• اگر سمپادی هستی همین الان عضو شو :
    ثبت نام عضویت

قشنگ‌ترین بیت‌هایی که شنیدید

تا از تو جدا شدست آغوش مرا
از گریه کسی ندیده خاموش مرا

در جان و دل و دید فراموش نه ای
از بهر خدا نکن فراموش مرا

مولانا
 
مثل این است که شب نمناک است

دیگران را هم غم هست به دل،

غم من، لیک، غمی غمناک است.

سهراب سپهری
 
آخرین ویرایش:
در قضاوت همه حق را به تو دادند،
ولی...
نکته اینجاست که من " رازنگه‌دارترم "
@Ehsan.Ansari
 
من شیفته ی خوشی‌های ساده‌ام
آنها آخرین پناه جان‌های محزون‌اند

اسکار وایلد
 
همه دنیا بخواد و تو بگی نه
نخواد و تو بگی آره ، تمومه!
همین که اول و آخر تو هستی
به محتاج تو محتاجی حرومه
 
خـــدای مــن!
کمـی پایین بـیا...
و روی این نیمکت کـنارم بنشـین...
کـمی دستم را بگیـر...
کـمی شانـه هایم را بفشـار
کـمی از گریـه هایم را تماشا کن
میـدانی؟
عجیـب گرفته ام..
رهایم نکــن...

شاعر گمنام
 
روز و شب منتظری، هفته به آخر برسد!
پس چه دردیست ڪه هر جمعه دلت می میرد؟

پروانه حسینی
 
آدمی در عالم خاکی نمی آید به دست عالمی دیگر بباید ساخت و از نو آدمی
 
شب من پنجره‌ای بی فردا
روز من قصه‌ی تنهایی ما
مانده بر خاک و اسیر ساحل
ماهی‌ام ماهی دور از دریا
 
گر رفته باشم زین جهان ، باز آیدم رفته روان
گر این چنین دامن کشان بالای خاکم بگذری ‌..
 
مرید پیر مغانم ز من نرنج ای شیخ
چرا که وعده تو کردی و او به جا آورد
حافظ
 
گفتند که نامحرمی و بوسه حرام است!
دل گفت که محرم‌تر از این عشق کدام است؟

رهی معیری
 
شبی با بید می رقصم ، شبی با باد می جنگم
که من چون غنچه های صبحدم بسیار دلتنگم
(عليرضا بديع)
 
زندگی هم با همین بیش و همین کم ها خوش است
لابه لایِ خنده ها هم غصه ی دنیا خوش است
غم اگر در ما نباشد معنیِ شادی کجاست
سخت اگر هرشب نگیری زندگی هر جا خوش است

سهراب عرب زاده
 
در گلستان جهان چون غنچه های صبحدم
با درون پر ز خون در حال لبخندیم ما
 
عمق تو دره ژرفی‌ست،مرا می‌خواند
کسی از بین خودم قصد پریدن دارد

اول قصه هر عشق کمی تکراری‌ست
آخـر قصه ی فرهــــاد شنیدن دارد

#کاظم_بهمنی
 
چو پرده دار به شمشیر می‌زند همه را
کسی مقیم حریم حرم نخواهد ماند

چه جای شکر و شکایت ز نقش نیک و بد است
چو بر صحیفه هستی رقم نخواهد ماند

سرود مجلس جمشید گفته‌اند این بود
که جام باده بیاور که جم نخواهد ماند

#حافظ_جان
 
من چرا دل به تو دادم که دلم می‌شکنی
یا چه کردم که نگه باز به من می‌نکنی
دل و جانم به تو مشغول و نظر در چپ و راست
تا ندانند حریفان که تو منظور منی
دیگران چون بروند از نظر از دل بروند
تو چنان در دل من رفته که جان در بدنی
سعدی
 
Back
بالا