• اگر سمپادی هستی همین الان عضو شو :
    ثبت نام عضویت

جانا! سخن از زبان ما می‌گویی :-"

در اگر بر تو ببندد مرو و صبر کن آنجا
ز پس صبر،تو را او بر سر صدر نشاند

او اگر بر تو ببندد همه ره ها و گذر ها
ره پنهان بنماید که کس آن راه نداند
 
مثل لیلی توی پاییز
مثل مجنون زیر بارون
مثل بارون وقتی آروم
آروم آروم میشه عاشق

تو خود عشقی، خود عشق

مثل اسمت روی قلبم
مثل هدیه توی دستم
مثل اون حالی که داشتم،
وقتی هدیه رو می بستم

تو خود عشقی، خود عشق
 
ای روی تو مهر عالم آرای همه
وصل تو شب و روز تمنای همه
گر با دگران به ز منی وای به من
ور با همه کس همچو منی وای همه
 
بر سقف اگر رستن قندیل فراز است
ما نیز همانیم، فرازیم و فرودیم

بعد از تو، اگر هم کسی آمد به سراغم
آمد ببرد آنچه ز تو تازه سرودیم
 
یک چند به گیر و دار بگذشت مرا
یک چند در انتظار بگذشت مرا

باقی همه صرف حسرت روی تو شد ...
 
بـــــاز… ای الهه ی نــــاز…
با دلِ من، بســـاز… کین غمِ جانگداز؛ بِرود ز بَرم…
گــــر دلِ من؛ نیاسود…
از گناهِ تو، بــــود…
بیـــا؛ تا زِ سرِ گنهت، گـــذرم…
بــــاز… می‌کنم دستِ یاری؛ به سویت دراز…
 
