• اگر سمپادی هستی همین الان عضو شو :
    ثبت نام عضویت

فريدون مشيري

persianboy1373

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
472
امتیاز
1,310
نام مرکز سمپاد
دبیرستان شهید هاشمی نژاد 1
شهر
مشهد
سال فارغ التحصیلی
1391
دانشگاه
دانشگاه تهران - دانشگاه خواجه نصیرالدین طوسی
رشته دانشگاه
مهندسی نقشه برداری- سیستم های اطلاعات مکانی GIS
پاسخ : فريدون مشيري ...

به نقل از lahe€ :
خیلی قشنگ بود!
ممنون
خواهش میکنم... :)

خوش به حال غنچه های نیمه باز


بوی باران بوی سبزه بوی خاک
شاخه های شسته باران خورده پاک
آسمان آبی و ابر سپید
برگهای سبز بید
عطر نرگس رقص باد
نغمه شوق پرستو های شاد
خلوت گرم کبوترهای مست
نرم نرمک می رسد اینک بهار
خوش به حال روزگار
خوش به حال چشمه ها و دشت ها
خوش به حال دانه ها و سبزه ها
خوش به حال غنچه های نیمه باز
خوش به حال دختر میخک که می خندد به ناز
خوش به حال جام لبریز از شراب
خوش به حال آفتاب
ای دل من گرچه در این روزگار
جامه رنگین نمی پوشی به کام
باده رنگین نمی نوشی ز جام
نقل و سبزه در میان سفره نیست
جامت از ان می که می باید تهی است
ای دریغ از تو اگر چون گل نرقصی با نسیم
ای دریغ از من اگر مستم نسازد آفتاب
ای دریغ از ما اگر کامی نگیریم از بهار
گر نکوبی شیشه غم را به سنگ
هفت رنگش میشود هفتاد رنگ
 

sub_zero

کاربر فعال
ارسال‌ها
32
امتیاز
39
نام مرکز سمپاد
شهید قدوسی
شهر
QOM
پاسخ : فريدون مشيري ...

آخرین جرعه این جام

همه میپرسند
چیست در زمزمه مبهم آب
چیست در همهمه دلکش برگ
چیست در بازی آن ابر سپید
روی این آبی آرام بلند
که ترا می برد اینگونه به ژرفای خیال
چیست در خلوت خاموش کبوترها
چیست در کوشش بی حاصل موج
چیست در خنده جام
که تو چندین ساعت
مات و مبهوت به آن می نگری
نه به ابر
نه به آب
نه به برگ
نه به این آبی آرام بلند
نه به این خلوت خاموش کبوترها
نه به این آتش سوزنده که لغزیده به جام
من به این جمله نمی اندیشم
من مناجات درختان را هنگام سحر
رقص عطر گل یخ را با باد
نفس پاک شقایق را در سینه کوه
صحبت چلچله ها را با صبح
نبض پاینده هستی را در گندم زار
گردش رنگ و طراوت را در گونه گل
همه را میشنوم
می بینم
من به این جمله نمی اندیشم
به تو می اندیشم
ای سراپا همه خوبی
تک و تنها به تو می اندیشم
همه وقت
همه جا
من به هر حال که باشم به تو میاندیشم
تو بدان این را تنها تو بدان
تو بیا
تو بمان با من تنها تو بمان
جای مهتاب به تاریکی شبها تو بتاب
من فدای تو به جای همه گلها تو بخند
اینک این من که به پای تو درافتاده ام باز
ریسمانی کن از آن موی دراز
تو بگیر
تو ببند
تو بخواه
پاسخ چلچله ها را تو بگو
قصه ابر هوا را تو بخوان
تو بمان با من تنها تو بمان
در دل ساغر هستی تو بجوش
من همین یک نفس از جرعه جانم باقی است
آخرین جرعه این جام تهی را تو بنوش
 

ghazal.gh

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
201
امتیاز
39
نام مرکز سمپاد
فرزانگان مشهد
شهر
مشهد
مدال المپیاد
دارم برای المپیاد فیزیک می خونم!!
دانشگاه
دوست دارم كه فردوسي باشه !!
رشته دانشگاه
چه مي دونم!!!!!!
پاسخ : فريدون مشيري ...

