• اگر سمپادی هستی همین الان عضو شو :
    ثبت نام عضویت

درد نه دیگر پنهان من

sara-s

panda^^
کنکوری 1403
ارسال‌ها
386
امتیاز
4,962
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
بوشهر
سال فارغ التحصیلی
1403
خب
اول بحث چاقیم. من همیشه بجز نوزادیم و یه تایم کوتاه یکساله. جزو افراد تپل و چاق تلقی میشدم. همیشه حس بدی داشتم نسبت به خودم و مدتیه بخاطر گیر دادن های بیشتر بقیه این حس بدم چندین برابر شده. حس میکنم بخاطر این قضیه خیلیا ممکنه طرفم نیان و در برخورد اول مایل نباشن دوست بشیم. یادمه یکی یه جایی نوشت توی جمع افراد چاق محبوبیت کمتری دارن و کلی ادم تایید کردن=) نمیدونم چقدر بابتش سرخورده شدم ولی خب خیلی زیاد بود. حتی الانم تو کتابخونه تا جای ممکن سعی میکنم لباسای گشاد بپوشم. وقتی دوستام نباشن اکثرا میرم یه گوشه و خجالت میکشم برم تو جمع. قصد دارم باز ارادمو جمع کنم و رژیم بگیرم. نمیدونم چقدر قراره موفق بشم.


بحث دوم بینیم. همیشه خانواده پف بودنش رو یادآوری میکردن. همیشه وقتی قصد داشتم عکسی رو جایی بذارم اولین نظر مامانم این بود که بینیت خیلی بزرگه پس نه. حتی وقتی لاغر شدم میگفتن باید به فکر عملش باشیم=) از نیم رخ دوستش دارم ولی. البته الان با کمتر شدن پفش حس بدم کمتر شده ولی باز هم.

سومین مورد جای برآمده زخم رو یک جای بدنمه که حس میکنم از نظر دیگران اگر دیده بشه قراره خیلی بنظرشون زشت باشه=)

چهارمین مورد زیاد حرف زدنمه. بعضی وقتا از خودم متنفر میشم که اینقدر حرف میزنم و دوست دارم لال بشم. از برونگراییم تنفر دارم.


به عنوان آخرین مورد میخوام در مورد چیزی بگم که تا یکسال پیش ازش متنفر بودم و الان عاشقشم. موهام. همیشه از بچگی بخاطر فر و وز بودنشون خجالت میکشیدم. فقط بعد از حمام قبل از اینکه شونش کنم دوستش داشتم. ارایشگاه میرفتم بخاطر حجم موهام نمیدونست چه مدلی بزنه که مو اضافه نیاد. اینا همش برام ناراحت کننده بود. تو خانواده اکثرا لقب شیر و این چیزارو میدادن بهم=) گاهی گریم میگرفت ولی برای کسی اهمیتی نداشت. در اولین فرصت موهامو صاف کردم. اما اسفند با موهام اشتی کردم. هر چی کراتین بود رو کوتاه کردم و قسمت فر موهام موند. الان یاد گرفتم مراقبشون باشم و دوستشون داشته باشم و حتی اگر کسی هم مسخره کنه برام اهمیتی نداره.
 
ارسال‌ها
152
امتیاز
1,584
نام مرکز سمپاد
Farz ll
شهر
Kerman
سال فارغ التحصیلی
1402
دانشگاه
Teh
رشته دانشگاه
Nursing
این 2 صفحه رو که خوندم بالای 90 درصد شو حس کردم خودم نوشتم.....خیلی از ماها عیب هایی داریم و قطعا هیچ کس بی نقص نیست شاید مورد قبول بعضیا نباشه ولی همین عیب هاست که اغلب شون آدمو زیبا تر می‌کنه... بیاین دوست شون داشته باشیم🤗......
جرئت کردم منم یکم از عیب هام بگم....

