امروز كه محتاج تو ام جای تو خالی ست
فردا كه ميايي به سراغم نفسی نيست
در من نفسی نيست
نفسی نيست
در خانه كسی نيست
نكن امروز را فردا بيا با ما
كه فردايی نميماند
كه از تقدير و فال ما در اين دنيا
كسی چيزی نمی داند
ای درخت آشنا
شاخه های خویش را
ناگهان کجا
جا گذاشتی؟
یا به قول خواهرم فروغ
دستهای خویش را
در کدام باغچه
عاشقانه کاشتی؟
این قرارداد تا ابد میان ما برقرار باد:
چشمهای من به جای دستهای تو
من به دست تو آب می دهم
تو به چشم من آبرو بده
من به چشمهای بی قرار تو قول می دهم:
ریشه های ما به آب
شاخه های ما به آفتاب می رسد
ما دوباره سبز می شویم!
Sometimes you love it, sometimes you don’t
Sometimes you need it, then you don’t, then you let go
Sometimes we rush it, sometimes we fall
It doesn’t matter, baby, we can take it real slow