بهار را باور کن

باز کن پنجره ها را که نسیم
روز میلاد اقاقی ها را
جشن میگیرد
و بهار
روی هر شاخه کنار هر برگ
شمع روشن کرده است
همه چلچله ها برگشتند
و طراوت را فریاد زدند
کوچه یکپارچه آواز شده است
و درخت گیلاس
هدیه جشن اقاقی ها را
گل به دامن کرده ست
باز کن پنجره ها را ای دوست
هیچ یادت هست
که زمین را عطشی وحشی سوخت
برگ ها پژمردند
تشنگی با جگر خاک چه کرد
هیچ یادت هست
توی تاریکی شب های بلند
سیلی سرما با تاک چه کرد
با سرو سینه گلهای سپید
نیمه شب باد غضبناک چه کرد
هیچ یادت هست
حالیا معجزه باران را باور کن
و سخاوت را در چشم چمنزار ببین
و محبت را در روح نسیم
که در این کوچه تنگ
با همین دست تهی
روز میلاد اقاقی ها را
جشن میگیرد
خاک جان یافته است
تو چرا سنگ شدی
تو چرا اینهمه دلتنگ شدی
باز کن پنجره ها را
و بهاران را
باور کن
 

ghazal.gh

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
201
امتیاز
39
نام مرکز سمپاد
فرزانگان مشهد
شهر
مشهد
مدال المپیاد
دارم برای المپیاد فیزیک می خونم!!
دانشگاه
دوست دارم كه فردوسي باشه !!
رشته دانشگاه
چه مي دونم!!!!!!
پاسخ : فريدون مشيري ...

بهترين بهترين من

زرد و نيلي و بنفش
سبز و آبي و كبود
با بنفشه ها نشسته ام
سالهاي سال
صيحهاي زود
در كنار چشمه سحر
سر نهاده روي شانه هاي
يكدگر
گيسوان خيس شان به دست باد
چهره ها نهفته در پناه سايه هاي شرم
رنگ ها شكفته در زلال عطرهاي گرم
مي ترواد از سكوت دلپذيرشان
بهترين ترانه
بهترين سرود
مخمل نگاه اين بنفشه ها
مي برد مرا سبك تر از نسيم
از بنفشه زار باغچه
تا بنفشه زار چشم تو
كه رسته در كنار هم
زرد و نيلي و بنفش
سبز و آبي و كبود
با همان سكوت شرمگين
با همان ترانه ها و عطرها
بهترين هر چه بود و هست
بهترين هر چه هست و بود
در بنفشه زار چشم تو
من ز بهترين بهشت ها گذشته ام
من به بهترين بهار ها رسيده ام
اي غم تو همزبان بهترين
دقايق حيات من
لحظه هاي هستي من از تو پر شده ست
آه
در تمام روز
در تمام شب
در تمام هفته
در تمام ماه
در فضاي خانه كوچه راه
در هوا زمين درخت سبزه آب
در خطوط درهم كتاب
در ديار نيلگون خواب
اي جدايي تو بهترين بهانه گريستن
بي تو من به اوج حسرتي
نگفتني رسيده ام
اي نوازش تو بهترين اميد زيستن
در كنار تو
من ز اوج لذتي نگفتني گذشته ام
در بنفشه زار چشم تو
برگهاي زرد و نيلي و بنفش
عطرهاي سبز و آبي و كبود
نغمه هاي ناشنيده ساز مي كنند
بهتر از تمام نغمه ها و سازها
روي مخمل لطيف گونه هات
غنچه هاي رنگ رنگ ناز
برگهاي تازه تازه باز مي كنند
بهتر از تمام رنگ ها و رازها
خوب خوب نازنين من
نام تو مرا هميشه مست مي كند
بهتر از شراب
بهتر از تمام شعرهاي ناب
نام تو اگر چه بهترين سرود زندگي است
من ترا به خلوت خدايي خيال خود
بهترين بهترين من خطاب
ميكنم
بهترين بهترين من
 

ghazal.gh

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
201
امتیاز
39
نام مرکز سمپاد
فرزانگان مشهد
شهر
مشهد
مدال المپیاد
دارم برای المپیاد فیزیک می خونم!!
دانشگاه
دوست دارم كه فردوسي باشه !!
رشته دانشگاه
چه مي دونم!!!!!!
پاسخ : فريدون مشيري ...