اولیش میسوفونیا یا صدابیزاریه...من از صدای نفس کشیدن اطرافیانم.... از صدای فین فین کردن.... از صدای صاف کردن گلو... از صدای جویدن غذا....از صدای هورت کشیدن مایعات... از صدای تیک تیک ساعت.. از صدای وزش باد.. از صدای اعلان گوشی...از صدای خوندن پرنده ها... از صدای ورق زدن دائمی کتاب....از تق تق کردن سر خوردکار که هی باز و بسته میشه.... کلا از هرچیزی که دائم تکرار شه متنفرم...حس میکنم دارن سلاخی ام میکنن....واقعا اذیت میشم وقتی یکی سرما خورده و کنارم فین فین میکنه یا سرفه میکنه... دلم میخواد پاشم بزنم توی دهنش تااین صدا قطع شه... اکثرا ترجیح میدم خودم صدا ایجاد کنم یا برم جایی که پر سروصدا تر باشه تا دیگه این صداهای اعصاب خورد کن رو حس نکنم....اگه خودم مداد رو تق تق بکوبم به میز مشکلی ندارما ولی اگه یکی دیگه اینکارو کنم خونم به جوش میاد ...چقدر زمستون و پاییز عذاب میکشم از دست کسایی که مریض شدن... فقط تنها کاری که میتونم بکنم اینه سکوت کنم که یه‌دفعه چیزی نگم بهشون بر بخوره...فکر میکنم یکی از شکنجه هایی که میشه برای یکی که میسوفونیا داره استفاده کرد ایجاد صداهای آروم ولی طولانی مدته!

چیزی که واقعا بعضی وقتا خودم ازش خسته میشم برون گرایی بیش از حدمه...اگه یه آشنا و دوست ببینم تا وقتی خداحافظی میکنیم دلم میخواد راجع به همه‌ی مسائل باهاش حرف بزنم... و میزنم😂...خودمم گاهی اوقات کلافگی طرف رو حس میکنم و این واقعا یه ویژگیه منفیه.... من نمیتونم پرحرفی مو کنترل کنم و این واقعا دست خودم نیست....انگار مغزم تنظیم شده با همه صمیمی باشه و نزاره جو جمع سرد بشه....

همین طور صدای بلندی که باهاش حرف میزنم واقعا برای جلب توجه نیست..... ای کاش یکم اطرافیان درک کنن....نمیدونم کسایی که هیجان زده میشن یا خوشحال میشن چطوری رفتار میکنن ولی من نمیتونم جلوی هیجان زدگی و صدای بلندمو بگیرم و این گاهی اوقات برای خودمم آزار دهنده اس ولی چیزی که بیشتر آزارم میده تشر بقیه اس انگاری از قصد اینکارو میکنم!... بابا دست من نیست که بلند حرف میزنم و صدام نازکه و تند تند یه سری چیزا رو میگم! ....اکثرا کلمات رو تند ادا میکنم چون میخوام سریع جواب یه چیزی رو بدم و اصلا نمیتونم طولانی مدت شمرده صحبت کنم... واینم خیلی بده

ری اکشنم نسبت به یه سری مسائل(😂تقریبا همش) خنده اس...واقعا توی شرایط بحرانی نمیتونم جلوی خنده مو بگیرم( اینقدر این مسئله جدیه که توی راهنمایی یکی صاف کنارم غش کرد و تنها کاری که تونستم بکنم خندیدن بود... ولی این یه خنده ی عصبی از روی شوک بود نه خنده ای که برای مسخره کردن باشه) ...ری اکشن خاصیه واقعا!! اگه دیدین کسی توی موقعیت بحرانی داره میخنده فکر نکنین دیوونه شده...شاید اون از شمایی که گریه میکنی بیشتر شوکه شده باشه....

منم قدم کوتاهه... و وقتی کنار دختر عموی همسنم هستم همه از قد رعنای اون تعریف میکنن انگاری که مثلا من خودم خواستم توی 155 سانتی متری متوقف شم و اون تا 175 سانتی رشد کنه 😐💔....و این قد کوتاه خیلی بده... در حدی که میخواین با یکی که قدبلند تره صحبت کنی باید آسمون رو نگاه کنی تا طرف رو ببینی.. حس میکنم یه آدامس چسبیده به کف زمینم که قد بلندا لهش کردن 😂....

روی مچ دست راستم یه جای سوختگیه که به خاطر سهل انگاری توی سن 2یا 3 سالگی به وجود اومده....به خیلیا گفتم ماه گرفتگیه ولی واقعا اعتماد به نفس مو میگیره... با اینکه پررنگ نیست اما ازش متنفرم... ای کاش نبودش!

