• اگر سمپادی هستی همین الان عضو شو :
    ثبت نام عضویت

مشاعره

من ندانستم از اول که تو بی مهر و وفایی
عهد نابستن از آن به که ببندی و نپایی
 
سرو چمان من چرا میل چمن نمیکند
همدم گل نمیشود یاد سمن نمیکند ؟
 
در لحظه ی دیدار چنان بیخودم از خود
انگار به لب تشنه کسی آب رسانده

#شهریار_نراقی
 
من اینجا بس دلم تنگ است
و هر سازی که می‌بینم
بد آهنگ است
بیا ره توشه برداریم
قدم در راه بی برگشت بگذاریم
 
من و یک لحظه جدایی ز تو، آن گاه حیات؟
اینقدر صبر به عاشق نسپرده است کسی
 
یک ذره وفا را به دو عالم نفروشیم
هر چند در این عهد خریدار ندارد
 
ﺩﯾﺸﺐ ﺧﯿﺎﻝِ ﺭﻭﯼ ﺗﻮ ﺩﺭ ﺧﻮﺍﺏ ﺩﯾﺪﻩﺍﯾﻢ
ﺍﯼ ﻧﻮﺭِ ﭼﺸﻢ،ﺩﺭ ﻧﻈﺮ ﻣﺎ ﺧﻮﺵ ﺁﻣﺪﯼ
 
ﯾﮏ ﺩﻡ ﺑﯿﺎ ﺑﺎ ﻋﺎﺷﻘﺎﻥ ﺩﺳﺘﯽ ﺑﭽﺮﺧﺎﻥ ﻭ ﺑﺮﻭ
ﭼﺮﺧﯽ ﺑﺰﻥ، ﻣﺴﺘﯽ ﻧﻤﺎ، ﺩﻝ ﺭﺍ ﺑﺸﻮﺭﺍﻥ ﻭ ﺑﺮﻭ
 
دیوانه تر از خویش کسی می جستم
دستم بگرفتند و به دستم دادند
 
در این در گه که گه گه که که و که که شود ناگه
مشو غره به امروزت که از فردا نیی اگه
 
هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق

ثبت است بر جریده عالم دوام ما

حافظ
 
ای غایب از نظر به خدا می سپارمت
جانم بسوختی و به جان دوست دارمت
 
آخرین ویرایش:
محراب ابرویت بنما تا سحرگهی
دست دعا برآرم و در گردن آرمت
 
یوسف فروختن به زر ناب هم خطاست
نفرین به من اگر تورا به زر ناب دهم
 
من بی مایه که باشم که خریدار تو باشم
حیف باشد که تو یار من و من یار تو باشم

سعدی
 
تو را با غیر می بینم، صدایم در نمی آید
دلم می سوزد و کاری ز دستم بر نمی آید

مهدی اخوان ثالث
 
یک ذره وفا را به دو عالم نفروشیم
هر چند در این عهد خریدار ندارد

صائب تبریزی
 
دلم رو آهنی کردم مبادا عاشقت گردد
ندانستم تو ای ظالم دلی آهن ربا داری

وحشی بافقی
 
Back
بالا