اي همه مردم ، درين جهان به چه كاريد ؟

عمـر گـرانمايه را چگونـه گـذرانيـد ؟

هرچه به عالم بود اگر به كف آريد

هيـچ نـداريـد اگـر عـشـق نـداريـد

واي شما ، دل به عشق اگر نسپاريد ،

گر به ثريا رسيد هيچ نيرزيد !

عشق بورزيد ،

دوست بداريد !
 

persianboy1373

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
472
امتیاز
1,310
نام مرکز سمپاد
دبیرستان شهید هاشمی نژاد 1
شهر
مشهد
سال فارغ التحصیلی
1391
دانشگاه
دانشگاه تهران - دانشگاه خواجه نصیرالدین طوسی
رشته دانشگاه
مهندسی نقشه برداری- سیستم های اطلاعات مکانی GIS
پاسخ : فريدون مشيري ...



پر کن پیاله را
که این جام آتشین
دیری است ره به حال خرابم نمی برد
این جام ها ــ که در پی هم می شود تهی ــ
دریای آتش است که ریزم به کام خویش
گرداب می رباید و آبم نمی برد!



من با سمند سر کش جادویی شراب
تا بی کران عالم پندار رفته ام
تا دشت پرستاره ی اندیشه های گرم
تا مرز ناشناخته ی مرگ و زندگی
تا کوچه باغ خاطره های گریز پا
تا شهر یادها ...
دیگر شراب هم
جز تا کنار بستر خوابم نمی برد!

هان ای عقاب عشق!
از اوج قله های مه آلود دور دست
پرواز کن به دشت غم انگیز عمر من
آنجا ببر مرا که شرابم نمی برد!
آن بی ستاره ام که عقابم نمی برد!

در راه زندگی
با این همه تلاش و تمنا و تشنگی
با اینکه ناله می کشم از دل :که آب ... آب!
دیگر فریب هم به سرابم نمی برد
پر کن پیاله را ...

فریدون مشیری
 

mira

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
983
امتیاز
284
نام مرکز سمپاد
شهید هاشمی نژاد 1
شهر
مشهد
مدال المپیاد
المپیاد نجوم
دانشگاه
دانشگاه تحصیلات تکمیلی در ع
رشته دانشگاه
فیزیک
پاسخ : فريدون مشيري ...

با آخری بیشتر حال کردم. بهتر نیست هر کس یه نقدی هم از این شعر ها بزاره؟ راستی لطفا روزی یکی بزارین.
 

ghazal.gh

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
201
امتیاز
39
نام مرکز سمپاد
فرزانگان مشهد
شهر
مشهد
مدال المپیاد
دارم برای المپیاد فیزیک می خونم!!
دانشگاه
دوست دارم كه فردوسي باشه !!
رشته دانشگاه
چه مي دونم!!!!!!
پاسخ : فريدون مشيري ...

به نقل از mira :
با آخری بیشتر حال کردم. بهتر نیست هر کس یه نقدی هم از این شعر ها بزاره؟ راستی لطفا روزی یکی بزارین.
با من بودي ديگه؟!!
خب ،حالا مگه چه اشكالي داره چند تا بذارم؟!!
 

sub_zero

کاربر فعال
ارسال‌ها
32
امتیاز
39
نام مرکز سمپاد
شهید قدوسی
شهر
QOM
پاسخ : فريدون مشيري ...

آدم که خیلی حرف بزنه خیلی به حرفاش گوش نمیکنن
 

mira

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
983
امتیاز
284
نام مرکز سمپاد
شهید هاشمی نژاد 1
شهر
مشهد
مدال المپیاد
المپیاد نجوم
دانشگاه
دانشگاه تحصیلات تکمیلی در ع
رشته دانشگاه
فیزیک
پاسخ : فريدون مشيري ...

