• اگر سمپادی هستی همین الان عضو شو :
    ثبت نام عضویت

اشک شوق

  • شروع کننده موضوع
  • #1
ارسال‌ها
734
امتیاز
13,715
نام مرکز سمپاد
فرزانگان زینب
شهر
ری
سال فارغ التحصیلی
1394
دانشگاه
تحصیلات تکمیلی در علوم پایه‌ی زن‌جان :)
رشته دانشگاه
فیزیک
من از بچگی برام قابل درک نبود که چرا مردم وقتی خیلی خوشحالن گریه می‌کنن! تا این که خودمم دچارش شدم و فکر کردم خب! احساساتی می‌شی دیگه، گریه هم از احساسه

اما گریه برای غمه به نظرم

برای همین فکر می‌کنم اشک شوق از خوشحالی اون اتفاق نیست، بلکه از غم اینه که مدت‌ها زندگی بدون تجربه‌ی این شادی گذشته
نظر شماها چیه؟ مطالعه‌ای داشتین در موردش؟
از اشک شوق‌هایی که ریختید هم بگید
 

Becoming

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
عضو کادر مدیریت
مدیر داخلی
ارسال‌ها
2,001
امتیاز
35,986
نام مرکز سمپاد
Frz
شهر
Sari
سال فارغ التحصیلی
1398
رشته دانشگاه
دواسازی
خیلی لذت بخشه
اون لحظه تمام لحظات قبل از اون اتفاق از جلو چشمات رد میشه (:
 
  • شروع کننده موضوع
  • #3
ارسال‌ها
734
امتیاز
13,715
نام مرکز سمپاد
فرزانگان زینب
شهر
ری
سال فارغ التحصیلی
1394
دانشگاه
تحصیلات تکمیلی در علوم پایه‌ی زن‌جان :)
رشته دانشگاه
فیزیک
یه ادیت بزنم‌

از اشک شوق‌هایی که ریختید هم بگید
 

Batman:/

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
712
امتیاز
8,425
نام مرکز سمپاد
فرزانگان1
شهر
اراک
سال فارغ التحصیلی
1401
من احساساتم که فوران کنه اشک میریزم: ))
بعد اکثر اوقات اشکیم ولی خب از غم نیست،از یه تجربه مثلا خیلی خاص میتونه باشه دیگه
دیدن موفقیت دوستات،شنیدن یه موسیقی لایو مثلا(این زیاد به گریم میندازه)
 

Mahsa_j

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
272
امتیاز
2,452
نام مرکز سمپاد
فرزانگان3
شهر
مشهد
سال فارغ التحصیلی
1404
تلگرام
خیلی قبلا یادمه یکی بهم گفت خندیدن از خوشحالیه، اشک ریختن هم از ناراحتیه
ولی امان از زمانی که این دوتا باهم سر و کلشون پیدا بشه، اونموقع حال دل آدم خیلی فراتر از یه خندست و خب آرزو میکرد که خنده و گریمون باهم بیاد ؛)
اشک شوق اینطوریه که خیلی خوشحالی، ولی تو همون لحظهٔ خوش‌حالیت، همه‌ی سختیایی که کشیدی یادت میاد
و یه حالت اینطوری داره که "آخیششش، بالاخرهههه"
واسه همون سختیایی هم که مثل فیلم از جلو چشمات رد میشن، از چشمات اشک میریزه
ولی اشکش از جنس غم نیست بنظرم، ازجنس آسودگیه!
حداقل برای من اینطوری بوده ؛)
 

