کیتون میگه:"من به خدا اعتقاد ندارم اما ازش میترسم.."
من به خدا اعتقاد دارم اما از تنها کسی که میترسم کایزرشوزه ست..
.."مظنونین همیشگی"
بیلبو : روز به خیر
گاندلف : منظورت چیه ؟
منظورت اینه که روز خوشی برام آرزو میکنی؟
یا اینکه روز خوشیه چه من دلم بخواد چه نخواد؟
یا شاید منظورت اینه که بگی در این روز خاص احساس خوبی داری؟
یا اینکه میشه در این روز خوش بود؟
بیلبو : خوب فکر کنم همشون باهم
هابیت
Sometimes I think I have felt everything I'm ever gonna feel. And from here on out, I'm not gonna feel
anything new. Just lesser versions of what I've already felt.
The nurse asked me to rate the pain. Though I couldn't speak, I held up nine fingers. Later, when I started feeling better, the nurse came in and she called me a fighter. 'You know how I know?' She said. 'You called a ten a nine.' But that wasn't the truth. I called it a nine because I was saving my ten. And here it was, the great and terrible ten.
مترسک: من مغز ندارم، تو سرم پُر از پوشاله!
دوروتی: اگه مغز نداری پس چه جوری حرف ميزنی؟
مترسک : نميدونم... خیلی از آدمها هم بدون مغز يه عالمه حرف ميزنن!
جادوگر شهر از
شهلا(نیکی کریمی) : واقعا متاسفم به حال زنی که به خاطر شوهر ٬از آدم بودن خودش بگذره ...
من همسرش هستم...
بهرام رادان: وقتی داریم تو خیابون راه میریم یک بچه 12-13 ساله بهت بگه بچه قرطی، تا هم بخواهی حرف بزنی بهت بگن خفشو بمیر، نتونی تو جامعه ات حرف خودت رو بزنی !
پلیس ایران (جمشید هاشم پور): حالا میخواهیم جبران کنیم!
بهرام رادان: چه جبرانی؟ واسه من راهی نمونده که شما بخواین جبرانش کنید.
پلیس ایران: بکش تو خاک خودمون...
بهرام رادان: خاک من کجاست فتاح؟؟؟ خاکی که توش عشق جرمه، خاکی که جوونشو به جایی میکشونه که این همه مامور منتظرن تا مغزشو متلاشی کنن...
"وقتي جوون بودم، دوست داشتم هر کسِ ديگه اي باشم به جز خودم. دکتر برنارد هازلهاف گفت اگه توي يه جزيره وسط دريا بودم مجبور مي شدم به همنشيني با خودم عادت کنم. فقط من و نارگیل ها. اون گفت که بايد با خودم کنار بيام، با تمام عيب و نقص ها. ما خودمون نيستيم که عيب و نقص رو انتخاب مي کنيم اونا بخشي از وجود ما هستن و بايد باهاشون کنار بيايم. اگرچه دوستامون رو مي تونيم انتخاب کنيم و من خوشحالم که تورو انتخاب کردم. دکتر برنارد هازلهاف يه چيزِ ديگه هم ميگه اينکه زندگي هر کس مثل يه راهِ بي انتهاست. بعضي هاشون صاف و آسفالت شده هستن و بعضي ديگه مثل مالِ من پر از شکاف و پوست موز و ته سيگارن. راهِ تو هم احتمالا مثلِ راه منه البته با شکاف هاي کمتر. اميدوارم يه روزي راهِ ما به هم برسه و بتونیم باهم شیر غلیظ شیرین بخوریم."
Inception :
آدریان:چرا اینقدر برات مهمه که خواب ببینی؟
کاب:بخاطر اینکه فقط توی رؤیاهام هممون با همیم!
جدایی نادر از سیمین :
نادر: ببین میدونی مشکلی تو چیه؟ تو هر موقع هر مشکلی پیدا کردی توی زندگیت، جای اینکه وایستی مشکلتو حل کنی، یا فرار کردی ازش یا دستاتو آوردی بالا و تسلیم شدی!
سیمین: درسته، درسته، آره!
نادر: صبر کن، ببین... تو یه کلمه به من بگو واسه چی میخوای از این مملکت بری؟ ها؟ چون میترسی وایستی!
City of God:
ساندرو: عقلتو از دست دادی؟ تو فقط یه بچهای!
پسربچه: یه بچه؟ من سیگار میکشم، مست میکنم و عربده میکشم. آدم هم کشتم، دزدی هم کردم. من یه مردم!!
Sin City :
لوسیل:
زندون برات جهنم بود مارو؛ اینبار حبس ابد میگیری!
مارو:
جهنم اینه که هر روز از خواب بیدار بشی و حتی ندونی چرا زندهای!!
به نظرمن یکی از بهترین دیالوگ ها اینه :
النا : چرا اجازه نمیدی همه روی خوب تو رو هم ببینند ؟
دیمن : چون از اون به بعد مردم از من انتظار خوبی دارن و من نمیتونم زندگیم رو بر پایه ی انتظار اون ها بگذرونم
یوی(ناتالی پورتمن):تو کی هستی؟
وی(هوگو ویوینگ) : مردی که نقاب بر چهره داره
ناتالی : این رو میبینم
وی : میدونم که میبینی
من نمی خواستم قدرت بیناییت رو زیر سوال ببرم
فقط می خواستم بگم از شخصی که ماسک بر چهره داره تا کسی اونو نشناسه چرا میپرسی تو کی هستی!
V for Vendetta-2005
تائوریل:این جنگ ماست.قضیه اینجا تموم نمیشه.باهر پیروزی،این پلیدی رشد میکنه.اگه پدرت به راه خودش ادامه بده،ما هیچ کاری نمیکنیم.پشت دیوارهای خودمون مخفی میشیم .
زندگی خودمون رو به دور از روشنایی ادامه میدیم و اجازه میدیم تاریکی بر ما مسلط بشه.مگه ما جزئی از این دنیا نیستیم؟
بهم بگو دوست من،کی اجازه دادیم پلیدی از ما قوی تر بشه؟