به نقل از negin jooon :
با من بودي ديگه؟!!
خب ،حالا مگه چه اشكالي داره چند تا بذارم؟!!
خودتون چی فکر می کنین؟
آدم خشته می شه بخواد همه را بخونه؛ برای همین دقتش روی شعر پایین میاد و در نتیجه باهش اونجوری که باید حال نمی کنه.
 

persianboy1373

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
472
امتیاز
1,310
نام مرکز سمپاد
دبیرستان شهید هاشمی نژاد 1
شهر
مشهد
سال فارغ التحصیلی
1391
دانشگاه
دانشگاه تهران - دانشگاه خواجه نصیرالدین طوسی
رشته دانشگاه
مهندسی نقشه برداری- سیستم های اطلاعات مکانی GIS
پاسخ : فريدون مشيري ...

گفته بودم پيش از اين‌ها: دوستي ماند به گل

دوستان را هر سخن، هركار، بذر افشاندن است

در ضمير يكدگر

باغ گل روياندن است



گفته بودم: آب و خورشيد و نسيمش مهر هست

باغبانش، رنج تا گل بردمد

گفته بودم گر به بار آيد درست

زندگي را چون بهشت

تازه، عطرافشان و گل‌باران كند



گفته بودم، ليك، با من كس نگفت

خاك را از ياد بردي خاك را

لاجرم يك عمر سوزاندي دريغ

بذرهاي آرزويي پاك را



آب و خورشيد و نسيم و مهر را

زانچه مي‌بايست افزون داشتم

شوربختي بين كه با آن شوق و رنج

« در زمين شوره سنبل» كاشتم

- گل؟

چه جاي گل، گياهي برنخاست

در پي صد بار بذرافشاني‌ام

باغ من، اينك بيابان است و بس

وندر آن من مانده با حيراني‌ام



پوزشم را مي‌پذيري، بي‌گمان

عشق با اين اشك‌ها، بيگانه نيست

دوستي بذري‌ست، اما هر دلي

درخور پروردن اين دانه نيست
.
 

ghazal.gh

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
201
امتیاز
39
نام مرکز سمپاد
فرزانگان مشهد
شهر
مشهد
مدال المپیاد
دارم برای المپیاد فیزیک می خونم!!
دانشگاه
دوست دارم كه فردوسي باشه !!
رشته دانشگاه
چه مي دونم!!!!!!
پاسخ : فريدون مشيري ...

به نقل از mira :
خودتون چی فکر می کنین؟
آدم خشته می شه بخواد همه را بخونه؛ برای همین دقتش روی شعر پایین میاد و در نتیجه باهش اونجوری که باید حال نمی کنه.
حرفت را قبول ندارم شما شعرت را بخون به اين كه كي چند تا فرستاده چي كار داري؟!! فكر كن هر كدوم را يكي نوشته!!
ولي با اين حال باشه از اين به بعد به اين موضوع توجه مي كنم!!
 

mira

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
983
امتیاز
284
نام مرکز سمپاد
شهید هاشمی نژاد 1
شهر
مشهد
مدال المپیاد
المپیاد نجوم
دانشگاه
دانشگاه تحصیلات تکمیلی در ع
رشته دانشگاه
فیزیک
پاسخ : فريدون مشيري ...

