• اگر سمپادی هستی همین الان عضو شو :
    ثبت نام عضویت

گفت و گوی منظوم

آخرین بار توسط مدیر ویرایش شد:
شپش را کجا بود این ارج و قرب
همانا که دادیمش قد سرب
:""""
 
درس و مرس و آزمون و کارنامه
بایدت داد تا شیپش رود از خانه :|
درس و مرس و حرف و مرف و تست و مست
بادت اندر زندگانی برقرار و بر دوام
پس:"
برو درس میخوان مگو چیست درس
که سرمایه زندگانی است درس
 
تا به کی آواز باطل سر دهم؟
چند بادمجان به نیل اندر نَهَم؟
این تویی و آن امین (از نوع روحیش) و آن حسام
تیغ‌های آبدارِ در نیام
نی شما، بسیار یاران دگر
کورْ چشم و بی‌زبان و گوشْ کر
شیرطبعانی، ولی ناممتحن
موش پندارند طبع خویشتن!
تو چموش شعر را بانگی زدی؟
گر نه، بد کردی که معذور آمدی!
در غنا اظهار گنگی می‌کنی؟
خود در این یاوه، درنگی می‌کنی؟
این که می‌گویم ز افسوس شماست:
حیف از آن طبعی که محبوس شماست!
وه که شورافزای ماهوری، بُدم
پرده‌ برگشت و کنون دشتی شدم (با لحن میدل‌فینگر-وار)
یار محزونم، در آی و چنگ زن ( @mahzoun99 )
شیشه‌ی افسوس را بر سنگ زن
بر قتال طبع، دارند اختیار
بی‌بخاران را به حال خود گذار
تو این شرایط آدم رو به چه کار هایی وادار می کنند ...
رومیِ ما گفت : با شاهنشاهِ شعر
همچو مسکین ، بندگی از جنگ بِه !
در حضور نغمه های نَغزِتان
طَبع بی بخّار ما را مرگ بِه !
پیر مشتاقانِ ما حق گفت ، آری
" جامِ زهر آگین همان بر سنگ بِه " !
__________________
[ ... ور بگویی شکل استفسار گو
با شهنشاهان تو مسکین وار گو ! - مولانا ]
 
Back
بالا