موهای منم فره(نه از اینایی که سیم تلفنیه،فقط در یه حدی موج دارن) خودم دوستشون دارم ولی گاهی اوقات اطرافیان دخالت بیجا میکنن و باعث میشن ازشون بدم بیاد.... وقتی یکی میگه عه برو کراتین کن موهات صاف شه... توهم که مثل ببعی ِ فلانی موهات فره برو کوفت بزن صاف شه... برو فلان شامپو رو بخر بزن بهشون نرم شن.. واقعا تا یه چند ساعت ازشون متنفر میشم و دلم میخواد برم کچل کنم راحت شم😐اقا من خودم اینجوری دوست دارم اگه قرار بود صاف شون کنم از نرم کننده و اتو مو استفاده می‌کردم....

مورد بعدی سفیدی مو هامه...به طور ارثی موهای من از بچگی چندتایی سفید توشون دیده می‌شد و الان بیشترم شدن شاید در حد 10،12 تا... ای کاش کسایی که چیزی نمیدونن نگن موهات سفید شده پیر شدی..ارع احمق من توی 18 سالگی پیر زن 80 ساله شدم!😐اینقدر دلم میخواد داد بزنم بگم اقااا این ارثیه ارثی!... ولی خب نمیشه قاعدتا....

مورد بعدی جوشه....هرکسی توی یه سنی جوش میزنه و اینو واقعا وقتی از بچه های 9،10 ساله می‌شنوم که میگن" این خال چیه روی صورتت" میخوام بزنم لهشون کنم....اخه بی مغز اولا این جوشه نه خال... دوما بزار ببینم خودت وقتی 18 سالت شد 30روز قبل کنکور چه حالی داری...خنگ خدا به دوتا آکنه ی صورتی کوچولو که نمیگن خال!......
ولی حیف که جواب اکثرشون رو نمیتونم بدم... اگه میتونستم به افکارم عمل کنم الان به چندین قتل و اقدام به قتل محکوم شده بودم😂💔....

عا نمیدونم چرا بعضیا فکر میکنن من از قصد بدخط مینویسم....بچه ها من واقعا خطم بده و اگه تلاش کنم تمیز بنویسم خیلی خیلی بدتر میشه....تلاشم برای خوش خط شدن بیهوده اس.. چون من چپ دستی بودم که به زور راست دستش کردن... الان نه با دست راستم میتونم خوب بنویسم نه دست چپم (لازم به ذکره بگم من تا کلاس 5 ام مداد رو نمیتونستم خوب توی دستم بگیرم و به جای اینکه مثل همه بین چندتا انگشت بگیرمش.. فقط میزاشتمش بین انگشت شست و اشاره ام... و این خیلی ضربه ی بزرگی برای خط ام شد... یه بار امتحان کنید یه 10 مین اونجوری بنویسید عذاب الهیی رو درک میکنید... نه خط خوبی خواهید داشت... نه دستی براتون میمونه)....

😂 از بد عادتی که از کلاس 5 ام تا اولای دبیرستان همراهم بود حل کردن مسائل با خودکار کف دستم بود....طوری که همیشه کف دستم یا آبی بود یا مشکی یا قرمز یا صورتی 😂...ولی خداروشکر یکی دوسالی هست ترکش کردم ولی بازم دلم میخواد اونجوری حل کنم... یکی از خوبیهای وسواس برای کرونا ترک کردن این عادت مضخرف بود....

الان که فکر میکنم تا صبح میتونم براتون از بدی هام و عیب هام بنویسم😂💔ولی خب همین قدر بسه دیگه
 

Iumsee

کاربر فعال
ارسال‌ها
56
امتیاز
398
نام مرکز سمپاد
کاییدی
شهر
پلدختر
سال فارغ التحصیلی
1400
چه خوب که اینجا از ویژگی های بد خودمون میتونیم بگیم چیزایی که شنیدیم یا دیدیم ولی جرهت به زبون آوردنش رو نداریم
خب از نظر ظاهری قد و تیپ و قیافه خوبن از چهره فک کنم تنها مشکلم مماخم باشه ک استخونیه فقط نوکش یکم گوشتیه این اعتماد به نفسمو گرفته توی ظاهرم مشکلی به وجود نیوورده ولی یه چند تا آدم سمی دورت باشه که بخواد با این اذیتت کنه باعث میشه حتی افسرده بشی
یکی دیگه ام راجب خشک و بی احساس بودنمه
کسی که قدرت ارتباط برقرار کردن نداره در حالی که این فقط بستگی به آدمش داره ولی چون با یه سری اینجوری سرد برخورد کردم از بچگی بهم میگفتن بی احساس نمی‌دونم غیر اجتماعی و باعث شد باورم بشه اینجوری ام
یه مورد دیگه هم اورثینکر بودنمه
از مشکلات اخلاقی اینکه مودی ام و به راحتی اعتماد نمیکنم پدر طرف در میاد تا ثابت کنه قرار نیست به من ضربه بزنه
خیلی ریز بشم دو تا دندون نیشم رو هم میتونم بگم که تیزتره 😈😂ضایع نیست به نظر من خوبه تو رو از بقیه متمایز می‌کنه ولی آدمای سمی دورم راجبش بهم هیت میدن