به نقل از persianboy1373 :
]گفته بودم پيش از اين‌ها: دوستي ماند به گل

دوستان را هر سخن، هركار، بذر افشاندن است

در ضمير يكدگر

باغ گل روياندن است



گفته بودم: آب و خورشيد و نسيمش مهر هست

باغبانش، رنج تا گل بردمد

گفته بودم گر به بار آيد درست

زندگي را چون بهشت

تازه، عطرافشان و گل‌باران كند



گفته بودم، ليك، با من كس نگفت

خاك را از ياد بردي خاك را

لاجرم يك عمر سوزاندي دريغ

بذرهاي آرزويي پاك را



آب و خورشيد و نسيم و مهر را

زانچه مي‌بايست افزون داشتم

شوربختي بين كه با آن شوق و رنج

« در زمين شوره سنبل» كاشتم

- گل؟

چه جاي گل، گياهي برنخاست

در پي صد بار بذرافشاني‌ام

باغ من، اينك بيابان است و بس

وندر آن من مانده با حيراني‌ام



پوزشم را مي‌پذيري، بي‌گمان

عشق با اين اشك‌ها، بيگانه نيست

دوستي بذري‌ست، اما هر دلي

درخور پروردن اين دانه نيست
نمی دونی این شعر را برای چی نوشته؟ خیلی غمگین بوده به نظرم.
به نقل از negin jooon :
حرفت را قبول ندارم شما شعرت را بخون به اين كه كي چند تا فرستاده چي كار داري؟!! فكر كن هر كدوم را يكي نوشته!!
ولي با اين حال باشه از اين به بعد به اين موضوع توجه مي كنم!!
خب هر کسی یخ نظری داره دیگه. قبول می کنم.
متشکرم.
یه + دادم
 

persianboy1373

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
472
امتیاز
1,310
نام مرکز سمپاد
دبیرستان شهید هاشمی نژاد 1
شهر
مشهد
سال فارغ التحصیلی
1391
دانشگاه
دانشگاه تهران - دانشگاه خواجه نصیرالدین طوسی
رشته دانشگاه
مهندسی نقشه برداری- سیستم های اطلاعات مکانی GIS
پاسخ : فريدون مشيري ...

از همان روزی که فرزندان آدم

زهر تلخ دشمنی در خونشان جوشید

از همان روزی که دست حضرت قابیل

گشت آلوده به خون حضرت هابیل

« آدمیت مرده بود »

گرچه آدم زنده بود

از همان روزی که یوسف را برادرها به چاه انداختند

از همان روزی که با شلاق خون دیوار چین راساختند

آدمیت مرده بود

بعد دنیا هی پر از آدم شد و این آسیاب...

گشت و گشت.

قرن ها از مرگ آدم هم گذشت...

ای دریغا آدمیت بر نگشت.

قرن ما...

روزگار مرگ انسانیت است.

سینه دنیا ز خوبی ها تهی ست.

صحبت از آزادگی، پاکی، مروت ، ابلهی ست

روزگار مرگ انسانیت است

من که از پژمردن یک شاخه گل...

از نگاه ساکت یک کودک بیمار...

از فغان یک غناری در قفس...

اشک در چشمان و بغضم در گلوست

صحبت از پژمردن یک برگ نیست

وای جنگل را بیابان می کنند!

دست خون آلود را در پیش چشم خلق پنهان می کنند.

هیچ حیوانی به حیوانی نمی دارد روا...

آنچه این نامردمان با جان انسان می کنند

صحبت از پژمردن یک برگ نیست

فرض کن مرگ قناری در قفس هم مرگ نیست

فرض کن یک شاخه گل هم در جهان هرگز نرست

در کویری سوت و کور...

در میان مردمی با این مصیبت ها صبور

صحبت از مرگ محبت برگ عشق

گفتگو از مرگ انسانیت است!
 

parnian.d

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
1,470
امتیاز
6,404
نام مرکز سمپاد
فرزنگان1 بندرعبّاس
دانشگاه
تهران
رشته دانشگاه
داروسازی
پاسخ : فريدون مشيري ...

من واقعا دیوونه ی اشعار مشیری ام
به خصوص نماز شکایت.معرکست
 

mira

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
983
امتیاز
284
نام مرکز سمپاد
شهید هاشمی نژاد 1
شهر
مشهد
مدال المپیاد
المپیاد نجوم
دانشگاه
دانشگاه تحصیلات تکمیلی در ع
رشته دانشگاه
فیزیک
پاسخ : فريدون مشيري ...

به نقل از ParNiaN.D :
من واقعا دیوونه ی اشعار مشیری ام
به خصوص نماز شکایت.معرکست
نماز شکایت؟ نشنیدم. می شه بزارینش؟
 

persianboy1373

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
472
امتیاز
1,310
نام مرکز سمپاد
دبیرستان شهید هاشمی نژاد 1
شهر
مشهد
سال فارغ التحصیلی
1391
دانشگاه
دانشگاه تهران - دانشگاه خواجه نصیرالدین طوسی
رشته دانشگاه
مهندسی نقشه برداری- سیستم های اطلاعات مکانی GIS
پاسخ : فريدون مشيري ...

