• اگر سمپادی هستی همین الان عضو شو :
    ثبت نام عضویت

مشاعره

یوسف به این رها شدن از چاه دل مبند
این بار می برند که زندانی ات کنند
 
در دایره ی قسمت ما نقطه ی پرگاریم
لطف آنچه تو اندیشی حکم آنچه تو فرمایی
 
دلی را تا به دست آرند هر دم
سر زلفین خود را دام کردند

عداقی
 
روزگاری شد که دور افتاده ام آخر بپرس
کان سیه روز پریشان روزگار من کجاست

هلالی جغتایی
 
تا تو نگاه می کنی کار من آه کردن است
ای به فدای چشم تو ،این چه نگاه کردن است ؟
 
تو زانچه بگفتند بسی بهتر بودی
بر جان و روان پدرانت بفزودی
چندان که توانستی رحمت بنمودی
چندان که توانستی ملکت بزدودی
کشتی حسنات و ثمراتش بدرودی
دشوار تو آسان شد و آسان تو دشوار

منوچهری

با مسمط چجوری باید مشاعره کرد؟ یه بیت بسه یا کلش؟:))
 
تو زانچه بگفتند بسی بهتر بودی
بر جان و روان پدرانت بفزودی
چندان که توانستی رحمت بنمودی
چندان که توانستی ملکت بزدودی
کشتی حسنات و ثمراتش بدرودی
دشوار تو آسان شد و آسان تو دشوار

منوچهری

با مسمط چجوری باید مشاعره کرد؟ یه بیت بسه یا کلش؟:))
روز شادیست غم چرا باید خورد
امروز می از جام وفا باید خورد
مولوی
 
دوست را گر سر پرسیدن بیمار غم است
گو بران خوش که هنوزش نفسی می‌آید

حافظ
 
تو دل بستی به معشوقی که خود معشوق ها دارد
رها کن ای دل غافل خدای بت پرستت را
 
شکر کند چرخ فلک از ملک و ملک و ملک
کز کرم و بخشش او روشن بخشنده شدم

مولانا
 
شکر کند چرخ فلک از ملک و ملک و ملک
کز کرم و بخشش او روشن بخشنده شدم

مولانا
مرده اگر ببیندت فهم کند که سر خوشی
چند نهان کنی که می فاش کند نهان تو
مولانا
 
وه وه که بزرگوار حوری ست
از روزن جنت اوفتاده

سعدی
 
هر که عیب دگران پیش تو اورد و شمرد
بی گمان عیب تو پیش دگران خواهد برد
 
مرا عمری به دنبالت کشاندی ...
سرانجامم به خاکستر نشاندی
 
آخرین ویرایش:
Back
بالا