خلاصه مشکل از ما نیست اگه بابت ظاهراً یا هر مشکل دیگه ای دچار افسردگی شدی اول بگرد دورت یه مشت عوضی جمع نشده باشه ایناست که اذیت کننده است وگرنه همتون به اندازه ی خودتون زیبا هستید
 

Amélie

کاربر فعال
ارسال‌ها
23
امتیاز
184
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
شهریار
سال فارغ التحصیلی
1404
خب من اینجا خیلی صحبت نمی کنم و ارتباط برقرار کردن و در واقع اعتماد کردن ب دیگران کمی برام سخته
و راستش قبلا خیلی درگیر مشکلات روانی و ظاهری بودم اما کم کم ب این نتیجه رسیدم که بیشتر چیز ها رو میشه تغییر داد و یا قبولشون کرد
من شاید از اندامم راضی نباشم اما توانایی تغییرش و دارم و به همین دل خودم و خوش کردم
و اون اجزائی از صورتم که شخصا دوست شون ندارم هم نمیشه تغیرشون داد پس همین جور که هستن بهشون عشق می ورزم
بنظرم تنها چیزی ک ما بهش احتیاج داریم صلح درونی با شخص خودمونه :)
 

هولدن

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
884
امتیاز
12,100
نام مرکز سمپاد
حلی
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
96
این خیلی تاپیک خوبیه شاید در برابر مشکلات بزرگتری مثل بیماری های خاص، طلاق مرگ عزیز کوچیک باشه اما همچنان میتونه روح روان ادمو مثل سنگ کوچیک تو کفش اذیت کنه. از اینکه بیانش کنید نترسید
خب من هم بابت بینی مسخره شدم
به خاطر بلوغ پوستم خیلی بهم ریخت حرفای بدی شنیدم، بااینکه الان بهتر شدم هنوز هم علاقه ای ندارم تو عکسی باشم.
من بااین حرف از ادم های عوضی فاصله بگیرید موافقم، اماراهکاری برای صداهای درونی یا نوشخوار rumination ندارم کسی راهکاری برای این موضوعات داره؟
 

amirTT

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
484
امتیاز
2,479
نام مرکز سمپاد
هاشمی نژاد 1
شهر
مشهد
سال فارغ التحصیلی
-2
من سندرم استندال خفیف دارم که تونستم با دارو تقریبا کنترلش کنم. داروها عوارض داشته ولی حداقل از روزانه بودن این سندرم جلوگیری کرده
 
ارسال‌ها
878
امتیاز
4,393
نام مرکز سمپاد
شهیداژه ای
شهر
اصفهان
سال فارغ التحصیلی
1402
دانشگاه
UI
رشته دانشگاه
مهندسی مکانیک
@rahavard_rm تقریبا درد مشترک داریم ولی توی مورد کله نه من کلم کوچیکه 😂
از نظر ظاهری من بدن نسبتا لاغری دارم و قبلش هرچی سعی می‌کردم به بدنم حجم بدم، نمیشد تا اینکه توی دوران کنکورم ۵ کیلو اضافه کردم و دیگه استقامت بدنی قبلو ندارم. اینو شک داشتم بگم یا نه ولی من روی صورتم سمت چپش یه فلجی خیلی حیلی خفیف دارم و همین تقارن رو بهم زده. قدم ۱۷۹ هست و راضی نیستم. چرا ۱۸۰ نشد آخه؟😂
حالا میریم روحی:
تو بچگیم تصویرایی دیدم که نباید میدیدم. توی اون دوران دائم توی شوک و حملات عصبی زیادی بودم که این موضوع روی من تاثیر گذاشته. در کل آدم خوش مشربیم و دوست دارم با همه بگو بخند داشته باشم و اگه ببینم توی یه جمع کسی از دستم به هر دلیلی ناراحت میشه برم سراغش از دلش دربیارم و بیاد تو جمع و بگیم بخندیم. یجوری حس عذاب وجدان بهم میده. آدم کمالگراییم و همین کمال گرایی باعث شد من خودم رو برای رسیدن به اون کمال فدا کنم به جاب اینکه هدفم رو کوچیکتر کنم و همین فک کنم کم کم داره منو سمت فرسودگی میبره.
راستش اینجا منو یاد جلسه های خودباوری میندازه
 

