دوران كودكی

فک میکنم 3 سالم بود مامانم تازه روسری گره زدن یادم داده بودومنم اومدم به دختر عموم یاد بدم.به صورت عملی....
اینو میذاریم رو این اینم میبریم توش دو طرفشا میگیریم میکشششششیم.
بد من نفهمیدم چی شد که مامانمو زن عموم بدو خودشونا رسوندن به ما آ هی میزدن پشت دختر عموی بدبختمو میگفتن نفس بکش!صورتش کبود شده بود حیوونی! X_X :-[
 

ariadne

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
1,059
امتیاز
5,010
نام مرکز سمپاد
فرزانگان چهار
شهر
تهـــــران .
پاسخ : گند های دوران كودكی

یه دکتر س فامیلای ما کلا بهش ارادت دارن... این دکتره وقتی میخواد آمپول بزنه انگار داره دارت بازی میکنه سرنگ رو به سوی هدف! پرتاب میکنه.
خلاصه ؛ یکی از فامیلامون بچه بوده میره پیشش بعد این حالش خیلی بد بوده خود دکتر بهش آمپول میزنه ، بعد این جیغ میزنه باپاش میکوبه تو صورت این دکتره.
بچه ئه: =))
حالا اقوام : X_X
دکتر: :O #-o #-o
 

bahar.b.e

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
94
امتیاز
299
نام مرکز سمپاد
دبیرستان فرزانگان 1 تهران
شهر
تهران
دانشگاه
در آینده بهتون میگم.
رشته دانشگاه
این نیزبه آینده واگذار میشه
پاسخ : گند های دوران كودكی

این پاسخ نامه ها رو دیدین که؟ اون کامپیوتریاش که خیلی مرتبه.)
قبلا که گفتم. خاله ی من وقتی که من بسی بچه بودم برای کنکور درس می خوند. بعد یکی از اینا رو داده بودن که بیارن خونه پرشون کنن. منم خیلی دوست داشتم که پرشون کنم.(علایق بچگی ما رو ببین)
حالا هی من من می رفتم خواهش میکردم.
-خاله...خاله....تو رو خدا. قول میدم از خط بیرون نزنم...قول میدم......قول قول
مسلما خاله ی منم نمیذاره و من می مونم که نصفه شبی برم سراغشون. :D :D :D
 

bahar.b.e

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
94
امتیاز
299
نام مرکز سمپاد
دبیرستان فرزانگان 1 تهران
شهر
تهران
دانشگاه
در آینده بهتون میگم.
رشته دانشگاه
این نیزبه آینده واگذار میشه
پاسخ : گند های دوران كودكی

زمان: 10-12 سال پیش
مکان: خانه ای نزدیک بازار(خونه ی مامان بزرگم که وقتی من بچه بودم اونجا بودیم)

مامان بزرگ از خواب بیدار میشود(آخه خواب مامان بزرگم خیلی سبک بوده برعکس مامان بابام) "خدایا این صدای چیه بود؟ نکنه دزد اومده"
دقت می کنه تا ببینه صدا ار کجا میاد. "آره، مثل این که صدا از بالا میاد. برم ببینم چی شده"
آروم آروم از پله ها بالا می ره. وسط پله ها متوقف میشه. "نکنه باید برم به پلیش زنگ بزنم؟.......حالا یه نگاه میندازم بعد به پلیس زنگ می زنم"
به بالا اومدن ادامه میده.
.
.
و ناگهان با صحنهی جالبی روبرو میشه. بهار رو می بینه که وسط آشپز خونه نشسته و مشغول بازی همیشگیش (مخلوط کردن لوبیا، نخود، برنج و هر چی که دستش ابیاد) است و در این میان بشقاب ها و قابلمه هایی قل می خورند.
 

مهسا.ق

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
1,098
امتیاز
3,216
نام مرکز سمپاد
دبیرستان فرزانگان 1
شهر
تهران
مدال المپیاد
برنز کامپیوتر ۱۳۹۳
دانشگاه
دانشگاه تهران
رشته دانشگاه
نرم افزار
پاسخ : گند های دوران كودكی

چه همه گندای دوران کودکی شون ته کشیده
آقا ما وقتی خیلی بچه بودیم 2 سالگی تا 4 سالگی
وقتی کلی جیغ ویغ راه می انداختممنو می ذاشتن رو یخچال به 2 دلیل ساکت می شدم
1- اون بالا می ترسیدم
2- حس هیجان انگیزی داشت
بعد شش سالم که بود منو گذاشته بودن تهران
گفتم که ما اون موقع شیراز زندگی می کردیم
بعد من و پسر عموم و یه پسر عموی دیگمو تو خونه تنها گذاشتن رفتن بیرون
فک کنم خیلی مهم بوده
بعد ما گفتیم بریم رو یخچال حال می ده
خلاصه 2 تا بچه یکی 6 ساله یکی دور و بر های 9 ساله رفتن بالا یخچال نشستن
اون یکی پسر عموم هم سرش به درساش گرم بود
آقا مامدتی اون بالا بودیم بعد دیدیم گشنمون شد
از یخچال آویزون شدیم که درو باز کنم خوراکی بر دارم(خو نخند اون موقع به نظرم می تونستم)
بعد تالاپ افتادم پایین
بعد هیچی دیگه پسرعموم کلی سر و صدا کرد اومدن بردنم بیمارستان
بعد وقتی مامان بابام اومدن هم یه حرصی می خوردن ها
از اون به بعد با تجربه ها ی گذشته که بیشترشون نقل شدن به این نتیجه رسیدن که هیچ وقت منو پسر عموم رو تنها جایی نگذارن :D
 

پوریا

لنگر انداخته
ارسال‌ها
4,610
امتیاز
22,373
نام مرکز سمپاد
helli 1
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
1393
دانشگاه
زنجان
رشته دانشگاه
پزشکی
تلگرام
پاسخ : گند های دوران كودكی

یادمه 4 سالم بود...داشت فوتبال استقلال رو پخش میکرد...7 ساعت بود تلویزیون روشن بود...دست زدم بهش دیدم داغ کرده...بازی خیلی مهم بود!...نمیتونستم از دستش بدم...کسی هم خونه نبود...خب چی کار میکردم!...رفتم اب یخ ریختم رو و نوی تلویزیون! :-[...اونم از من اسکل تر هیچیش نشد... :O
 
بالا