hanita.ard

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
1,832
امتیاز
25,977
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
....
سال فارغ التحصیلی
99
دانشگاه
قزوین
رشته دانشگاه
شیمی محض
من تنها اشک شوقی که تو زندگیم داشتم ترکیب شادی و غم بود سر نتایج کنکور
دانشگاه خیلی تاپ و رشته خیلی تاپ قبول نشده بودماااا که بگم گریه کردم
سر اعلام نتایج اولیه خیلی از غم گریه کردم کل فاصله انتخاب رشته رو گریه میکردم
ولی اعلام نتایج نهایی فقط چند دقیقه گریه کردم چون صرفا از فشار سه سال پشت کنکوری بودن و اون روزها رها شدم
هم خوشحال بودم
هم ناراحت
سو اون تنها دفعه‌ای بود که اینجوری گریه کردم
حالا نمیدونم بخش شوقش بیشتر بود یا بخش ناراحتیش ولی همینکه بنظرم اون بازه گذشت خوشحالم میکرد..
 

طوطو

اقامت دائم تورتوگا
ارسال‌ها
471
امتیاز
12,607
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
تبریز
سال فارغ التحصیلی
1400
مدال المپیاد
سراغش نرفتم
دانشگاه
تبریز
رشته دانشگاه
فعلاً ژنتیک!
من تا حالا اشک شوق نداشتم
اگه لحظه ای بوده که توش خیلی خوشحال بودم فقط عین دیوونه ها داد زدم :))
 

Becoming

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
عضو کادر مدیریت
مدیر داخلی
ارسال‌ها
2,001
امتیاز
35,986
نام مرکز سمپاد
Frz
شهر
Sari
سال فارغ التحصیلی
1398
رشته دانشگاه
دواسازی
اشک شوق…
وقتی تک نوازی خواهرم رو دیدم،
وقتی دبیر کشوری شدم،
وقتی این ترم با موفقیت تموم شد،

موقع نتیجه نهایی کنکور هم اشک شوق نبود گریه‌ی ذوق بود(:
 
ارسال‌ها
265
امتیاز
3,752
نام مرکز سمپاد
مشهد فرزانگان1
شهر
مشهد
سال فارغ التحصیلی
1392
اولین اشک شوقم مال ۶سالگیم بود. مامانم بعد یک ماه از مکه برگشته بود و نمیفهمیدم چرا الان که اینقد خوشحالم دارم گریه میکنم؟!
منم با تعریفی که از اشک شوق کردین اینجا موافقم.
یه بغض ذوق هم داریم که تبدیل به گریه نمیشه و فقط چشما اشکی میشن! :‌))
 

Mahsa_j

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
272
امتیاز
2,452
نام مرکز سمپاد
فرزانگان3
شهر
مشهد
سال فارغ التحصیلی
1404
تلگرام
اولین اشک شوقم مال ۶سالگیم بود. مامانم بعد یک ماه از مکه برگشته بود و نمیفهمیدم چرا الان که اینقد خوشحالم دارم گریه میکنم؟!
منم با تعریفی که از اشک شوق کردین اینجا موافقم.
یه بغض ذوق هم داریم که تبدیل به گریه نمیشه و فقط چشما اشکی میشن! :‌))
اینو که خوندم یاد خودم افتادم ؛))
همین تابستون ۴۰۲، مامانم رفته بود کربلا و نزدیک ده روز از هم دور بودیم
اون روزی که برگشت، یادم نمیره که چقدر ذوق داشتم و بعد از کلاسم، رسما تا خود راه آهن مشهد پرواز کردم!
و دقیقا لحظه‌ای که دیدمش، تازه فهمیدم چقدرررر دلم براش تنگ شده
طوری که پریدیم بغل هم و نزدیک ۵دقیقه تو بغل هم گریه کردیم>>>
آخرشم بزور از هم جدا شدیم
دیگه صدای خالم و بقیه درومده بود! ؛)
 

amirTT

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
484
امتیاز
2,479
نام مرکز سمپاد
هاشمی نژاد 1
شهر
مشهد
سال فارغ التحصیلی
-2
سال چهارم؛با همگروهیم تو جابر بن حیان مقام آوردیم و رفتیم بالا. اولین بار اشک شوق ریختم. واقعا هم اشک شوق بود نه اینکه از اتفاق ذوق کنم.
 
بالا