نماز شکایت رو بعدا من میذارم...فعلا اینو بخون حالشو ببر...توانایی به این میگن... (;(ببخشید که طولانیه ولی ارزششو داره!!)
(در ضمن قسمت های داخل "" اشعار خود حافظ هستند...)



روحِ رویاییِ عشق از برِ چرخِ بلند،

جلوه‌ای کرد و گذشت.

شور در عالم هستی افکند

شوق در قلب زمان موج‌زنان،

جان ذرات جهان در هیجان،

ماه و خورشید، دو چشم نگران،

ناگهان از دل دریایِ وجود،

"گوهری کز صدف کون و مکان بیرون بود"

به جهان چهره نمود،

پرتو طبع بلندش "ز تجلی دم زد"

هر چه معیار سخن بر هم زد

تا "گشود از رخ اندیشه نقاب"

هر چه جز عشق فروشست به آب.

شعر شیرینش "آتش به همه عالم زد"!




می‌چکد از سخنش آب حیات

نه غزل، "شاخِ نبات"





چشم جان‌بین به کف آورده‌ام از چهره‌ی دوست!

دیدن جان تو در چهره‌ی شعر تو نکوست.

این چه شعر است که صد میکده مستی با اوست!

مستِ مستم کن، از این باده به پیغامی چند!

زان همه "گمشدگان لب دریا"

به یقین "خامی چند"




"کس بدان منزل عالی نتوانست رسید"

"هم مگر پیش نهد لطف شما گامی چند"

مگرم همت و عشق تو بیاموزد راه

نه تو خود گفتی و شعر تو بر این گفته گواه

"بر سرِ تربتِ ما چون گذری همت خواه!"



حافظ از مادر گیتی "به چه طالع زاده ست؟"

طایر گلشنِ قدس

"اندر این دامگه حادثه چون افتاده ست؟"

من در این آینه‌ی غیب‌نما می‌نگرم.

خود از طالع فرخنده نشانی داده است:

"رهرو منزل عشقیم و ز سر حدِّ عدم

تا به اقلیم و جود این هم راه آمده‌ایم"

نه همین مقصد خود را ز عدم تا به وجود.

نقش مقصود همه هستی را،

ز ازل تا به ابد، عشق می‌پندارد.

" آری، آری، سخن عشق نشانی دارد"

"رهرو منزل عشق،

فاش گوید که زمادر به چه طالع زادم"

"بنده‌ی عشقم و از هر دو جهان آزادم!"



ای خوشا دولت پاینده‌ی این بنده‌ی عشق،

که همه عمر بود بر سر او فرِّ همای

"خشت زیر سر و بر تارک هفت اختر پای"

بنده‌ی عشق بود همدم خوبان جهان:

"شاه شمشاد قدان خسرو شیرین دهنان"



بنده‌ی عشق چه دانی که چها می‌بیند،

"در خرابات مُغان نورِ خدا می‌بیند"




بنده‌ی عشق چنان طرح محبت ریزد:

"کز سر خواجگی کون و مکان برخیزد"

باده بخشند به او با چه جلال و جبروت،

"ساکنانِ حرمِ ستر و عفاف ملکوت"

بنده‌ی عشق ندارد به جهان سودایی،

از خدا می طلبد: "صحبت روشن رایی"!



چار تکبیر زده یکسره بر هر چه که هست،

چون سلیمانِ جهان است، ولی آزاد است.