fs5

کاربر جدید
ارسال‌ها
4
امتیاز
8
نام مرکز سمپاد
فرزانگان ۵
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
1407
خب منم می خوام چیزایی که همیشه باعث ناراحتیم میشد و بقیه نمی دونن رو بگم اولین چیز اینکه من به شدددت خجالتیم شاید عجیب باشه ولی تو جمع دوستام از همشون پرحرف ترم و وقتی با یکی آشناام خیلیی گرم میگیرم ولی فقط کافیه طرفو نشناسم یا خیلی باهاش راحت نباشم دیگه امکان نداره طرف صدامو درست و حسابی بشنوه و کلا توی تعارف کردن بقیه هم خیلی خجالتیم بارها پیش اومده یکی یه چیزی تعارف کرده و حتی اتفاقا اصرار کرده بردارم و منم واقعا دوست داشتم بردارم اما انقد خجالت می کشیدم که نتونستم بردارم شاید براتون خنده دار باشه یه بار تو مدرسه ناهارم کم بود و وقتی خوردم هنوز گرسنم بود داشتم با دوستم حرف میزدم و نسبتا هم باهاش راحت و صمیمی بودم گفتم که آره ناهارم کم بود الان گشنمه بسته بیسکوییتی که داشت و نصفه بود رو تعارف کرد تا بردارم و من دستشو رد کردم بعد اینطوری بود که مگه نگفتی گشنمه؟ چرا برنمیداری
مورد بعدی از اینکه بهم بگن اشتباهه به شدت هم می ترسم هم متنفرم یعنی درواقع از اشتباه کردن می ترسم و به سختی میتونم اشتباهاتمو بپذیرم خیلی وقتا چیزای واقعا خوبی می خواستم بگم ولی از ترس انتقاد بقیه یا اینکه بگن اشتباهه نگفتم و یکی دیگه گفته و همه استقبال کردن و من موندم با یه دنیا حسرت که چرا نگفتم یا حتی موقع مدرسه یه بار سوالی که حلش کردم چندبار و از جوابش مطمئن بودم رو موقع گفتن جوابش پای تخته یهو هول شدم و استرس گرفتم و کلا قاطی کردم حتی صورت سوالم اشتباه دیدم و به قول دوستم قیمه هارو ریختم تو ماستا
یه چیز دیگه هم که دارم اینه که به شددت خیال پردازی می کنم یعنی به روال زندگیم آسیب نمیزنه ولی توی وقتای بیکاریم هی با خودم میگم کاش اینجا بحثو اینجوری ادامه میدادم و بعد تو ذهن خودم بحثو همینطوری ادامه میدم یا مثلا چرا من باید برا اینکه اگر یک هزارم درصد فلانی و فلانی مردن و فلانی اینکارو کرد و در این شرایط بود داستان بسازم یعنی یه شرایطی که شاید باورتون نشه از بس که احتمال وقوعش کمه و کلا همیشه اینطوری بودم مشکلاتی که تو زندگیم دارم چیزایی که ازش ناراضیم و میخوام نباشه رو اگر نمیتونم درستش کنم با تصور کردن یه داستان خیالی از زندگیم تو آینده که یه سری اتفاقا افتاده و اون چیزا درست شدن خودمو آروم می کردم ولی کلا داستان های عجیب غریبی تو ذهنم می سازم و چون کلا علاقه شدیدی به کتاب خوندن دارم باعث میشه سناریو کم نیارم و واقعا اینا داره اذیتم می کنه
دیدم خیلیا چیزای ظاهری گفتن من واقعا اینطوریم به ظاهرم اهمیت میدم ولی خیلی روش زوم نمی کنم و خب بعصی اوقات پیش اومده از چهرم خوشم نیاد ولی درکل احساس خوبی نسبت بهش دارم و یه مدت هم از موهام متنفر بودم چون موهای من نه خیلی فره نه خیلی صافه یکم حالت داره و خیلی وقتا اگه نبندمش پف می کنه به شدت و وقتی موهام کوتاه تر بود و نمیشد ببندمش خیلیی رو مخم می رفت بعد اینکه بلندتر شد و می بستم هم گاهی می رفت رو مخم و آرزوم بود موهام لخت باشه ولی چندوقته دارم کنار میام باهاشون یعنی الان خیلی مشکلی از نظر ظاهری ندارم ولی وسواس شدیدی دارم که گاهی نیم ساعت موقع بیرون رفتن بقیه رو معطل می کنم با فقط روسریمو صاف کنم اونم چیزیش که اصلا به چشم نمیاد و کلا روی چیزای این مدلی وسواس بدی دارم
 
