نمیدونم اینها هم سوالات فلسفی حساب میشوند یا نه ولی به هرحال:
1. مگه خدا از اول نبود و دانای همه چیز نیست ؟ پس میدونه که سرنوشت ما چیه در نتیجه زمان هیچ معنی نداره یعنی ما در این لحظه که الانیم در سرنوشت و آخرتمون هستیم؟ و اینکه خب یعنی ما تلاش کننده تو زندگیم نیستیم ما فقط انتخاب کننده ایم که از بین مثلا 4 تا سرنوشتی که ممکنه داشته باشیم کدومو انتخاب کنیم؟
2.چرا خدا اشخاص معروفی که منکر وجودش شدن را به فلاکت در میاره ولی اشخاص عادی که منکر میشن هیچ بلایی سرشون نمیاد یا فلاکت کمتری براشون اتفاق میافته؟
3.عشق در زیست شناسی و این موضوعات فقط ترشح یک سری هورمون هست پس چرا عشق یه چیز والا عنوان شده؟
4.پیامبر اکرم(ص) که از اول پیامبر نبوده و بزرگ نبوده پس ممکنه توی کودکیش یه سری خطاهایی کرده باشه پس چگونه معصومه؟یعنی توبه کرده و معصوم شده؟
1.فکر نمیکنم چیزی به نام سرنوشت باشه که ما نتونیم تغییر بدیم و همین قدرت اختیاره که انسانو جذاب و از بقیه متمایز میکنه
2.این یه ذره بچگانه است از نظر من.خدا نمیاد کسی که منکر وجودشن رو از پا دربیاره و این حرفا.کلا این که دنیا پر معجزه است از نظر من عقیده بچگانه ایه
این که مثلا این آدم مرد به خاطر این که به مردم ظلم میکرد یا این که اون آدم با این که ظالم بود نمرد چون خدا میخواست بیشتر زنده بمونه و گناه کنه و اینا.احساس میکنم ینا بهونه ها و فکراییه که ما می تراشیم
به نظرم عقاید فلسفی (مثلا دینی) برای اینن که سوالایی که علم نمیتونه جواب بده رو جواب بدن ولی اگه وارد حیطه علم بشه و بخواد یه همچین دیدی از دنیا به ما بده و مثلا نوع مردن رو به کارایی که یه نفر کرده نسبت بده و اینا دیگه به درد نمیخوره و میشه خرافات.حالا هرچقدرم توی دین یا ذهن مردم نفوذ کرده باشه
3.عشق که هنوز تعریف دقیقی نداره در زیست شناسی و من فکر میکنم میتونه یکی از باورهای فلسفی انسان باشه و هرکس تعریفش ازش متفاوت باشه.اون بحث هورمونی هم که به نظرم جدا از عشقه و توی مقاله ها هم من کلمه Love رو تا حالا ندیدم
4.من به این داستانا اعتقادی ندارم که پیامبر معصومه و اماما از آینده خبر داشتن و نمیدونم اینا
بیاین بت نسازیم
در قرآن اومده که انما انا بشر مثلکم یوحی الی
پیامبر اکرم هم یک انسان بوده
به نظر من به جای توجه به این چیزا باید بیایم ببینیم این پیامبری که اینقد ازش حرف میزدیم هدف و رسالتش چی بوده
پیامش چی بوده