و دختری که پسر را پشم حساب نکرد

[arman aria]

این نیمکت اگرچه جوابت نکرده است
لالایی بلند شو خوابت نکرده است

هی فکر به نگهبان پیر پارک
یا دختری که پشم حسابت نکرده است

پس می رویم سمت گذشته ،شب هجوم
بابا هنوز غسل جنابت نکرده است

تو نطفه ای و در تن مادر نشسته ای
آن مادری که بچه خطابت نکرده است

آن مادری که در همه ی بیست سال عمر
یک بار هم مسافر تابت نکرده است

حالا طناب باش و بر حلق خود بپیچ
تا دار روزگار طنابت نکرده است
.

پوریا میر رکنی
و شعر مدرن

اینا واسه اون کسیه که از شعر من متنفره و به گفته ی خودش شعر مدرن دوست داره
اینم شعر مدرن
حالشو ببر

 

[arman aria]

پاسخ : و دختری که پسر را پشم حساب نکرد

سرورمان که عزا شد ،کدامتان بودید ؟
!شما به فکر سرور مدامتان بودید

شبی که داشت کسی از گرسنگی می مرد
!شما درست سر میز شامتان بودید

به چشم مردم ساده تمام مدت روز
به فکر فرق حلال و حرامتان بودید

و شب که شهوت شیطان حرام می زایید
کدامتان به کنار کدامتان بودید ؟

خسوف ،ماه گلو را گرفت ،می دیدم
!چگونه شاد لب پشت بامتان بودید

و کوچه خورد مرا ،ذره ذره و انگار
در انتظار جواب سلامتان بودید

زمان دفن تنم را درست یادم هست
!برای خوردن خرما تمامتان بودید

 

[نسیم]

پاسخ : و دختری که پسر را پشم حساب نکرد

ایزد نازم
از تو چه پنهان
که مدت هاست برایم حس "غزل" نمانده است...
با اینکه
همسایه ی نگاه های عاشق تو شده ام
با اینکه لحظه هایم
سرشار از بارش خورشید است
اما واقعیت های روزگار مرا به "شعر سیاه " کشانده است ! :
نوشته های که بر بام رنگین کمان معراج
به ارگاسم آسمان می رسند
و" شعور های تک سایز " قادر به حضم آن ها نیستند ...

به رنگ خاکستری مقنعه ی جبرئیل
به قلمی که از جیبت دزدیم
قسم که
بی کفن و بی مجوز ،
ایستاده ،
دفن شدن
در گورستان زنده هایی که
نبض اندیشه هایشان "ضربان" ندارد
سخت دشوار است ...

این هم یک نمونه شعر مدرن با اصطلاحات جدید !

 

[نسیم]

پاسخ : و دختری که پسر را پشم حساب نکرد

خیلی جالب بود چند وقتی بود که ازین سبکا نخونده بودم . یه لینک بدید که توش بیشتر بخونیم . مرسی

لینک ندارم . اما می تونم بقیه شو برات بذارم .

اینجا - روی زمین
ابوجهل های دیجیتالی به دیوار صوتی طعنه می زنند و
بدجوری جولان می دهند
تعداد ارقام "شماره سریال هوس های مشروع "
از "هشت" نیز گذشت...


خدای خوبم
یک روزگار سرسام آور آسم دار
بر سر طبیعت زیبای آفرینش
سنگین سایه انداخته است...

پروردگار وقت بی قراری
پروردگار حس دوست داشتن ،
مرا دم به دم
تازه تر و ناب تر

بیافرین
و
مرا "یاغی " تر کن در پرستشت !

 

[elahe]

پاسخ : و دختری که پسر را پشم حساب نکرد

جالب بودند کمی...
ولی آقا آرمان طرز شعر گفتن شما بهتره....!

بسیار خوب بود چون بیشتر از الفاظ و تعابیر امروزی توی اون استفاده شده بود

اینم درست میگید!ولی اشعار و کلمات قدیم بیشتر جاودانن تا این اشعار...
البته اینا شدت مدرنیشون زیاد نیست

 

[Sampadik]

پاسخ : و دختری که پسر را پشم حساب نکرد

گرما از آفتاب خدا نیست ،از تب است
خورشید بر نیامده چندی است که شب است

خون گلوی شاعر محکوم بی گناه
فردا برای کودک قاضی مرکب است

چیزی که زیر پای حکومت لهیده و
از کاسه اش در آمده ،چشم مخاطب است

سرها بریده هست و زبان ها بریده تر
اوضاع کله پاچه فروشان مرتب است

زندانیان خوب وطن ! راست گفته اید
امروز مرگ ما و شما ،اصل مطلب است

از خون پاک این همه افتاده روی خاک
چندی است کاسه ی سر ایران لبالب است

بر دار بسته ایم همیشه دخیل خویش
مَردم،امامزاده ی ما هم مجرب است

خواندیم آنچه را که تو خواندی بزرگمرد
شعری که مرگ شاعر خود را مسبب است


اینم یکی دیگه!
مرسی

 

[arman aria]

پاسخ : و دختری که پسر را پشم حساب نکرد

وی پارک روی نیمکت نشستی
کاری که ازش هیچ نتیجه ای نمی گیری
هی به پلیس پارک فکر میکنی
و به دختری که تورو به حساب نمیاره

این اسگل بودنش در این زمان
به زمان قبلتر برمیگرده
به شبی که ...
بابا هم اونقدر واسش ارزش قائل نبوده
تو در تن مادر نشستی
مادر تورا نشاند
و باهات بازی نکرد
اینجا هم یه جورایی بی اهمیتیش واسه مادرش رو میگه
حالا خودتو بکش
تا بیشتر اذیت نشدی

اینو واسه خودش و افرادی که شبیهشند گفته

 

[p.sh]

پاسخ : و دختری که پسر را پشم حساب نکرد

ااااااااااااااا آرمان تو هنوز شعررررررر میگیییییییییییییییییی ؟! ادامه بده ! عالیه !

اینا رو ارمان نگفته ها!!!!