  • شروع کننده موضوع
  • #29
ارسال‌ها
734
امتیاز
13,715
نام مرکز سمپاد
فرزانگان زینب
شهر
ری
سال فارغ التحصیلی
1394
دانشگاه
تحصیلات تکمیلی در علوم پایه‌ی زن‌جان :)
رشته دانشگاه
فیزیک
این خیلی تاپیک خوبیه شاید در برابر مشکلات بزرگتری مثل بیماری های خاص، طلاق مرگ عزیز کوچیک باشه اما همچنان میتونه روح روان ادمو مثل سنگ کوچیک تو کفش اذیت کنه. از اینکه بیانش کنید نترسید
خب من هم بابت بینی مسخره شدم
به خاطر بلوغ پوستم خیلی بهم ریخت حرفای بدی شنیدم، بااینکه الان بهتر شدم هنوز هم علاقه ای ندارم تو عکسی باشم.
من بااین حرف از ادم های عوضی فاصله بگیرید موافقم، اماراهکاری برای صداهای درونی یا نوشخوار rumination ندارم کسی راهکاری برای این موضوعات داره؟
یه راهی که من سال‌ها پیش دیدم و گاهی امتحانش می‌کنم اینه که دقت می‌کنم ببینم اون صدای منفی‌گو از کجا میاد (مثلن گاهی از تو مغزمه، گاهی تو گوشمه، گاهی تو گلوم)و اون قسمت رو مجبور می‌کنم حرف مثبت بزنه

تو کتاب راه هنرمند هم یه روشی هست برای اعتماد به نفس و خلاقیت
که تو صداهای منفی رو می نویسی و براشون جواب می نویسی
البته بهتره که اول جملات مثبت بنویسی
مثلا بنویسی من خلاقم و نویسنده‌ی خوبیم.
بعد صداهه می‌گه آخه تو؟ فلانی رو ندیدی مگه چقد قشنگ می‌نویسه؟
بعد تو می‌نویسی من تو مسیر داستان خودم در حال حرکتم و هرچی جلوتر برم افق‌ وسیع‌تری می‌بینم.
همچین چیزی
 

Newvarg

hamidoffski
ارسال‌ها
496
امتیاز
4,588
نام مرکز سمپاد
علامه حلی 6
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
1406
تلگرام
هیچوقت تو زندگیم نتونستم آدم تاثیرگذاری باشم ( منظورم خیلی چیز خاص و بولدی نیست، منظورم چیزاییه که تو هر بازه سنی، حتی مهدکودک باعث میشن بعضیا رفیقای زیادی گیر بیارن )، شده چند نفر حال کنن باهام ( رفیقای خیلی خوبی دارم ) ولی معمولا رفاقت که به وجود میاد قشنگ اوضاع خراب میشه و معمولا طرف بیشترین سعیشو میکنه که هی ضایع یا فشاریم کنه ( یعنی مسخره کردن، با انتقاد خیلی فرق داره ) و یمقدار زیادیش از این میاد که خیلی اهمیت میدم بقیه چی فکر میکنن راجبم و واسه همین یهو میبینی طرف یه کلمه گفته و من دارم سی تا جمله توضیح میدم به طرف که بگم منظورم این بوده و باز همین باعث میشه یا رفیقام کم باشن توی جمعای مختلف یا کلا نباشم
 

همون.

کاربر نیمه‌فعال
ارسال‌ها
8
امتیاز
356
نام مرکز سمپاد
تیزهوشان فرزانگان
شهر
شهسوار
سال فارغ التحصیلی
1404
مدال المپیاد
?
دانشگاه
?
رشته دانشگاه
?
چشم هامو دوست ندارم. از سن کم هر کی منو دید با لحن مسخره ای گفت:«عه! تو شبیه کره ای/چینی/ژاپنی هایی!» چون چشم های ریزی دارم و احتمالا بنظر میاد شبیه باشم.
 
بالا