- ارسالها
- 559
- امتیاز
- 15,571
- نام مرکز سمپاد
- شهید بهشتی 1
- شهر
- ساری
- سال فارغ التحصیلی
- 1400
بگذرد این روزگار تلختر از زهر"گرگ"
ای تو رمه سپرده به چوپان گرگ طبع
این گرگی شبان شما نیز بگذرد
بار دگر روزگار چون شکر آید.
بگذرد این روزگار تلختر از زهر"گرگ"
ای تو رمه سپرده به چوپان گرگ طبع
این گرگی شبان شما نیز بگذرد
بی رنج عشق،گنج تو ای چرخ روزگاربگذرد این روزگار تلختر از زهر
بار دگر روزگار چون شکر آید.
چرخ بر هم زنم از غیر مردم گرددبی رنج عشق،گنج تو ای چرخ روزگار
چندان بها نداشت که طاقت بیارمت
بیا تا گل برافشانیم و می در ساغر اندازیمچرخ بر هم زنم از غیر مردم گردد
من نه آنم که زبونی چشم از چرخ فلک.
ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کارندبیا تا گل برافشانیم و می در ساغر اندازیم
فلک را سقف بشکافیم و طرحی نو دراندازیم
کمتر از ذره نه ای پست مشو مهر بورزابر و باد و مه و خورشید و فلک در کارند
تا تو نانی به کف آری و به غفلت، نخوری.
آمد یکی آتشسوار، بیرون جهید از این حصارکمتر از ذره نه ای پست مشو مهر بورز
تا به خلوتگه خورشید رسی چرخ زنان!
گفتم که نور چشمه خورشید از کجاستآمد یکی آتشسوار، بیرون جهید از این حصار
تا بردمد خورشید نو، شب را ز خود بیرون کنید.
گر چه گردآلود فقرم شرم باد از همتمگفتم که نور چشمه خورشید از کجاست
گفت از طلوع طلعت عاشق گداز من
دنیا چو یکی بیشه شمارید و ژیان شیرآب را گل نکنیم
در فرودست انگار کفتری می خورد آب
یا که در بیشه ای دور سیره ای پر می شوید
یادر آبادی کوزه ای پر می گردد
(سهراب سپهری)
همه عمر برندارم سر از این خمار مستیبیشه بشکفته به دل بیدار است
یاسمن خفته به آغوشش نرم
(نیما یوشیج)
در قمار دوستی جز رازداری شرط نیستهمه عمر برندارم سر از این خمار مستی
که هنوز من نبودم که تو در دلم نشتی!
خنک آن قمار بازی که بباخت آنچه بودشدر قمار دوستی جز رازداری شرط نیست
هر که در میخانه از مستی نزد فریاد برد
من که جز همنفسی با تو ندارم هوسیخنک آن قمار بازی که بباخت آنچه بودش
بنماند هیچش الا، هوس قمار دیگر...