تاجی از "سلطنت فقر" به سر

"کاغذین جامه‌ی آغشته به خونش در بر"

تشنه‌ی صحبت پیر،

"گر ز مسجد به خرابات رود خرده مگیر"

هم چو جامش، لب اگر خندان است،

دل پر خونش اندوه عمیقی دارد،

بانگ بر می‌دارد:

"عیب رندان مکن ای زاهد پاکیزه سرشت"

"که گناه دگران بر تو نخواهند نوشت"

"من اگر نیکم و گر بد تو برو خود را باش"

"هر کسی آن درود عاقبت کار که کشت"

"نه من از پرده‌ی تقوا به برون افتادم"

"پدرم نیز بهشتِ ابد از دست بهشت"

"سر تسلیمِ من و خشتِ درِ میکده‌ها"

"مدعی گر نکند فهم سخن گو سر و خشت"



یک سخن دارد اگر صد گونه بیان،

همه رویِ سخنش با انسان:

"کمتر از ذره نه‌ای پست مشو مهر بورز"

"تا به خلوتگه خورشید رسی چرخ‌زنان"



گل به یک هفته فرو می‌ریزد.

سنگ، می‌فرساید.

آدمی، می‌میرد.

نام را گردش ایّام مدام،

زیر خاکستر خاموشِ فراموشی

می‌پوشاند.

شعر حافظ اما، هر چه زمان می‌گذرد

تازه‌تر،

باطراوت‌تر، گویاتر

روح‌افزاتر،

رونق و لطف دگر می‌گیرد.




لحظه‌هایی است، که انسان خسته‌ست.

خواه از دنیا، از زندگی، از مردم

گاه حتی از خویش!

نشود خوش‌دل با هیچ زبان،

نشود سرخوش با هیچ نوا،

نکند رغبت بر هیچ کتاب،

نه رسد باده به دادرسی،

نه برد راه به دوست،

راست، گویی همه غم‌های جهان در دلِ اوست!

چه کند آن که به او این همه بیداد رسد؟

باز هم حافظ شیرین سخن است،

که به فریاد رسد

جز حریمش نبود هیچ پناه،

نیکبخت آن که بدو یابد راه

چاره‌سازیست به هر درد، که مرهم با اوست.

به خدا همت پاکان دو عالم با اوست.

کس بدانگونه که باید نتواند دانست،

این پیام‌آورِ عشق چه هنرها کرده‌ست.

ای همه اهل جهان

ای همه اهل سخن

آیا این معجزه نیست؟

به فضا برنگیرید!

آسمان را

"که ز خم خانه‌ی حافظ قدحی آورده‌ست"
 

sub_zero

کاربر فعال
ارسال‌ها
32
امتیاز
39
نام مرکز سمپاد
شهید قدوسی
شهر
QOM
پاسخ : فريدون مشيري ...