۸ مه ‌روز جهانی خر⁩

ﺭﻭﺯﯼ ﺑﻪ ﺭﻫﯽ ﻣﺮﺍ ﮔﺬﺭ ﺑﻮﺩ
ﺧﻮﺍﺑﯿﺪﻩ ﺑﻪ ﺭﻩ ﺟﻨﺎﺏ ﺧﺮ ﺑﻮﺩ
ﺍﺯ ﺧﺮ ﺗﻮ ﻧﮕﻮ ﮐﻪ ﭼﻮﻥ ﮔﻬﺮ ﺑﻮﺩ
ﭼﻮﻥ ﺻﺎﺣﺐ ﺩﺍﻧﺶ ﻭ ﻫﻨﺮ ﺑﻮﺩ
ﮔﻔﺘﻢ ﮐﻪ ﺟﻨﺎﺏ ﺩﺭ ﭼﻪ ﺣﺎﻟﯽ
ﻓﺮﻣﻮﺩ ﮐﻪ ﻭﺿﻊ ﺑﺎﺷﺪ ﻋﺎﻟﯽ
ﮔﻔﺘﻢ ﮐﻪ ﺑﯿﺎ ﺧﺮﯼ ﺭﻫﺎ ﮐﻦ
ﺁﺩﻡ ﺷﻮ ﻭ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺻﻔﺎﮐﻦ
ﮔﻔﺘﺎ ﮐﻪ ﺑﺮﻭ ﻣﺮﺍ ﺭﻫﺎ ﮐﻦ
ﺯﺧﻢ ﺗﻦ ﺧﻮﯾﺶ ﺭﺍ ﺩﻭﺍ ﮐﻦ
ﻧﻪ ﻇﻠﻢ ﺑﻪ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﻧﻤﻮﺩﯾﻢ
ﻧﻪ ﺍﻫﻞ ﺭﯾﺎ ﻭ ﻣﮑﺮ ﺑﻮﺩﯾﻢ
ﺭﺍﺿﯽ ﭼﻮ ﺑﻪ ﺭﺯﻕ ﺧﻮﯾﺶ ﺑﻮﺩﯾﻢ
ﺍﺯ ﺳﻔﺮﮤ ﮐﺲ ﻧﺎﻥ نَرُﺑﻮﺩﯾﻢ
ﺩﯾﺪﯼ ﺗﻮ ﺧﺮﯼ ﮐُﺸﺪ ﺧﺮﯼ ﺭﺍ؟
ﯾﺎ ﺁﻧﮑﻪ ﺑُﺮﺩ ﺯ ﺗﻦ ﺳﺮﯼ ﺭﺍ؟
ﺩﯾﺪﯼ ﺗﻮ ﺧﺮﯼ ﮐﻪ ﮐﻢ ﻓﺮﻭﺷﺪ ؟
ﯾﺎ ﺑﻬﺮ ﻓﺮﯾﺐِ ﺧﻠﻖ ﮐﻮﺷﺪ ؟
ﺩﯾﺪﯼ ﺗﻮ ﺧﺮﯼ ﮐﻪ ﺭﺷﻮﻩ ﺧﻮﺍﺭ ﺍﺳﺖ؟
ﯾﺎ ﺑﺮ ﺧﺮ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺳﻮﺍﺭ ﺍﺳﺖ؟
ﺩﯾﺪﯼ ﺗﻮ ﺧﺮﯼ ﺷﮑﺴﺘﻪ ﭘﯿﻤﺎﻥ؟
ﯾﺎ ﺁﻧﮑﻪ ﺯ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺑُﺮﺩ ﻧﺎﻥ؟
ﺩﯾﺪﻡ ﺳﺨﻨﺶ ﻫﻤﻪ ﻣﺘﯿﻦ ﺍﺳﺖ
ﻓﺮﻣﺎﯾﺶ ﺍﻭ ﻫﻤﻪ ﯾﻘﯿﻦ ﺍﺳﺖ
ﮔﻔﺘﻢ ﮐﻪ ﺯ ﺁﺩﻣﯽ ﺳﺮﯼ ﺗﻮ
ﻫﺮﭼﻨﺪ ﺑﻪ ﺩﯾﺪ ﻣﺎ ﺧﺮﯼ ﺗﻮ
ﺑﻨﺸﺴﺘﻢ ﻭ ﺁﺭﺯﻭ ﻧﻤﻮﺩﻡ
ﺑﺮ ﺧﺎﻟﻖ ﺧﻮﯾﺶ ﺭﻭ ﻧﻤﻮﺩﻡ
ﺍﯼ ﮐﺎﺵ ﮐﻪ ﻗﺎﻧﻮﻥ ﺧﺮﯾﺖ
ﺟﺎﺭﯼ ﺑﺸﻮﺩ ﺑﻪ ﺁﺩﻣﯿﺖ...:)

ایرج میرزا
 
عشقِ رخِ یار، بر منِ زار مگیر
بر خسته‌دلانِ رندِ خَمّار مگیر

صوفی چو تو رسمِ رهروان می‌دانی
بر مَردمِ رند، نکته بسیار مگیر
 
در اگر بر تو ببندد مرو و صبر کن آنجا
ز پس صبر تو را او به سر صدر نشیند
 
این شعر جامی بی نظیره:

گفتی بگوی عاشق و بيمار کيستی؟
من عاشق توام تو بگو يار کيستی؟

بستي ميان به کينه ، کشيدی ز غمزه تيغ
جان ها فدات در پی آزار کيستی؟

دارم دلي ز هجر تو هر دم فگارتر
تا خود تو مرهم دل افگار کيستی؟

هر شب من و خيال تو و کنج محنتی
تو با که ای و مونس و غمخوار کيستی؟

من با غم تو يار به عهد و وفاي خويش
ای بی وفا تو وفادار کيستی؟

تاچند گرد کوی تو گردم؟گهی بپرس :
کاينجا چه می کنی و طلبکار کيستی؟

جامی مدار چشم خلاصی ز قيد عشق
انديشه کن ببين که گرفتار کيستی؟
 
گرفتم از کلاس زندگی بسیار درس اما
دقیقا از همان جا که نمی خواندم سوال آمد!...:)
 
Back
بالا