کوچ

بشر دوباره به جنگل پناه خواهد برد
به کوه خواهد زد
به غار خواهد رفت
تو کودکانت را بر سینه می فشاری گرم
و همسرت را چون کولیان خانه به دوش
میان آتش و خون می کشانی از دنبال
و پیش پای تو از انفجارهای مهیب
دهان دوزخ وحشت گشوده خواهد شد
و شهر ها همه در دود و شعله خواهد سوخت
و آشیان ها بر روی خاک خواهد ریخت
و آرزوها در زیر خاک خواهد مرد
خیال نیست عزیزم
صدای تیر بلند است و ناله های پیگیر
و برق اسلحه خورشید را خجل کرده ست
چگونه این همه بیداد را نمی بینی
چگونه این همه فریاد را نمی شنوی
صدای ضجه خونین کودک عدنی است
و بانگ مرتعش مادر ویتنامی
که در عزای عزیزان خویش می گریند
و چند روز دگر نیز نوبت من و تست
که یا به ماتم فرزند خویش بنشینیم
و یا به کشتن فرزند خلق برخیزیم
و یا به کوه به جنگل به غار بگریزیم
پدر چگونه به نزد طبیب خواهی رفت
که دیدگان تو تاریک و راه باریک است
تو یکقدم نتوانی به اختیار گذاشت
تو یک وجب نتوانی به اختیار گذاشت
که سیل آهن در رها ها خروشان است
تو ای نخفته شب و روزی روی شانه اسب
به روزگار جوانی به کوه و دره و دشت
تو ای بریده ره از لای خار و خارا سنگ
کنون کنار خیابان در انتظار بسوز
درون آتش بغضی که در گلو داری
کزین طرف نتوانی به آن طرف رفتن
حریم موی سپید ترا که دارد پاس
کسی که دست ترا یک قدم بگیرد نیست
و من که می دوم اندر پی تو خوشحالم
که دیدگان تو در شهر بی ترحم ما
به روی مردم نامهربان نمی افتد
پدر به خانه بیا با ملال خویش بساز
اگر که چشم تو بر روی زندگی بسته ست
چه غم که گوش تو پیچ رادیو باز است
هزار و ششصد و هفتاد و یک نفر امروز
به زیر آتش خمپاره ها هلک شدند
و چند دهکده دوست را هواپیما
به جای خانه دشمن گلوله باران کرد
گلوی خشک مرا بغض می فشارد تنگ
و کودکان مرا لقمه در گلو مانده ست
که چشم آنها با اشک مرد بیگانه ست
چه جای گریه که کشتار بی دریغ حریف
برای خاطر صلح است و حفظ آزادی
و هر گلوله که بر سینه ای شرار افشاند
غنیمتی است که دنیا بهشت خواهد شد
پدر غم تو مرا رنج میدهد اما
غم بزرگتری می کند هلک مرا
بیا به خاک بلا دیده ای بیندیشیم
که ناله می چکد از برق تازیانه در او
به خانه های خراب
به کومه های خموش
به دشتهای به آتش کشیده متروک
که سوخت یکجا برگ و گل و جوانه در او
به خاک مزرعه هایی که جای گندم زرد
لهیب شعله سرخ
به چار سوی افق میکشد زبانه در او
به چشمهای گرسنه
به دستهای دراز
به نعش دهقان میان شالیزار
به زندگی که فرو مرده جاودانه در او
بیا به حال بشر های های گریه کنیم
که با برادر خود هم نمی تواند زیست
چنین خجسته وجودی کجا تواند ماند
چنین گسسته عنانی کجا تواند رفت
صدای غرش تیری دهد جواب مرا
به کوه خواهد زد
به غار خواهد رفت
بشر دوباره به جنگل پناه خواهد برد
 

ghazal.gh

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
201
امتیاز
39
نام مرکز سمپاد
فرزانگان مشهد
شهر
مشهد
مدال المپیاد
دارم برای المپیاد فیزیک می خونم!!
دانشگاه
دوست دارم كه فردوسي باشه !!
رشته دانشگاه
چه مي دونم!!!!!!
جواب شعر کوچه فریدون مشیری

بی تو من زنده نمانم***

بی تو طوفان زده دشت جنونم

صید افتاده بخونم

تو چسان می گذری غافل از اندوه درونم ؟

بی من از کوچه گذر کردی و رفتی

بی من از شهر سفر کردی و رفتی

قطره ای اشک درخشید به چشمان سیاهم

تا خم کوچه بدنبال تو لغزید نگاهم

تو ندیدی

نگهت هیچ نیفتاد براهی که گذشتی

چون در خانه ببستم ،

دگر از پای نشستم ،

گوئیا زلزله آمد ،

گوئیا خانه فرو ریخت سر من

بی تو من در همه شهر غریبم

بی تو کس نشنود از این دل بشکسته صدائی

برنخیزد دگر از مرغک پر بسته نوائی

تو همه بود و نبودی ، تو همه شعر و سرودی

چه گریزی ز بر من ؟

که ز کویت نگریزم

گر بمیرم ز غم دل ،

به تو هرگز نستیزم

من و یک لحظه جدائی ؟

نتوانم ، نتوانم

بی تو من زنده نمانم .....
 

persianboy1373

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
472
امتیاز
1,310
نام مرکز سمپاد
دبیرستان شهید هاشمی نژاد 1
شهر
مشهد
سال فارغ التحصیلی
1391
دانشگاه
دانشگاه تهران - دانشگاه خواجه نصیرالدین طوسی
رشته دانشگاه
مهندسی نقشه برداری- سیستم های اطلاعات مکانی GIS
پاسخ : جواب شعر کوچه فریدون مشیری

قشنگ بود...ولی به پای شعر کوچه که هیچی... به گرد پاش که هیچی...به فاصله ی صد کیلومتریشم نمیرسه...
در هر حال مرسی...
 
بالا